بازگشت

به ياد يحيي


كاروان حضرت ابي عبدالله عليه السلام لحظه به لحظه از مكه دور مي شد. امام عليه السلام گاه و بيگاه ذكري از يحيي بن زكريا عليه السلام به ميان مي آورد و به پسرش، علي بن حسين عليه السلام مي فرمود:

براي پستي و حقارت دنيا در پيشگاه خداوند همين بس است كه سر يحيي بن زكريا به يكي از زنان زناكار بني اسرائيل هديه شد!

كاروان به حركت خود ادامه داد تا به منزلگاه تنعيم رسيد. در آن جا به كارواني برخوردند كه عامل يمن آن را براي يزيد بن معاويه فرستاده بود. كالاي اين كاروان شامل جامه هاي سرخ و حله هاي يمني بود. امام عليه السلام اين كاروان را مصادره كرد و به كاروانيان گفت:

هر كدام كه مي خواهيد، مي توانيد با ما باشيد و ما در حق شما نيكي خواهيم كرد و هر كدام كه خواستيد، مي توانيد برويد.

در نتيجه عده اي با وي همراه شدند و عده اي رفتند و آن حضرت دستمزد و كرايه ي همه را پرداخت كرد.

پس از آن كاروان امام به منطقه ي صفاح رسيد. در آنجا به فرزدق شاعر برخورد كردند كه مادرش را به حج مي برد.

فرزدق از مردي پرسيد:

اين كاروان كيست؟

گفت: مال حسين بن علي عليه السلام است.

فرزدق پيش آمد و به امام عليه السلام سلام كرد و گفت:


خداوند اميد و آروزهايت را برآورده كند، پدر و مادرم به فدايت باد، چه چيز باعث شده كه با عجله از حج بازگردي؟!

امام عليه السلام فرمود: اگر عجله نمي كردم مرا دستگير مي كردند.

درباره ي مردمي كه آنها را پشت سر گذاشته اي چه خبر؟

فرزدق گفت: قلبهاي آنها با شما و شمشيرهايشان عليه شماست و قضاي الهي از آسمان نازل مي شود و خداوند هر كاري كه اراده كند، انجام مي دهد.

امام عليه السلام فرمود: «راست گفتي. همه ي امور چه پيشين و چه پسين - از آن خداست و او هر روزي در كاري است. اگر قضاي خداوندي به آنگونه كه مي خواهيم و دوست داريم نازل شود. خدا را بر نعمت هايش سپاس مي گوييم و در شكرش نيز از او كمك مي جوييم و اگر قضاي الهي برخلاف اميد ما فرود آيد، اين براي آن كسي كه انگيزه اش حق و در نهادش تقواست دور از انتظار نيست»

سپس از همديگر خداحافظي كرده و از هم جدا شدند و كاروان حسيني به سوي منطقه ي حاجر حركت كرد.