بازگشت

عزت حسيني در روز عاشورا


شايد بتوان گفت كه اگر بخواهيم تجلّي و مظهر كامل صفت عزت الهي را در روي زمين مشاهده نماييم، چاره اي جز آن نداشته باشيم كه آن را در حسين (ع) و آن هم در روز عاشورا مشاهده كنيم. در اين روز امام (ع) با نيروي اندك خود چنان در مقابل سپاه تا دندان مسلّحي كه فقط تعداد نفرات آن صدها برابر نيروي آن حضرت (ع) بود ايستادگي كرده و سخن مي گويد كه تو گويي دو سپاه، با هم برابر مي باشند. در آغاز امام با روحيه اي بلند، سپاه كوچك خود را همانند يك ارتش عظيم آرايش نظامي داد و براي آن (قلب و) ميمنه و ميسره تعيين كرد. [1] و شعار «يا محمد» را بر خود و سپاهيانش بر مي گزيند. [2] .

در حالي كه شب قبل دستور داده بود تا خندقي بر دور سپاه خود حفر كنند تا تنها نگرانيشان از يك طرف باشد و به راحتي بتوانند با دشمن از يك سو بجنگند، بدون آنكه نگران خيمه هاي حرم باشند. [3] و در اين روز امام (ع) دستور داد تا آتشي در خندق بيفكنند تا دشمن نتواند به خيمه ها دسترس پيدا كند. [4] .

هنگامي كه دو سپاه مقابل هم صف آرايي كردند و امام (ع) و يارانش سپاه عظيم و دشمن را مشاهده كردند، بي آنكه خم به ابرو بياورد، دست به آسمان بلند كرد، و با پشتوانه اصلي خود چنين مناجات كرد: «اللهم انت ثقتي في كل كرب و رجائي في كل شدة و انت لي فيكل امر نزل بيثقةو عدّة،كم من همّ يضعف فيه الفؤاد و تقلُّ فيه الحيلة و يخذل فيه الصديق و يشمت فيه العدوّ انزلته بك و شكوته اليك رغبة مني عمن سواك ففرَّ جته و كشفته فانت ولي كل نعمة و صاحب كلّ حسنة و منتهي كل رغبة» [5] ؛ بار خدايا! تو پشتيبان من در هر اندوه و اميد من در هر گرفتاري هستي و تو در هر مشكلي كه براي من پيش آمد، پشتيبان و ياريگر من مي باشي. چه فراوان گرفتاري كه در آن قلب ها مي لرزد و چاره ها رخ بر مي بندد و دوست خوار مي كند و دشمن شماتت مي نمايد، اما من چون تنها تو را داشتم به تو پناه آورده و از آنها به تو شكايت كردم و تو آن گرفتاري را برطرف كردي. پس تو صاحب نعمت و نيكويي و سرانجام هر اميدي هستي. در همين هنگام شقي ترين افراد دشمن يعني شمر بن ذي الجوشن به سپاه امام (ع) نزديك شده و بناي فحاشي را مي گذارد، مسلم بن عوسجه كه تيراندازي ماهر است از امام (ع) مي خواهد كه به او اجازه دهد تا شمر را با تير خود از پاي درآورد، اما امام (ع) بزرگوارانه خطاب به مسلم مي گويد: «او را هدف قرار نده، زيرا من دوست ندارم كه آغاز كننده جنگ باشم.» [6] .

آنگاه امام (ع) براي اتمام حجّت به نزد سپاه دشمن رفته و در ضمن سخنان روشنگر خود با اشاره به درخواست عبيدالله بن زياد از او، اين چنين عزت خود را به نمايش مي گذارد: «الا ان الدعي ابن الدعي قد ركز بين اثنتين بين السلّة و الذلة و هيهات منا الذلة، يأبي الله ذالك لنا و رسوله و المؤمنون و حجورٌ طابت و طهرت و انوف حميّةٌ و نفوس ابية من ان نؤثر طاعة اللئام علي مصارع الكرام، الا و اني زاحف بهذه الاسرة مع قلّة العدد و خذلان الناصر». [7] .

«آگاه باشيد كه زنا زاده پسر زنا زاده (ابن زياد) مرا بين دو چيز مخيّر ساخته است يا با شمشير كشيده آماده جنگ شوم يا لباس ذلت پوشم (با يزيد بيعت كنم) ولي ذلّت از ما بسيار دور است و خدا و رسول خدا و مؤمنان و پرورده شدگان دامن هاي پاك و افراد با حمعيّت و مردان با غيرت چنين كاري را بر ما نمي پسندند كه ذلّت اطاعت از پَستان را بر كشته شدن همانند كريمان و بلندان ترجيح دهيم. بدانيد من با آنكه يار و ياورم كم است با شما مي جنگم.» و پس از آنكه قيس بن اشعث يكي از سرداران سپاه عمر بن سعد از او مي خواهد كه به حكم پسر عمويش (يزيد) سر بنهد و به او اميد مي دهد كه يزيد با او رفتار ناشايستي نخواهد داشت، امام برآشفته و قاطعانه مي گويد: «لا و الله لا اعطيكم بيدي اعطاء الذليل و لا افر (اقرّ) فرار (قرار) العبيد»، [8] .

نه به خدا سوگند! من دست خواري به شما نمي دهم و مانند بردگان فرار نمي كنم (اقرار به گناه خود نمي كنم.) و در اين هنگام عمر بن سعد تيري به جانب سپاه امام (ع) افكنده و دستور حمله مي دهد و امام (ع) نيز با شجاعت تمام روبه سپاه خود كرده و چنين فرمان مي دهد: «قوموا رحمكم الله الي الموت الذي لابدّ منه فان السهام رسل القوم اليكم» [9] ؛ خداوند شما را رحمت كند، به پاخيزيد و به سوي مرگي كه چاره اي جز آن نيست بشتابيد كه اين تيرها فرستادگان اين گروهند كه شما را به جنگ مي خوانند. و در بحبوحه نبرد، در حالي كه هر چه آتش نبرد بيشتر فروزان مي گردد، چهره امام و يارانش نوراني تر و برافروخته تر مي شود و اطمينان نفس و آرامش قلب و دل آنها بيشتر مي گردد، امام (ع) رو به يارانش كرده و چنين آنها را به پايداري تشويق مي كند: «صبراً بني الكرام فما الموت الا قنطرة تعبربكم عن البؤس و الضرّاء الي الجنان الواسعة و النعيم الدائمة» [10] ؛ اي فرزندان كريمان و بزرگواران، پايداري كنيد كه مرگ فقط پُلي است كه شما را از سختي و تنگي به بهشت هاي گسترده و نعمت هاي ابدي عبور مي دهد. اشعار و رجزهاي امام حسين (ع) در روز عاشورا بخش ديگري است كه به خوبي عزت و كرامت آن بزرگوار را به نمايش گذاشته و آن را جاودان مي سازد. در اين رجزها گاهي امام (ع) با آهنگي سنگين به خاندان خود افتخار نموده، و چنين مي سرايد: «انا ابن علي الطهر من آل هاشم كفاني بهذا مفخراً حين افخر و جدي رسول الله اكرم من مضي و نحن سراج الله في الارض نزهر و فاطمة اي من سلالة احمد و عمّي يدعي ذوالجناحين جعفر و فينا كتاب الله انزل صادقا و فينا الهدي و الوحي بالخير يذكر» [11] ، من پسر علي آن پاك مرد از خاندان هاشم هستم و همين افتخار در هنگام فخر ورزي مرا كفايت مي كند. جدم پيامبر خدا يعني بزرگوارترين مردمان است و ما روشنايي خداوند در روي زمين هستيم كه نور افشاني مي كنيم. مادرم فاطمه از نسل احمد است. و عمويم جعفر است كه او را ذوالجناحين خوانده اند. در خاندان ما كتاب راستين خداوند نازل شد و در خاندان ما هميشه هدايت و وحي زبانزد بوده است. و گاهي ناسپاسي و جنايات گروه مقابل را ياد آور شده. [12] و در هنگامي بي وفايي دنيا را در اشعار خود متذكر مي گردد. [13] .

و در هنگام حمله به ميمنه و ميسره دشمن خود را چنين معرفي مي كند: «انا الحسين بن علي آليت ان لا انثني احمي عيالات ابي امضي علي دين النبي (ص)» [14] .

من حسين بن علي هستم، سوگند خورده ام كه عقب نشيني نكنم و روي برنگردانم، من از خاندان پدرم حمايت كرده و بر دين پيامبر خدا (ص) پايدارم. و در زماني كه تعداد زيادي از لشكريان مقابل را به هلاكت رسانيده، بر خود مي بالد و چنين مي سرايد: «القتل اولي من ركوب العار و العار اولي من دخول النار» [15] ؛ كشته شدن بر پذيرفتن ننگ برتري دارد و ننگ بر ورود در آتش (جهنم) برتر است. در مقابل اين مجسمه عزت، دشمن كه تاكنون در مواقع فراوان ذلّت و خواري خود را نشان داده، در واپسين لحظات زندگاني امام (ع)، اين نمايش را در حدّ پايين ترين درجه رذالت به انجام مي رساند، و در مقابل چشمان تيزبين و غيرتمند امام رو به سوي خيمه هاي حرم مي آورد، در اين هنگام امام (ع) كه خستگي نبرد در مقابل سپاه عظيم دشمن را در مقابل اين رذالت به فراموشي سپرده، روبه سوي آنها آورده و فرياد بر مي آورد، «ويلكم يا شيعة آل ابي سفيان! ان لم يكن لكم دين و كنتم لا تخافون المعاد فكونوا احراراً في دنياكم هذه و ارجعوا الي احسابكم ان كنتم عرباً كما تزعمون»؛ «واي بر شما اي پيروان آل ابي سفيان! اگر دين نداريد و از روز معاد ترسان نيستيد، پس لااقل در دنياي خود آزاد مرد باشيد. اگر چنانچه خود گمان مي كنيد عرب هستيد، به اصل و حسب خود برگرديد. با شنيدن اين فرياد شمر سر برگرداند، و گفت: «اي پسر فاطمه چه مي گويي؟ و امام (ع) ادامه داد: «اني اقول اقاتلكم وتقاتلوننيو النساء ليس عليهنّ جناح فامنعوا عتاتكم و جهالكم و طغاتكم من التعرض لحرمي مادمت حيّاً»؛ [16] مي گويم من با شما جنگ مي كنم وشما با من مي جنگيدو زنان هيچ گناهي ندارند. تا من زنده هستم نگذاريد سركشان و نادانان و طاغيان شما به حرم من تعرّض كنند.» دشمن از اين غيرت و عزت حسيني به خوبي آگاه است و رذالت و ذلت خود را تا جايي مي رساند كه از اين خصيصه الهي حسين (ع) سوء استفاده مي كند. در بحبوحه نبرد عاشورا در حالي كه تشنگي به حضرت (ع) فشار آورده آن رادمرد صفوف سهمگين دشمن را مي شكافد و خود را به نهر فرات مي رساند و در حالي كه آب در دستان خود كرده تا به دهان ببرد، ناگاه ذليلي از سپاه دشمن فرياد بر مي آورد كه اي حسين (ع) تو از نوشيدن آب لذت مي بري در حالي كه حرمت مورد حمله دشمن قرار گرفته است. حسين (ع) با شنيدن اين خبر دروغين بيتاب مي شود و آب را ريخته و با سرعت به سمت حرم مي رود و آنجا را سالم از تعرض دشمن مي بيند. [17] .

و در آخرين لحظات حيات امام (ع)، هر چه به لحظه شهادت و لقاي يار نزديك تر شده، چهره اش نوراني تر گشته و قلبش آرامش بيشتر گرفته تا آنجا كه حميد بن مسلم گزارشگر واقعه كه از سپاه دشمن مي باشد، جمله تاريخي خود را اين چنين بر زبان مي آورد: «فوالله ما رأيت مكثوراً]مكسوراً خ ل [ قطّ قد قتل ولده و اهل بيته و اصحابه اربط جأشا و لا امضي جنانا منه، ان كانت الرجالة لتشد عليه فيشد عليها بسيفه فينشكف عن يمينه و عن شماله انكشاف المعزي اذا شد فيها الذئب.»؛ [18] .

سوگند به خداوند هيچ مغلوبي (كسيكه دشمن از هرسو احاطه كرده است) را مانند حسين كه فرزندان وياران واهل بيتش كشته شده باشند، نديدم كه او (با آن همه مصيبت و گرفتاري باز هم) هرگاه پيادگان سپاه دشمن بر او حمله ور مي شدند، شمشير مي كشيد و آنها را مانند گله گوسفند كه گرگ بر آنها حمله كرده باشند، از راست و چپ متفرق مي ساخت. و سرانجام هنگام وصل فرا رسيد و اين عزيز با عزت بخش خود خلوت كرده و چشم از همه ماسوا برگرفت و چنين به درگاه خداوند مناجات مي كند: «صبراً علي قضائك يا رب لا اله سواك يا غياث المستغيثين مالي، رب سواك و لا معبود غيرك، صبراً علي حكمك يا غياث من لا غياث له...؛ [19] .

خداوندا بر قضاي تو پايداري مي كنم كه هيچ معبودي جز تو وجود ندارد، اي فريادرس كمك خواهان من هيچ پروردگار و معبودي جز تو ندارم. بر حكم تو اي فريادرس بي فريادرسان صبر مي كنم...»


پاورقي

[1] موسوعة کلمات الامام الحسين (ع)، ص‏422.

[2] همان، ص‏497.

[3] الفتوح، ج‏5، ص‏96.

[4] همان.

[5] وقعة الطف، ص‏205، الارشاد، ص‏447.

[6] همان‏ها.

[7] لهوف، ص‏123 و 124.

[8] الارشاد، ص‏450.

[9] لهوف، ص‏126.

[10] موسوعة کلمات الامام‏الحسين (ع)، ص‏497 به نقل از معاني الاخبار، ص‏288.

[11] بحارالانوار، ج‏45، ص‏49.

[12] همان، ص‏47. «کفر القوم و قدما رغبوا...».

[13] همان، ص‏49.

[14] همان.

[15] لهوف، ص‏144.

[16] لهوف، ص‏145 و 146.

[17] بحارالانوار، ج‏45، ص‏51.

[18] الارشاد، ص‏466.

[19] موسوعة کلمات الامام الحسين (ع)، ص‏510.