بازگشت

قلب مريض


حسين عليه السلام طواف خويش را به اتمام رساند و بين ركن و مقام نشست. عده اي از مردم مكه اطراف او جمع شدند و افرادي كه از راههاي دور براي انجام مناسك آمده بودند، دور او را گرفتند.

ابن زبير بعد از آنكه از چنگ وليد گريخته بود، ملازم كعبه شده و به طواف و نماز مي پرداخت.

آن روز به همراه ديگران آمد و در كنار حسين عليه السلام نشست و شروع به صحبت با او درباره ي بيعت كرد.

ابن زبير دوست نداشت كه امام عليه السلام در مكه بماند؛ زيرا مي دانست كه با حضور وي در مكه، هيچ گاه اهل حجاز با وي بيعت نمي كنند و از او پيروي نخواهند كرد؛ زيرا شأن و عظمت بيشتري در ميان مردم داشت و مردم در مقابل وي مطيع تر بودند.

ابن زبير به آن حضرت عليه السلام پيشنهاد مي كرد كه از مكه خارج نشود و امام ساكت بود و حرفي نمي زد.

تا اينكه ابن زبير بر گفته خويش اصرار كرد و امام عليه السلام فرمود: كار خويش را به خدا سپرده ام و منتظر وقوع مشيت الهي هستم.

در حالي كه در آنجا نشسته بودند، مردي جمعيت را شكافت و پيش آمد. گرد و غبار سفر بر چهره اش نمايان بود. جلوتر رفت و به حسين عليه السلام سلام كرد.

سپس از ميان لباسش نامه اي را در آورد و به امام عليه السلام تقديم كرد.

امام عليه السلام نامه را باز كرد و ديد كه در آن نوشته شده است:


«بسم الله الرحمن الرحيم. به حسين بن علي بن ابي طالب از مسعود بن عمرو. نامه ات به دستم رسيد و آنچه را كه از من خواسته و بدان دعوت نموده بودي؛ فهميدم و دريافتم كه هر كس به ياري شما برخيزد، رستگار خواهد شد. خداوند هيچگاه زمين را از عامل به خير و راهنماي به راه نجات خالي نمي گذارد. شما حجت خدا بر خلايق و وديعه هاي او در زمين هستيد. شما از شجره ي مباركه ي پيامبر هستيد كه او اصل آن و شما شاخه هاي آن هستيد. هر چه زودتر تشريف بياوريد كه باعث سعادت ما هستيد و مردم را چنان آماده كرده ام كه همانند شتر تشنه اي هستند كه روز پنجم به آب رسيده باشند و با تمام وجود از شما اطاعت خواهند كرد. و السلام».

امام عليه السلام پس از خواندن نامه تبسمي كرد و فرمود:

خداوند تو را از هر گونه خوفي ايمن بدارد و تو را عزيز كند و در روز تشنگي بزرگ تو را سيراب كند.

هنگامي كه ابن زبير از محتواي نامه آگاه شد،مرض قلبش بيشتر شد و لذا در صدد بود كه حسين عليه السلام را از سر راهش بردارد؛ براي همين به حالت نصيحت به او گفت:

چرا به سوي ياوران خويش در بصره نمي روي؟

امام عليه السلام توجهي به ابن زبير نكرد و در حالي كه از جايش بلند مي شد؛ فرمود: عجله نكن ابن زبير. قضاي الهي جاري خواهد شد و اراده ي او تخلف ناپذير است!