بازگشت

سفارش رسول الله


در آن شب حسين عليه السلام به سوي قبر جدش رسول الله صلي الله عليه و آله رفت. وقتي به كنار قبر رسيد، در كنار قبر نشست و گفت: السلام عليك يا رسول الله، من حسين، پسر فاطمه هستم. من نوه ي تو هستم كه مرا در ميان امت خويش به يادگار گذاشتي، اما آنها مرا خوار كردند و از من خوب نگهداري نكردند. و اين گلايه من نزد تو است تا هنگامي كه به ديدار تو بيايم...!

سپس برخاست و به عبادت و ركوع و سجود پرداخت تا صبح شد.

پس از آن به سوي منزل خويش حركت كرد. در راه مروان حكم را ديد. مروان از او خواست كه لحظه اي مكث كند و سپس به او گفت:

اي حسين، نصيحت مرا بشنو و با يزيد بيعت كن و بدان كه خير دنيا و آخرت تو در آن است...!

حسين عليه السلام فرمود:

انا لله و انا اليه راجعون. بايد فاتحه ي اسلام را خواند كه به حاكمي مثل يزيد مبتلا شده است...!

مروان گفت:

پس هنوز بر موضع خويش اصرار مي كني؟ آيا با يزيد بيعت نمي كني؟

حسين عليه السلام جواب داد:

با يزيد بيعت كنم؟! از جدم رسول الله صلي الله عليه و آله شنيدم كه فرمود: خلافت بر آل ابي سفيان حرام است و اگر معاويه را بر منبر من ديديد، شكم او را پاره كنيد!


سپس ادامه داد:

مردم مدينه، معاويه را بر منبر ديدند و اقدامي نكردند؛ لذا خدا آنها را به بلاي يزيد گرفتار كرد!

مروان با شنيدن اين سخنان خشمگين شد و رفت.

شب بعد حسين عليه السلام دوباره به كنار قبر پيامبر صلي الله عليه و آله رفت و به عبادت در كنار آن پرداخت تا اينكه دست ها را به دعا برداشت و فرمود:

خدايا، اين قبر پيامبر توست و من پسر دختر پيامبرت هستم. تو مي داني كه چه چيزي مرا به اينجا كشانده است، خدايا من امر به معروف و نهي از منكر را دوست دارم. اي صاحب جلال و عظمت، به حق اين قبر و به حق كسي كه در آن آرميده است چيزي براي من مقدر فرما كه رضايت تو و پيامبرت در آن است.

سپس بر روي قبر خم شد و شروع به گريه و اشك ريختن كرد. او اشك مي ريخت به خاطر بلاهايي كه آن عده ي اندك از مسلمان نماها بر سر او و برادر و پدرش آورده بودند. او مي ديد كه آن عده ي اندك براي غصب خلافت و تسلط بر حكومتي كه متعلق به آنها نبود چه اقدامات و جنايت هايي مي كردند و چگونه دستورات رسول الله صلي الله عليه و آله را زير پا مي گذاشتند.

قبر پيامبر صلي الله عليه و آله را هاله اي از نور فراگرفته بود و شهر مدينه در سكوت شب، آرامش يافته بود. مردم اخبار تازه را براي هم نقل مي كردند و در مورد آينده و حوادثي كه رخ خواهد داد صحبت مي كردند.