بازگشت

به سوي مكه


آسمان در آن شب بسيار اندوهگين بود. يك شب ديگر به آخرين شب ماه رجب سال شصت هجري باقي مانده بود. مدينه در دريايي از تاريكي فرورفته بود و تنها از قبر رسول الله صلي الله عليه و آله اشعه هايي از نور به سوي آسمان مي رفت. حسين عليه السلام به بقيع رفت و با مادر و برادرش خداحافظي كرد. سپس به خانه بازگشت و فرزندان و برادران و برادرزادگان را جمع كرد و آنها را از تصميم خويش براي خروج از مدينه آگاه كرد. او آنها را مخير گردانيد كه در مدينه بمانند يا همراه او خارج شوند.

آنها در حالي كه گريه مي كردند، مي گفتند: اي ابا عبدالله بعد از خودت ما را براي چه كسي باقي مي گذاري؟!

حسين عليه السلام هم از روي رأفت و شفقت به حال آنها گريه كرد. سپس آنها را آماده نمود و با هم حركت كردند.

آن حضرت در حالي كه در پناه تاريكي شب از مدينه خارج مي شد، اين آيه را مي خواند كه حضرت موسي به هنگام خروج از مصر خوانده بود:

«فخرج منها خائفا يترقب، قال رب نجني من القوم الظالمين» [1] ؛ ترسان و نگران از شهر بيرون رفت و گفت: پروردگارا! مرا از اين گروه ستمگر نجات بده.

آن حضرت عليه السلام دستور داد كه كاروان از مسير اصلي به سوي مكه حركت كند. يكي از يارانش پيش آمد و گفت: اگر از بيراهه برويم تا سربازان وليد بن عتبه به ما نرسند، بسيار بهتر است.


آن حضرت با اطمينان فرمود:

نه، از همين راه اصلي حركت مي كنيم و تسليم امر و اراده ي الهي هستيم.

پس از آنكه كاروان حسين عليه السلام مقداري از راه را پيمود، شخصي را از دور ديدند كه به سوي آنها مي آيد. عده اي مضطرب شدند تا اينكه شخص به آنها نزديك شد.

ابا عبدالله عليه السلام سؤال كرد: كيستي؟

گفت: سلام بر تو اي پسر رسول خدا، من عبدالله بن مطيع عدوي هستم. آن حضرت فرمود: سلام بر تو. آيا خبري براي ما داري؟

گفت: فدايت شوم، قصد كجا را داريد؟

جواب داد: الان به سوي مكه مي رويم و بعد از آن با خداست.

ابن مطيع گفت: خدا به تو خير دهد و ما را فدايت كند. اگر به مكه آمدي، از كوفه برحذر باش؛ زيرا سرزمين شومي است كه در آن پدرت شهيد شد و برادرت بي ياور و تنها ماند و ترور گرديد و نزديك بود كه او را هم به شهادت برسانند. ملازم حرم كعبه باش؛ زيرا سيد و سرور عرب هستي و هيچ كس در حجاز مقام و عظمت تو را ندارد و مردم از هر طرف به سوي تو مي آيند. از تو مي خواهم كه از حرم جدا نشوي و به خدا قسم كه اگر كشته شوي و از ميان ما بروي، بني اميه ما را به بردگي مي گيرند!

حسين عليه السلام فرمود:

خدا به تو جزاي خير عنايت فرمايد، نصيحت هاي خوبي را كردي. هر امري به دست خداست و او بهترين حاكمان است.

سپس از او خداحافظي كرد و راهش را به سوي مكه ادامه داد.

كاروان حسين عليه السلام مسير مدينه تا مكه را در پنج روز طي كرد. در اين مدت اضطراب و دلهره كاروانيان را رها نمي كرد؛ زيرا مي ترسيدند كه ناگهان به وسيله ي سربازان وليد بن عتبه با يزيد بن معاويه محاصره شوند و همگي به قتل برسند.

در شب سوم شعبان، سوسوي چراغ هاي مكه نمايان شد و گويي كه به حسين و اصحابش خير مقدم مي گفتند.


آن حضرت در آرامش اين شب وارد مكه شد در حالي كه اين آيه را مي خواند: «و لما توجه تلقاء مدين قال عسي ربي ان يهديني سواء السبيل» [2] وقتي كه به سمت مدين حركت كرد، گفت: اميد است پروردگارم مرا به راه راست هدايت كند.

مكه آنها را در برگرفت و گرد و غبار سفر را از چهره شان زدود و فيوضات آسماني را بر آنها عرضه كرد.



پاورقي

[1] قصص: 21.

[2] قصص: 22.