بازگشت

پيشنهادات ذليلانه امام حسين


در برخي از گزارش ها چنين آمده كه امام حسين (ع) پس از مذاكره با عمر بن سعد سه پيشنهاد مطرح كرد. اوّل آنكه اجازه دهند، امام (ع) به مبدأ خود برگردد و دوم آنكه به شام رفته، دست در دست يزيد گذاشته تا خود هر چه صلاح مي داند، انجام دهد. و سوم آنكه اجازه دهند امام (ع) به يكي از مرزهاي مملكت اسلامي رفته و در آنجا همانند يك مسلمان عادي زندگي كند. [1] .

از نقل ابو مخنف چنين استفاده مي شود كه اين گزارش ميان محدّثان قرن دوم مشهور بوده است، اما خود وي بلافاصله پس از نقل اين گزارش از قول يكي ديگر از محدثان به نام عبدالرحمن بن جندب چنين نقل مي كند كه عقبة بن سمعان، غلام رباب، همسر امام حسين (ع) كه يكي از معدود بازماندگان عاشورا و ناقلان گزارش هاي كربلاست، به من چنين گفت كه: «من با حسين (ع) در طي مسير مدينه به مكه و مكه به عراق همراه بودم و نه در اين دو شهر و نه در مسير تا هنگام شهادت از او جدا نگشتم و هر آنچه با ديگران سخن گفت، شنيدم. به خداوند سوگند كه آنچه در ميان مردم مشهور است كه امام (ع) پيشنهاد قرار دادن دست در دست يزيد و يا فرستاده شدن به مرزي از مرزها و مسلمانان را كرده، دروغ است، تنها سخني كه امام (ع) در اين باره گفت، آن بود كه: بگذاريد تا من در اين سرزمين وسيع و گسترده سير كنم تا ببينيم سرنوشت مردم به كجا مي انجامد.» [2] .

ناگفته پيدا است كه گزارش اوّل با سيره امام حسين (ع)، كلمات او، و هدف او از قيام ناسازگار است. و مواردي كه در بخش قبل آورده شد، چه قبل از ملاقات با عمر بن سعد و چه بعد از آن، دلالت بر نادرستي روايت اوّل دارد. و احتمال ساختگي بودن به وسيله بني اميه و انداختن آن در ميان محدثان و مورخان اهل سنّت در قرن دوم فراوان است. احتمال ديگر درباره علت شهرت اين روايت آن است كه عمر بن سعد بعد از ملاقات با امام حسين (ع)، براي آنكه به خيال خود كار را به مصالحه بكشاند و دست در خون حسين (ع) نيالايد و حكومت ري را نيز از دست ندهد، از پيش خود چنين پيشنهاداتي را از زبان امام حسين (ع) مطرح كرد، و بعدها مورخان باور كرده اند كه اين پيشنهادات از جانب امام حسين (ع) مطرح شده است. شاهد اين احتمال روايت بعدي ابو مخنف است كه مي گويد: حسين (ع) و عمر بن سعد سه يا چهار بار با هم ملاقات كردند و پس از آن عمر در نامه اي خطاب به عبيدالله بن زياد چنين نگاشت: «اما بعد! خداوند آتش جنگ را خاموش كرد، وحدت ميان مسلمانان را برقرار ساخت و كار امت اسلام را رو به صلاح گذاشت. اين حسين است كه به من پيشنهاد داده كه يا به مبدأ خود بازگردد و يا او را به هر مرزي كه خواستيم بفرستيم تا مانند يك مسلمان عادي در آنجا زندگي كند و يا آنكه به نزد اميرالمؤمنين يزيد رفته و دست در دست او گذارد و او آنچه صلاح مي داند، انجام دهد. و در اين پيشنهادات خشنودي شما و صلاح امّت مي باشد.» گويي ابن زياد با خواندن نامه كاملاً باورش نشد كه امام (ع) چنين پيشنهاداتي را داده باشدو بيشتر احتمال داد كه عمر براي خير خواهي خود چنين مواردي را مطرح كرده است.از اين رو گفت: اين نامه مردي خيرخواه براي امير خود و مهربان و دلسوز براي قومش مي باشد. [3] .

خوشبختانه اين گزارش با اين كيفيت در منابع شيعي جاي خود را باز نكرد. اما گزارشي شبيه آن و حتي كمي مسخره تر در اين منابع نقل شده كه علاوه بر عدم امكان عادي آن، بيشتر عزت حسيني را زير سؤال مي برد و آن اينكه: «به نقل از شاهدان واقعه چنين نقل شده كه امام حسين (ع) در روز عاشورا و پس از آنكه همه اصحاب و اهل بيت (ع) خود را از دست داده به سمت عمر بن سعد رفته و از او خواهش مي كند كه يكي از اين سه كار را از من بپذيري: اوّل آنكه مرا رها كن تا به مدينه حرم جدم رسول خدا (ص) باز گردم. عمر بن سعد (متكبرانه) جواب داد: چنين چيزي براي من امكان ندارد. امام (ع) خواسته دوم را چنين مطرح كرد: «اسقوني شربة من الماء فقد نشفت كبدي من الظماء؛ جرعه اي آب به من بنوشانيد كه جگرم از تشنگي خشك شده است. عمر جواب داد: اين هم امكان ندارد. و امام (ع) خواسته سوم خود را اين چنين مطرح كرد: پس اگر تصميم گرفته ايد كه قطعاً مرا بكشيد، يكي يكي به جنگ من بياييد. و عمر اين خواسته سوم را قبول كرد. [4] .

كهن ترين نوشته اي كه اين گزارش در آن ديده شده است، كتاب المنتخب طريحي (متوفي 1085ق) است كه بعدها كتب ديگري همچون اسرار الشهادات دربندي (1285ق) آن را از او نقل كرده و نقل هاي مختلف ديگر را نيز ضميمه نموده اند. از كتاب «المنتخب» چنين بر مي آيد كه مؤلف آن، روضه ها و سخنراني هاي خود را در آن به گونه مجلس مجلس آورده است، بدون آنكه توجهي به اعتبار يا عدم اعتبار منقولات داشته باشد و نيز بدون آنكه براي نوشته هاي خود منبعي را ذكر نمايد. چنانچه در همين مورد اين روايت را مستقيماً از شاهدان واقعه نقل كرده است كه بيش از ده قرن با آنها فاصله زماني دارد. [5] .

اين كتاب به علت سبك خاص خود كه همراه با اشعار سوزناك و روايات و گزارش هاي رقت انگيز و گريه آور بود به خوبي جاي خود را در ميان روضه خوانان و واعظان باز كرده و به عنوان يكي از منابع معتبر در آمد، چنانچه فاضل دربندي آن فقيه بزرگ نيز در كتاب اسرار الشهادات خود در بسياري از موارد، گزارش هاي عجيب و غريب را از آن نقل مي كند. و ديگران نيز اين دو منبع را معتبر حساب كرده و به نقل آن مي پردازند. تعجب آور است كه برخي عالمان بزرگوار شيعي چگونه راضي مي شوند اين گونه روايات ذلت بار را در كتب خود نقل كنند و حسين (ع) مظهر عزت را تا آنجا به زير مي كشند كه حاضر مي شود براي حفظ جان خود و يا رفع تشنگي اش، پس از آنكه همه اصحاب و خاندانش در راه او و هدفش جان خود را از دست داده اند، ذليلانه به سمت عمر بن سعد رفته و اين خواسته هاي ننگين را مطرح نمايد و در نقطه مقابل عمر بن سعد با تكبر و تبختر دو خواسته اوّل و دوم را رد نموده و سپس منت نهاده و خواسته سوّمش را كه دلالت بر جوانمردي! آن جاني دارد بپذيرد. آري اين هم از همان دست روايات ساختگي است كه خواسته است عطش را محور همه وقايع عاشورا قرار داده و در راه گرفتن اشكي از مستمع خود امام خود را از اوج عزت به پايين آورد.


پاورقي

[1] تاريخ الطبري، محمد بن جرير طبري، بيروت، مؤسسة الاعلمي، ج‏4، ص‏313.

[2] همان.

[3] همان.

[4] المنتخب، شيخ فخر الدين طريحي، بيروت، مؤسسة الاعلمي، جزء دوم، مجلس نهم، ص‏451 و 452. و نيز اکسير العبادات في اسرار الشهادات، ج‏3، ص‏10 و 11.

[5] براي آگاهي از ديدگاه محدث معروف ميرزا حسين نوري نسبت به اين کتاب مراجع شود به: لؤلؤ و مرجان، ص‏193 و 194.