بازگشت

پايبندي به عهد و پيمان، و وفاداري و امانتداري


انسانيت انسان به پايبندي به عهد و پيمان، و وفاداري و امانتداري اوست، و كمال آدمي به ميزان كمالي است كه در اين امر بدان دست يافته است، چنانكه در منطق نبوي اين كمال انساني، ميزان رشد يافتگي است. اميرمؤمنان علي (ع) از پيامبر اكرم (ص) روايت كرده است كه فرمود:

«لا تنظروا الي كثره صلاتهم و صومهم، و كثره الحج و المعروف و طنطنتهم بالليل؛ انظروا الي صدق الحديث، و اداء الامانه.» [1] .

به بسياري نماز و روزه و زيادي حج و كارهاي نيك و ناله شبانه ي مردم ننگريد، بلكه به راستي گفتار و اداي امانت بنگريد.

مشاهده مي شود كه رسول خدا (ص) چه چيز را ميران تشخيص معرفي كرده است. پايبندي به عهد و پيمان، و وفاداري و امانتداري بستري است براي رشد و تعالي آدمي و بدون آن هر چه فراهم آيد شكننده است و تباه شدني. از امام صادق (ع) نيز روايت شده است كه فرمود:

«لا تنظروا الي طول ركوع الرجل و سجوده، فان ذلك شي ء اعتاده، فلو تركه استوحش لذلك، ولكن انظروا الي صدق الحديث و اداء امانته.» [2] .

به طول دادن ركوع و سجود شخص ننگريد، زيرا به آن عادت كرده است و اگر


آن را ترك كند دچار وحشت شود، ولي به راستي گفتار و اداي امانتش بنگريد.

اين امر در مدرسه ي حسيني چنان بااهميت و اساسي تلقي مي شود كه ابوحمزه ي ثمالي از امام سجاد، علي بن الحسين (ع)، روايت كرده است كه به شيعيان خود مي فرمود:

«عليكم باداء الامانه، فوالذي بعث محمدا بالحق نبيا، لو ان قاتل ابي الحسين بن علي (ع) ائتمني علي السيف الذي قتله به لاديته اليه.» [3] .

بر شما باد به اداي امانت. به خدايي كه محمد (ص) را بحق به پيامبري برانگيخت، اگر قاتل پدرم حسين بن علي (ع) به من اعتماد كند و شمشيري را كه با آن پدرم را كشته است نزد من امانت گذارد، بي گمان آن را بدو رد مي كنم (و در امانت خيانت روا نمي دارم).

در اين مدرسه بنياد دين بر پايبندي به عهد و پيمان، و وفاداري و امانتداري است و دينداري جز در پرتو اين بنياد، سامان نمي يابد، چنانكه اميرمؤمنان علي (ع) فرموده است:

«اصل الدين اداء الامانه، و الوفاء بالعهود.» [4] .

بنياد دينداري، امانت را به جا آوردن و پايبندي به عهد و پيمان است.

هيچ چيز چون پيمان شكني و بي وفايي و خيانتكاري بنيان برانداز و تباه كننده ي مناسبات انساني و روابط اجتماعي و فرهنگ ديني نيست؛ و پايبندي به عهد و پيمان، و وفاداري و پرهيز از خيانتكاري حتي نسبت به دشمنان نيز امري مسلم است، چنانكه اميرمؤمنان علي (ع) در عهدنامه مالك اشتر مي نويسد:

«و ان عقدت بينك و بين عدوك عقده، او البسته منك ذمه، فحط عهدك بالوفاء، و ارع ذمتك بالامانه، واجعل نفسك جنه دون ما اعطيت... فلا تغدرن بذمتك، و لا تخيسن بعهدك، و لا تختلن عدوك، فانه لا يجتري علي الله الا جاهل شقي. و قد جعل الله عهده و ذمته امنا افضاه بين العباد برحمته، و حريما يسكنون الي منعته، و يستفيضون الي جواره؛ فلا ادغال و لا مدالسته و لا خداع فيه.» [5] .

و اگر با دشمنت پيماني نهادي و در ذمه خود او را امان دادي، به عهد خويش


وفا كن و آنچه را بر ذمه داري ادا. و خود را چون سپري برابر پيمانت بر پا... پس در آنچه به عهده گرفته اي خيانت مكن و پيماني را كه بسته اي مشكن و دشمنت را كه- در پيمان توست- مفريب كه جز نادان بدبخت بر خدا دليري نكند. و خدا پيمان و زينهار خود را اماني قرار داده، و از در رحمت به بندگان، رعايت آن را بر عهده ي همگان نهاده، و چون حريمي استوارش ساخته تا در استواري آن بيارامند و رخت به پناه آن كشند. پس در پيمان نه خيانتي توان كرد، و نه فريبي داد، و نه مكري پيش آورد.

اميرمؤمنان علي (ع) خود اين گونه بود، و سخت پايبند عهد و پيمان، و اهل وفاداري بود، چنانكه در ماجراي حكميت در پيكار صفين با آنكه امام (ع) راضي بدان وضع نبود، اما چون پذيرفت و صلحنامه اي با معاويه منعقد شد، آن را محترم شمرد و در پاسخ كساني كه خواهان نقض عهدنامه پس از انعقاد آن بودند، فرمود:

«ابعد ان كتبناه ننقضه؟ هذا لا يجوز.» [6] .

آيا پس از اينكه آن را نوشتيم نقض كنيم؟ اين كار جايز نيست.

مادام كه پيمان برقرار است، شكستن آن جايز نيست، زيرا هر پيماني و تعهدي، پيمان و تعهد با خداي متعال است و جز انسان نادان بدبخت، كسي بر خداوند گستاخي روا نمي دارد. زماني كه خوارج، همانان كه حكميت را پيش آورده بودند، از اميرمؤمنان علي (ع) خواستند تا عهد و ميثاق بسته شده را بشكند، حضرت بدين آيه ي قرآن كريم استناد كرد و آنان را به حقيقت عهد و پيمان يادآوري نمود: [7] .

(و اوفوا بعهد الله اذا عاهدتم و لا تنقضوا الايمان بعد توكيدها و قد جعلتم الله عليكم كفيلا ان الله يعلم ما تفعلون.) [8] .

و چون با خدا پيمان بستيد، به پيمان خود وفا كنيد و سوگندهاي خود را پس از استوار كردن آنها مشكنيد، با اينكه خدا را بر خود ضامن و گواه قرار داده ايد، زيرا خدا آنچه را انجام مي دهيد مي داند.

سلوك حسين (ع) در تمام احوال مبتني بر پايبندي به عهد و پيمان، و وفاداري و امانتداري بود، حتي بر پيمان برادر با معاويه و صلحنامه ي منعقد شده پايدار ماند و خلاف


عهد و پيمان عمل نكرد، [9] چنانكه در نامه ي خود به معاويه، در عين آنكه ماهيت او را افشا كرد و سخت بدو تاخت، اما پيمان بسته شده را پاس داشت و چنين نوشت:

«و ما اريد حربا لك و لا خلافا عليك؛ و ايم الله لقد تركت ذلك.» [10] .

من اكنون در پي نبرد و كارزار، و مخالفت آشكار با تو نيستم، و به خدا سوگند پيكار با تو را (به سبب پيمان بسته شده) كنار گذاشتم.

آنان كه روح مدرسه ي حسيني را دريافتند، پايبندي به عهد و پيمان، و وفاداري را بر همه چيز مقدم دانستند، چنانكه ياران حسين (ع) در شب عاشورا خود را اين گونه نشان دادند. شب عاشورا حسين (ع) خطبه اي خواند و به ياران خود اجازه داد تا بروند، اما آنان سخن از پايبندي به عهد و پيمان، و وفاداري به ميان آوردند و امانتداري خود را اظهار نمودند؛ كه به حقيقت حسين (ع) والاترين امانت هستي است و پايبندي به مدرسه ي او، پايبندي به زيباترين اصول زندگي است. آنان چنين گفتند:

«والله لا نفارقك، ولكن انفسنا لك الفداء، نقيك بنحورنا و جباهنا و ايدينا، فاذا نحن قتلنا كنا و فينا، و قضينا ما علينا.» [11] .

به خدا سوگند (هرگز) از تو جدا نمي شويم، جانهاي ما به فدايت، با چنگ و دندان تو را حفظ مي كنيم و چون كشته شويم (به عهد خود) وفا كرده ايم و تكليف خويش را ادا نموده ايم.


پاورقي

[1] امالي الصدوق، ص 249؛ وسائل الشيعه، ج 13، ص 220.

[2] الکافي، ج 2، ص 105؛ وسائل الشيعه، ج 13، ص 219.

[3] امالي الصدوق، ص 204؛ وسائل الشيعه، ج 13، ص 225.

[4] عبدالواحد التميمي الامدي، غررالحکم و دررالکلم، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، بيروت، 1407 ق. ج 1، ص 88.

[5] نهج‏البلاغه، نامه‏ي 53.

[6] الاخبار الطوال، ص 197.

[7] تاريخ الطبري، ج 5، ص 72؛ ابوالفر عبدالرحمن بن علي بن الجوزي، المنتظم في تاريخ الامم و الملوک، دراسه و تحقيق محمد عبدالقادر عطا، مصطفي عبدالقادر عطا، راجعه و صححه نعيم زرزور، الطبعه الاولي، دارالکتب العلميه، بيروت، 1412 ق. ج 5، ص 129؛ الکامل في التاريخ، ج 3، ص 334؛ نهايه الارب، ج 20، ص 164؛ البدايه و النهايه، ج 7، ص 315.

[8] قرآن، نحل/ 91.

[9] انساب الاشراف، ج 3، ص 366.

[10] انساب الاشراف، ج 5، ص 128.

[11] تاريخ الطبري، ج 5، ص 420؛ قريب به همين: مقتل الخوارزمي، ج 1، ص 247؛ الملهوف، ص 153.