بازگشت

عزت اصحاب امام حسين


اوج عزت اصحاب و خويشان امام (ع) را بايد در شب عاشورا مشاهده كنيم، هنگامي كه امام (ع) از آنها مي خواهد تا با استفاده از تاريكي شب او را با دشمن تنها گذاشته و جان خود را دريابند، همگي آنها يك صدا وفاداري خود را در ياري آن حضرت (ع) ابراز مي دارند. سخنان آن بزرگواران در اين مجلس اوج شكوه و عزت عاشورائيان را نشان مي دهد.گرچه در همه آن سخنان كه در كتب تاريخي نقل شده، گوشه اي از كرامت آنهاهويدامي شود، [1] اما در اينجا تنها به ذكر سخنان زهير بن قين اكتفا مي كنيم كه عرضه داشت: «به خداوند سوگند! دوست مي داشتم كشته شوم، دوباره زنده گردم و به همين كيفيت هزار مرتبه كشته شوم و زنده گردم و خداوند متعال بدين وسيله تو و جوانان اهل بيت را از آسيب دشمنان نگه داري كند.» [2] .

آري در اين هنگام است كه صدق كلام امام (ع) بيشتر هويدا مي شود كه فرمود: «فاني لا اعلم اصحاباً اولي (اوفي) و لا خيراً من اصحابي و لا اهل بيت ابرّ و لا اوصل من اهل بيتي»؛ [3] .

من ياراني بهتر (باوفاتر) و نيكوتر از ياران خود سراغ ندارم و خانداني از خاندان خود نيكوكارتر كه حق خويشاوندي را بهتر ادا كنند، نمي شناسم. و همين ها بودند كه در روز عاشورا با شكوه ترين صحنه ها را به نمايش گذاشتند. چنانچه درباره آنها چنين گفته شد، كه همگي از همديگر براي كشته شدن در راه ياري امام خود سبقت مي گرفتند. آنانكه خود را مصداق اين شعر شاعر عربي جلوه داده بودند كه چنين سروده بود: «قومٌ اذا نودوا لدفع ملمّة و الخيل بين مدعس و مكردس لبسوا القلوب علي الدروع فاقبلوا يتهافتون الي ذهاب الانفس»؛ آنان گروهي هستند كه در حالي كه دشمن نيزه در دست و با آرايش نظامي در مقابل آنها صف آرايي كرده بود از آنان براي دفع گرفتاري كمك خواسته مي شد، آنان قلب هاي خود را بر روي زره ها مي پوشيدند و در راه از دست دادن جان هاي خود مي شتافتند. [4] .

سخنان، خطبه ها، اشعار و رجزهاي اينان در روز عاشورا نيز بهترين گواه عزت طلبي آنهاست، رجزهايي كه در وصف شجاعت خود، حق خواهي، عزت طلبي آرزوي شهادت و دست بر نداشتن از ياري امام خود تا پاي جان سروده شده است كه خوشبختانه بيشتر آنها در منابع ضبط گشته است. [5] .


پاورقي

[1] وقعة الطف، ص‏197 - 199؛ الفتوح، ج‏5، ص‏94 و 95؛ الارشاد، ص‏442 - 444.

[2] وقعة الطف، ص‏199؛ الارشاد، ص‏442.

[3] وقفة الطف، ص 197، الارشاد، ص 442.

[4] لهوف، ص‏136.

[5] وقعة الطف، ص‏217 و پس از آن؛ الفتوح، ج‏5، ص‏101 و پس از آن، الارشاد، ص‏453.