بازگشت

نفرين امام


عمر بن سعد و لشكريانش گمان مي كردند كه حسين عليه السلام به شدت ترسيده و روحيه اش تضعيف شده است؛ اما آن حضرت صلي الله عليه و آله به طور كامل خودش را آماده كرده و با كمال آرامش به انجام امور مي پرداخت؛ زيرا مرگ را همانند پلي مي ديد كه انسان را از سختي و مشكلات به سوي بهشت برين و نعمت هاي جاويد آن مي برد.

در همين هنگام سواره اي به لشكر امام حسين عليه السلام نزديك شد و پرسيد: حسين كجاست؟

جوابي نشنيد و براي بار دوم پرسيد: حسين كجاست؟

امام عليه السلام ساكت ماندند تا سواره براي بار سوم پرسيد: آيا حسين در ميان شما نيست؟

امام عليه السلام به اصحابش اشاره كرد كه جوابش را بدهند.

يكي از اصحاب به امام اشاره كرد و گفت: اين حسين عليه السلام است، چه كاري داري؟

آن مرد نگاهي به امام عليه السلام كرد و گفت:

اي حسين، تو را به آتش جهنم بشارت مي دهم...!

امام عليه السلام جواب داد: دروغ مي گويي! بلكه بر خداي بخشاينده و مهربان وارد مي شوم؛ اما تو كيستي؟

اسب سوار گفت: ابن حوزه.

حسين عليه السلام دستهايش را به سوي آسمان گرفت تا جايي كه زير بغل هايش ديده مي شد و فرمود: پروردگارا او را به سوي جهنم بفرست...!


ابن حوزه خشمگين شد و اسب خود را هي كرد تا بر حسين عليه السلام حمله كند؛ اما پاي اسب وي در گودال بزرگي فرورفت و ابن حوزه در حالي كه پايش در ركاب گير كرده بود واژگون شد. با اين وضع اسب رم كرد و در حالي كه سر ابن حوزه بر روي زمين كشيده مي شد و به خار و خاشاك و سنگ و چوب اصابت مي كرد، به سرعت مي دويد.

همه ي افراد با تعجب اين واقعه را مي نگريستند و عده اي در صدد آن برآمدند كه اسب را متوقف كرده و ابن حوزه را نجات دهند؛ اما اسب بيشتر رميده شد و از دست همه فرار كرد. در نتيجه سر ابن حوزه آنقدر به زمين اصابت كرد تا به هلاكت رسيد...!

لشكريان عمر بن سعد از سرعت اجابت نفرين امام حسين عليه السلام متعجب شدند و محمد بن اشعث با خشم و غضب به پيش آمد و پرسيد: اي حسين! تو چه قرابتي با رسول الله صلي الله عليه و آله داري كه ديگران ندارند؟!

امام عليه السلام اين آيه را تلاوت كرد: «ان الله اصطفي آدم و نوحا و آل ابراهيم و آل عمران علي العالمين، ذريه بعضها من بعض» [1] ؛ به درستي كه خداوند آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را بر همه برتري داد كه بعضي از ذريه ي بعضي ديگر هستند.

سپس امام عليه السلام فرمود:

و به درستي كه محمد صلي الله عليه و آله از آل ابراهيم عليه السلام است و ذريه ي پاك آن حضرت صلي الله عليه و آله از آل محمد صلي الله عليه و آله هستند.

محمد بن اشعث با فرياد گفت: و لكن تو مردم را گمراه نمودي و خودت و اصحابت را ذليل كردي!

امام عليه السلام سرش را به سوي آسمان گرفت و فرمود: پروردگارا!

همين امروز محمد بن اشعث را چنان ذليل كن كه بعد از آن هرگز عزيز نشود...! ابن اشعث در حالي كه خشمگين شده و حقد و كينه او را فراگرفته بود به لشكرگاه خود بازگشت.

اما چند لحظه اي بيشتر نگذشت كه به درد شكم مبتلا شد؛ براي همين از جمعيت


دور شد و به گوشه اي رفت تا قضاي حاجت كند.

در همين حال خداوند عقرب سياهي را مأمور كرد و عقرب آلت او را نيش زد...

كوفيان ديدند كه ابن اشعث دير كرده است. عده اي به جستجوي وي پرداختند و در حالي او را پيدا كردند كه كشف عورت كرده و به هلاكت رسيده بود...!!



پاورقي

[1] آل عمران، 34.