بازگشت

با يزيد


امام حسين (ع) در راستاي همين هدف اصلي و ثابت خويش، در برابر يزيد بن معاويه دست به نهضتي بي مانند زد و روح كلي حاكم بر اين حركت خود را در تمام مراحل آن همين امر اعلام و معرفي كرده است. در فرازي از زيارت شريف اربعين آمده است: «... و بذل مهجته فيك ليستنقذ عبادك من الجهالة و حيرة الضلالة؛ [1] .

و او خون قلبش را در راه تو داد تا بندگانت را از جهالتها و سرگشتگي در وادي گمراهيها برهاند.» همچنان كه اشاره شد قيام آن حضرت از آغاز تا انجام مراحل مختلفي را طي كرده است و به تناسب هر يك سخناني روشنگرانه و مواضعي بيدارگر از آن بزرگوار صادر شده است وچون روح حاكم بر تمامي آنها يك امر بوده است آن حضرت كوشيده است تا همراه باروشنگري هاي خود نسبت به هر يك از آن مراحل، در خصوص آن هدف ثابت و جاري خود نيز تأكيد و پافشاري كند كه در اين مجال كوتاه به برخي از آن به عنوان نمونه اشاره مي كنيم. مطابق نقلي آن حضرت هنگام خروج از مدينه در گفتگوي خود با محمد بن حنفيه اين چنين اظهار كرده اند: «انّي لم اخرج اشراً و لا بطراً و لا مفسداً و لا ظالماً بل خرجت لطلب الاصلاح في امّة جدّي اريد ان آمر بالمعروف و انهي عن المنكر و أسير بسيرة جدّي و ابي علي بن ابي طالب؛ [2] .

من از روي مستي و غرور نعمت و فسادكاري و ستمگري به پا نخاسته ام بلكه قيام من به منظور اصلاح طلبي در امت جدّم مي باشد من مي خواهم امر به معروف و نهي از منكر كنم و در همان خط جدّم و پدرم راه طي كنم.» فراز نخست، چه به منظور بيان نفي انگيزه فاعلي باشد و چه انگيزه غايي، به نقطه اي حساس اشاره دارد و با اينكه با توجه به شخصيت ممتاز معنوي و پيشينه پرافتخار آن حضرت، كسي را گمان رياست طلبي و دنياخواهي در باره او نمي رفت، ولي در عين حال آن حضرت به اين نكته توجه دارد كه چنين كار عظيمي بزرگترين و حساسترين منطقه تهمت است و به ويژه در منظر اهل دنيا - كه به گفته خود آن حضرت نوع مردم اين گونه اند و دين را جز در پرتو دنياطلبي و كام جويي از لذتهاي آن نمي خواهند [3] - به سرعت مي توان با تحريف حقيقت و تبليغات، آنچه هست را وارونه جلوه داد و بر ديدگان مردم حجابي غليظ زد. از فراز بعدي چند نكته استفاده مي شود:

1. واژه اصلاح در مورد مسايل سياسي و اجتماعي كاربردهاي متعدد دارد:

1-1. تغييرات شكلي و رفورمي در مقابل انقلاب و تغييرات بنيادين

1-2. در اصطلاح سياسي معاصر، به معناي هماهنگ كردن سياستها و عملكردها در زمينه هاي مختلف با ارزشها و آموزه هاي ليبراليسم

1-3. و در مفهوم اسلامي آن، زدودن پايه ها و نشانه هاي ستم و عبوديت غير خدا و گسترش عدالت حقيقي بر مبناي حقوق واقعي انسان، در پرتو وحي الهي و عقل بشري. بي گمان مقصود آن حضرت از اين واژه چيزي جز مفهوم اخير آن نيست.

2. آن حضرت ميدان اصلاحات را، امّت جدّ خود دانسته است نه خود دين و اين نشان مي دهد كه مايه اصلي ارتجاع و فلاكت امّت اسلامي، ظهور فساد و بي عدالتي بين خود آنهاست، نه آموزه هاي دين و اين نكته اي است مهم كه در ريشه يابي علل عقب ماندگي جامعه، نبايد ضعفهاي نفساني، مديريتي و صلاحيتي حاكمان را به حساب دين گذارد و آموزه هاي ديني را در بروز آن مقصر دانست و از اصلاحات در درون دين دم زد، بلكه بايد آن را در عيبهاي خود جستجو كنيم.

3. از ظاهر كلام برمي آيد كه آن حضرت علت غايي را طلب اصلاح دانسته و امر به معروف و نهي از منكر را راهكار وصول به آن مي داند و اين گذشته از تأكيد بر اهميت امر به معروف و نهي از منكر به ويژه در مورد فساد حاكمان براي وصول به اصلاحات، بيانگر اين است كه همچنان كه طلب اصلاح به عنوان مسأله اي اجتماعي، سياسي مطرح است، امر به معروف و نهي از منكر در سياق آن نيز محتواي سياسي و اجتماعي دارد نه معناي فردي. باز آن حضرت در بياني ديگر هدف خود از قيام را چنين بازگو كرده است: «اللّهم انّك تعلم انّه لم يكن الذّي كان منّا تنافساً في سلطان و لا التماساً من فضول الحطام و لكن لنري المعالم من دينك و نظهر الاصلاح في بلادك و يأمن المظلومون من عبادك و يعمل بفرائضك و سننك و اَحكامك...؛ [4] .

بار الها! تو به يقين مي داني آنچه از ما سر زده است براي سلطه طلبي و كسب قدرت و دست يازيدن به متاع دنيوي نبوده است، بلكه قيام ما براي ارائه نشانه هاي دين تو و پديد آوردن اصلاح در شهرهاي تو بوده است و براي اينكه بندگان مظلوم و ستمديده تو احساس امنيت و آرامش كنند و به فريضه ها و سنتها و احكام تو عمل شود...» نكته اي كه در مورد اين سخن و سخن پيشين كه از آن حضرت نقل شد لازم به يادآوري است اين است كه مقصود از فراز نخستِ هر يك از اين دو كلام، به قرينه مقابله با جمله ها و فرازهاي بعدي كسب قدرت و حكومت براي رسيدن به تمنّيات نفساني و ارضاي خشم و شهوت به گونه متداول بين اهل دنياست، نه حكومت و قدرتي كه در خدمت اهداف الهي باشد. باري همچنان كه اشاره كرديم آن حضرت در تمام مراحل حركت خود به تبليغ اين هدف جاري و استراتژيك خود پرداخت و حتي در همان زماني كه با آمدن سپاه حرّ و گفتگوي بين او و امام (ع) بي وفايي و عهدشكني مردم كوفه روشن شد و امام وارد مرحله تازه اي از قيام خود شد و خود را مواجه با شهادت مي ديد، در جمع اصحاب خود به پا خاست و پس از حمد و ثناي خداوند و درود بر جدّ گرامي اش پيامبر اكرم، ورود به اين مرحله جديد را به اصحاب خود گوشزد كرد سپس فرمود: «الا ترون إلي الحق لا يعمل به و الي الباطل لا يتناهي عنه ليرغب المؤمن في لقاء ربّه محقّاً...؛ [5] .

آيا نمي نگريد كه به حق عمل نمي شود و باطل ترك و وانهاده نمي شود، در اين اوضاع بايد مؤمن زندگي را بر خود ناگوار بداند و به ملاقات با پروردگار خود ميل كند و بينديشد...». آن بزرگوار، زندگي و حيات مادي را جز در سايه حق سزاوار نمي داند و چنين معيشتي را نه تنها بر خود بلكه نسبت به هر يك از مؤمنان روا نمي شمرد. او با اين سخن نشان داد كه حتي در شهادتش نيز احياي حق و امحاء باطل را جستجو مي كند. در كوفه نيز مسلم بن عقيل پس از دستگيري توسط مأموران و سربازان ابن زياد به مجلس عبيداللَّه وارد شد، او به مسلم سبّ و ناسزا گفت و او را به فتنه گري و ايجاد تفرقه بين مسلمانان متهم ساخت، آن جناب در پاسخ به او گفت: «من براي اين منظور نيامدم ولي چون شما منكر را علني ساختيد و معروف را دفن كرديد و بر مردم، بدون رضايت آنان فرمانروا شديد و آنها را بر مخالفت فرمان الهي وادار كرديد و بين آنان بسان كسري و قيصر حكم رانديد، ما آمديم تا آنها را امر به معروف و نهي از منكر كنيم و به حكم خدا و سنت پيامبرش دعوت كنيم.» [6] .

سخنان صريح و روشنگرانه حضرت مسلم پيش ابن زياد و اهل مجلس او، چنان ابن زياد را درمانده كرد كه هيچ سخني براي گفتن نداشت و شروع به ناسزاگويي و سبِ اولياي الهي و اهل بيت پاك پيامبر (ص) كرد و كلماتي بر زبان راند كه به گفته جناب مسلم خود آن پليد و پدرش، سزاوار آن اند.


پاورقي

[1] ابوجعفر محمد بن‏حسن بن‏علي طوسي، التهذيب، نشر صدوق، تهران، ج‏6، کتاب المزار، ص‏126.

[2] بحارالانوار، ج‏44، ص‏329.

[3] محمد بن‏حسن بن‏علي بن‏حسين بن‏شعبه حرّاني، تحف العقول، انتشارات بصيرتي، قم، چاپ پنجم، ص‏174.

[4] همان، ص‏170.

[5] سيدبن‏طاووس، لهوف، ص‏71.

[6] همان، ص‏49.