بازگشت

درخواست آب در آخرين لحظه زندگي


گزارش سوزناك تر از گزارش قبلي كه اشك را از سنگ در مي آورد آن است كه:

هنگامي كه شمر براي بريدن سر امام (ع) بر روي سينه آن حضرت (ع) مي نشيند امام (ع) با او به گفتگو مي پردازد و سعي دارد تا او را از كشتن خود منصرف كند و وقتي موفق نمي شود، خطاب به او مي گويد: «اذا كان لابد من قتلي فاسقني شربة من الماء»؛ اگر حتماً مي خواهي مرا بكشي، پس جرعه اي آب به من بنوشان». شمر قاطعانه جواب مي دهد: هرگز! هرگز! به خداوند سوگند تو آب را نخواهي چشيد تا مرگ را بچشي. و آنگاه با مسخرگي ادامه مي دهد: اي پسر ابي تراب! آيا تو نيستي كه گمان مي كني پدرت ساقي حوض كوثر است و هر كه را دوست داشته باشد از آب سيراب مي كند، پس صبر كن تا پدرت به تو آب بنوشاند.! پس از آن شمر شروع به قطع يكايك اعضاي بدن امام (ع) مي كند، و هر عضوي را كه قطع مي كند. امام (ع) فرياد مي كشد و ناله مي كند. و در همان هنگام اشعاري مي سرايد و در آنها از شمر مي خواهد كه «بعد از قتل او به فرزند عليلش رحم كند.» [1] .

نويسنده اين روايت را از مقتل غير معتبر ابي مخنف [2] و نه مقتلي كه بر اساس روايات طبري از ابي مخنف تهيه شده نقل مي كند كه عدم اعتبار آن در ميان همه دانشمندان شيعه معروف است اما متأسفانه به علّت اشتمال آن بر بعضي از گزارش هاي رقت آور موجب اقبال بسياري از مرثيه خوانان به آن شده و تا زماني نزديك به زمان معاصر فراوان مورد استفاده آنها قرار مي گرفت. از نظر محتوايي ناگفته پيداست كه حسين عزيزي كه طبق نقل روايات معتبر كه به بخشي از آنها اشاره شد، در آخرين لحظات خود تنها رو به منشأ عزّتش يعني خداوند كرده و با اوبه مناجات مي پردازد، هرگز راضي نمي شود تا آن حدّ خود را پايين آورده كه رو به مخلوق پستي زده و از او درخواست آب نمايد و با عبارت توهين آميز «عليل» از فرزندش يادكند. و نتواند بر ضربه شمشير صبر كرده و مانند كودكان در هنگام سختي، بزرگترهايش راصدا بزند. به راستي چگونه شيعه عزتمند حسين (ع) راضي به بر زبان راندن چنين سخناني مي شود؟


پاورقي

[1] اکسير العبادات في اسرار الشهادات، ج 3، ص 63 - 65.

[2] کتبي همانند مقتل الحسين تهيه شده به وسيله حسن غفاري و وقعة الطف لابي مخنف تصحيح شيخ هادي يوسفي غروي بر اساس روايات طبري از ابي مخنف عرضه شده است اما مقتل ابي مخنف متداول تا پيش از آنها مشتمل بر اخبار دروغ فراواني بوده است. در اينجا مناسب است نظر محدث معروف ميرزا حسين نوري را درباره ابو مخنف و مقتلش ذکر نماييم: «ابو مخنف لوط بن يحيي از بزرگان محدثين و معتمد ارباب سير و تواريخ است و مقتل او در نهايت اعتبار چنانچه از نقل اعاظم علماي قديم از آن و از ساير مؤلفاتش معلوم مي‏شود لکن افسوس که اصل مقتل بي‏عيب او در دست نيست و اين مقتل موجود که به او نسبت دهند مشتمل است بر بعضي مطالب منکره مخالف اصول مذهب و البته آن را اعادي و جهال به جهت پاره‏اي از اغراض فاسده در آن کتاب داخل کردند و از اين جهت از حد اعتبار و اعتماد افتاده، بر منفردات آن هيچ وثوقي نيست.» (لؤلؤو مرجان، ميرزا حسين نوري، تهران، انتشارات فراهاني، 1364، ص‏156 و 157).