بازگشت

اولين تير


عمرسعد پرچمدار خود را صدا زد و گفت:

اي ذويد.. پرچم را بياور اينجا.

ذويد پرچم را آورد.

سپس ابن سعد تيري را در كمان گذاشت و آن را پرتاب كرد و گفت: نزد عبيدالله بن زياد گواهي دهيد كه من اولين كسي بوده ام كه جنگ را شروع كرده ام!

به دنبال آن حسين و يارانش زير باراني از تير قرار گرفتند و در اين هنگام امام عليه السلام به ياران خود اجازه ي جنگ داد و فرمود: خدا شما را رحمت كند، به سوي مرگي كه هيچ چاره اي ازآن نيست بشتابيد. اين تيرها، پيام آوران دشمن شما هستند...!

حسين عليه السلام و يارانش جنگ شديدي را به نمايش گذاشتند و عده ي زيادي از سربازان دشمن را به قتل رساندند. آنها همانند شير حملات خود را ادامه مي دادند و به هيچ ناحيه اي حمله نمي كردند مگر آنكه صفوف دشمن را درهم مي شكستند و قتل عام بزرگي به راه مي انداختند.

عزرة بن قيس فرمانده ي سواره نظام كه دليري حسين عليه السلام و يارانش را در جنگ مشاهده كرد؛ عمرسعد را صدا زد و گفت: آيا نمي بيني كه افراد من چه آسيب هايي را از اين تعداد اندك متحمل شده اند؟! هر چه زودتر پياده نظام و تيراندازان را به مقابل آنها بفرست...!

ابن سعد دستور داد كه عده ي زيادي از پياده نظام و تعداد پانصد نفر از تيراندازان به ياري سواره نظام بروند. آنها به صورت دسته جمعي به سپاه امام حسين عليه السلام حمله كردند و به شدت با هم درگير شدند و وقتي كه گرد و غبار فرونشست، معلوم شد كه پنجاه نفر


از ياران امام عليه السلام شهيد شده اند.

و از آن جا كه ياران امام عليه السلام خيمه هاي خود را نزديك به هم برپا كرده و طناب هاي آن را درهم كلاف كرده بودند، پشت به خيمه كرده و از يك جهت با دشمن درگير مي شدند. همين باعث شد كه عمرسعد دستور داد كه خيمه ها را آتش بزنند. عده اي پيش رفتند و خيمه ها را آتش زده و اشيايي كه در آن بود به غارت بردند! از جمله شمر بن ذي الجوشن به خيمه ي امام حسين عليه السلام نزديك شد و فرياد مي زد: آتش بياوريد! آتش بياوريد تا اين خيمه را با افرادش به آتش بكشم!

زنان با ترس و لرزه و در حالي كه شيون و زاري مي كردند و جيع مي كشيدند از خيمه ها خارج شدند...!

امام عليه السلام كه اين صحنه را ديد به سوي شمر حمله ور شد و فرياد كشيد:

اي شمر، آيا تو مي خواهي كه خيمه را با افرادش به آتش بكشي؟! خدا تو را با آتش جهنم بسوزاند.

شمر فرار كرد و از خيمه ها دور شد.

از سوي ديگر زهير بن قين با عده اي از ياران خود به دشمنان حمله ور شدند و آنها را از خيمه ها عقب راندند و عده اي را به قتل رساندند.

در اين حال امام عليه السلام به اطراف خود نگاهي كرد و ديد كه اصحابش بسيار اندك و سپاهيان كوفه بسيار زيادند. او رو به دشمن ايستاد و فرمود: خشم و غضب الهي بر نصاري باد كه براي خدا شريك قرار دادند و خشم و غضب الهي بر مجوس باد كه به خورشيد و ماه پرستي پرداختند و خشم و غضب الهي بر قومي باد كه تصميم به قتل دخترزاده ي پيامبرشان گرفتند؛ اما به خدا قسم كه به خواسته هاي آنها پاسخ مثبت نخواهم داد تا وقتي كه خدا را با سر و صورت خونين ملاقات كنم!!