بازگشت

با معاويه


مطابق گزارشهاي تاريخي پس از شهادت حضرت امام حسن (ع) مردم عراق از امام حسين (ع) خواستند تا با خلع معاويه از خلافت و تمرد در برابر او بيعت خود با آن حضرت را قبول كند. آن بزرگوار به اين پيشنهاد پاسخ رد داد و به آنان يادآوري كرد كه بين او و معاويه پيمان و قراري هست كه نقض آن بر او جايز نيست و تا وقتي معاويه زنده است نمي تواند آن عهد را بشكند ولي به آنان قول داد كه وقتي معاويه از دنيا رفت در اين كار تأمل و انديشه كند. [1] .

ولي در عين حال گرچه آن حضرت در حيات معاويه دست به اقدامي عملي نزد و نقض پيمان نكرد، ولي در هر فرصت مناسب از روشنگري نسبت به افكار عمومي فروگذارنمي كرد. البته اين روش را آن حضرت در عصر حيات برادر ارجمندش حسن (ع) و همراه با او نيز دنبال مي كرد [2] ولي پس از شهادت آن بزرگوار، اين كار را با حجم بيشتر و شتاب فزونتري پي گرفت كه نامه افشاگر آن حضرت به معاويه [3] و سخنراني مهيّج آن بزرگوار در جمع نخبگان امت در منطقه منا [4] و غير آن نمونه اي از آن است. موسي بن عقبه مي گويد: برخي به معاويه گفتند، مردم چشم خود را به حسين بن علي دوخته اند؛ خوب است به او فرمان دهي تا به منبر رود و خطابه اي ايراد كند و چون زبان شيوايي ندارد بدين وسيله از چشم مردم خواهد افتاد. معاويه گفت: ما همين انديشه را درباره برادرش حسن داشتيم و همين كار را نسبت به او كرديم ولي نتيجه آن برعكس بود و آبرويمان رفت. آنها اصرار كردند تا معاويه بدين كار راضي شد و او نيز اين پيشنهاد را به امام حسين (ع) عرضه كرد، و ايشان نيز پذيرفتند. آن حضرت در جمع مردمان و در حضور معاويه بر منبر جلوس كرد و سخن خود را با حمد و ثناي خداوند و درود بر پيامبرش آغاز كرد. در همين حال كسي گفت اين كيست كه خطبه مي خواند؟ آن حضرت اين سخن را شنيد و سپس فرمود: ما حزب پيروز خداييم. و ما عترت نزديك پيامبر (ص) و اهل بيت پاك او و يكي از دو ثقلي هستيم كه رسول خدا ما را در مرتبه بعد از كتاب الهي كه هيچ باطلي در آن راه ندارد و تفصيل همه چيز است ياد كرد. [5] .

و تفسير آن به ما واگذار شده و ما در تأويل آن در نمي مانيم و حقايق آن را گرفته و دنبال مي كنيم. و چون اطاعت ما فرض است، از ما پيروي و متابعت كنيد، زيرا فرمانبرداري از ما با فرمانبرداري از خدا و رسولش مقرون شده است... [6] .

سپس افزود: من شما را از گوش دادن به صداهاي شيطان برحذر مي دارم، زيرا او دشمني روشن براي شماست و گرنه همانند اولياي او خواهيد بود كه به آنان گفت «امروز احدي بر شما غالب نخواهد گشت و من هنگام سختي يار و پناه شما خواهم بود، تا آنگاه كه سپاه اسلام و كفر رو در روي هم شدند، شيطان پا به فرار گذاشت و گفت، من از شما بيزارم.» [7] .

وقتي سخن امام (ع) به اينجا رسيد معاويه كه بر موقعيت و حكومت خود احساس خطر مي كرد رو به آن حضرت كرد و گفت: «اي اباعبداللَّه، كافي است و پيام خود را رساندي.» [8] .

مثل همين جريان براي فرزندش يزيد با حضرت سجاد (س) تكرار شد. زماني كه در حضور يزيد و اهل شام پس از شهادت پدر بزرگوارش بر منبر رفت و حسين وار سخن گفت و يزيد خطابه او را با اذان مؤذن قطع كرد. [9] .


پاورقي

[1] محمد بن محمد بن‏نعمان بغدادي ملقب به شيخ مفيد، ألارشاد، انتشارات بصيرتي قم، ص‏200. ابي‏محمد عبداللَّه بن‏مسلم ابن‏قتيبه دينوري، الامامة و السياسة، مکتبه مصطفي بابي حلبي، مصر، انتشارات رضي - زاهدي قم، ص‏165.

[2] بحارالانوار، ج‏44، ص‏211.

[3] ابن قتيبه دينوري الإمامة و السياسة، پيشين، ص‏181 - 180.

[4] عبدالحسين احمد اميني نجفي، الغدير، دار الکتب الاسلامية، تهران، ج‏1، ص‏199.

[5] صحيح مسلم، ج‏5، باب فضايل علي، ص‏122. صحيح ترمذي، ج‏5، ص‏328. مستدرک حاکم، 3، 148.

[6] سوره نساء، آيه 59.

[7] سوره انفال، آيه 48.

[8] بحارالانوار، مؤسسة الوفاء، بيروت، ج‏44، ص‏205 - 206.

[9] همان، 45، ص‏139.