بازگشت

استقرار آزادي اجتماعي


بر اساس شايستگي هايي كه عترت رسول الله (ص) دارند رهبري جامعه، حق الهي آنان است. با اين حال، از تحميل خويش به جامعه خودداري كرده، تنها به معرفي شايستگي هاي خويش مي پردازند. اين روش، بهترين شكل شايسته سالاري را در مديريت كلان جامعه مستقر مي سازد، همان مهمي كه در جامعه امروز، بسياري داد سخن آن را مي دهند. همين امتياز است كه كشش جامعه را به سوي مناقب و شايستگي هاي عترت فزوني بخشيده و نگاه ها را همواره به سوي آنان معطوف مي دارد. بروز شايستگي هاي مديريتي است كه انديشه ما را جذب ارزش ها كرده و تلاش ها را در جهت استقرار و پايداري ارزش ها شكوفا مي سازد. همت والاي عترت، ارزش آفريني و استقرار ارزش هاي الهي و عرشي بود. آنان هيچ گاه بر اين امر همت نگماشتند كه به هر وسيله اي شده، حكومت را به چنگ آورند و يا با هر ترفندي براي حراست از آن بكوشند. اهتمام آنان در حكومت داري، حفظ معيارها و استقرار ارزش ها بود. از اين رو، استقرار آزادي اجتماعي، در رفتار عترت، آشكارا مي درخشد. امامان معصوم، چه آنان كه امكان حكومت داري را يافتند، مانند اميرالمؤمنين (ع) و امام مجتبي (ع) و چه آنان كه اين امكان را به دست نياوردند، هيچ گاه خواسته هاي خويش را به جامعه تحميل نكرده اند. از انتقادها با رويي گشاده استقبال مي كردند و البته هوشمندانه مراقب توطئه ها و نيرنگ ها نيز بودند. استقرار آزادي اجتماعي، در سيره حكومتي امام علي (ع) و امام حسن (ع) بسيار آشكار است كه فرصت طرح آن ها در اين مجال اندك نيست. از اين رو، تنها به بيان شواهدي از انديشه و رفتار امام حسين (ع) در اين زمينه اكتفا مي كنيم. از رفتار شگفت انگيز و شيوه هاي مبارزه امام (ع) فراوان سؤال و انتقاد شده است. از آغازين روز شروع نهضت از مدينه و حتي پيش از آن، به هنگام معاهده با معاويه، افرادي خيرخواه يا نادان و برخي فرصت طلب، از رفتارهاي امام سؤال و انتقاد مي كردند؛ مانند عبدالله بن مطيع، محمد حنفيه، عبدالله بن عباس، عبدالله بن عمر، عبدالله بن زبير، اوزاعي و فرزدق. امام (ع) نيز با رويي گشاده به آنان پاسخ مي دادند. حضرت در پاسخ به برادرش، محمد، اهداف و دورنماي نهضت خويش را بيان فرمود كه براي برتري جويي و رياست طلبي قيام نكرده است، بلكه براي اجراي اصلاحات اجتماعي و استقرار دين رسول خدا (ص) قيام كرده است. [1] .

عبدالله بن مطيع اقدام عليه بني اميه را هتك حرمت اسلام، رسول خدا و عرب دانست و پايان آن را نيز خونين پيش بيني كرد، امام (ع) كريمانه از وي روي گرداند و راه خود را ادامه داد. [2] .

عبدالله بن عباس امام (ع) را از طرفندهاي مردم كوفه برحذر مي داشت و به حضرت توصيه مي كرد كه به دعوت هاي آنان اعتماد نكند. امام در پاسخ وي فرمود: «من كار را به خدا واگذار مي كنم و خير و سعادت و خوش عاقبتي را از خدا مي خواهم». [3] .

عبدالله بن زبير مزورانه امام را تشويق به خروج از مكه و حركت به سوي عراق مي كرد؛ زيرا وي با حضور آن حضرت در مكه، جايگاهي براي خويش نمي ديد. امام از سخنان وي، كه فريب و نيرنگ از آن آشكار بود، آشفته نشد، بلكه ضمير وي را آشكار ساخت. [4] .

فرزدق، بشر بن غالب و مجمع بن عبدالله عائذي به امام (ع) مي گفتند: انديشه هاي مردم عراق با تو، ولي شمشيرهاي آنان با حزب عثمانيه است. [5] حضرت با واقع نگري در اوضاع عراق، از انتقاد آنان آشفته نشد، گرچه به سخنان آنان هم توجهي نكرد. امام (ع) در پاسخ اوزاعي، كه آمده بود تا حضرت را از نهضت باز دارد، حتي وي را تحسين هم كرد و فرمود: «مرحباً يا اوزاعي جئتَ تنهاني عن المسير يابي الله الّا ذلك».


پاورقي

[1] فتوح البلدان، ج‏5، ص‏23.

[2] تاريخ طبري، ج‏4، ص‏598.

[3] همان، ج‏2، ص‏587.

[4] همان.

[5] همان، ج‏4، ص‏607؛ فتوح البلدان، ج‏5، ص‏77؛ اخبار الطوال، ص‏245.