بازگشت

تنسك و عبادت پيشگي


عبادت و بندگي از پايگاه بصيرت و بينايي و مبتني بر معرفت و آگاهي، شاخصه ي اصلي مدرسه ي حسيني است كه حسين (ع) فرموده است:

«ايها الناس، ان الله جل ذكره- ما خلق العباد الا ليعرفوه، فاذا عرفوه عبدوه، فاذا عبدوه استغنوا بعبادته عن عباده من سواه.» [1] .

اي مردم، خداوندي كه يادش بزرگ است بندگان را نيافريد مگر براي اينكه او


را بشناسند، و چون او را بشناسند، بندگي اش نمايند و با بندگي او از بندگي غير او بي نياز گردند.

نيايش حسين (ع) در عرفات و عرضه ي بندگي در دعاي عرفه، براساس معرفتي كامل به حق نشان مي دهد كه جايگاه تنسك و عبادت پيشگي در مدرسه ي حسيني چگونه جايگاهي است.

«نيايش تنها وسيله اي براي كسب نيازمندي هاي ما نيست، بلكه خود تجلي يك عشق نيز هست. غالبا آنچه با منطق و بررسي تحليلي و علم و تفكر علمي و فلسفي به چنگ نمي آيد، با عشق و پيوستگي روح به معشوق و با اخلاص درون و تخليه از هر چه غير او، به دست مي آيد. اين است كه خداوند اين رمز اعلاي هستي و حيات، كه دو معجزه ي وجود و زندگي از او سر زده است، به همان گونه كه خود را از برابر چشم كسي كه جز فهميدن، نمي فهمد، پنهان مي دارد، به همان اندازه، خود را در برابر كسي كه جز دوست داشتن نمي فهمد آشكار مي كند!

آنهايي كه تنها راه شناخت را تفكر منطقي و عقلي مي دانند، آنهايي كه رمز حيات و معناي هستي و روح كائنات را به همان شكل مي خواهند تحليل كنند و به تجزيه ي منطقي محصور كنند، كه اشياي طبيعت و قوانين فيزيك و شيمي را، اينها كساني هستند كه فهم رمز وجود خداوند برايشان بسيار دشوار است. اما كساني كه معني دوست داشتن، عشق و ايثار و خلوص را مي فهمند، و خوب مي فهمند، خدا را به آساني مي شناسند. چگونه؟ به آن آساني كه بوي يك گل را استشمام مي كنيم! مي توانيم حضور خداوند را احساس كنيم، و احساس كنيم كه همه جا پر از اوست...»

خداوندي كه در برابر انديشه هاي فلسفي عميق خود را پوشيده مي دارد، در برابر احساس ساده و دوست داشتن بي ريا و يك عشق پاك و متعالي خود را روشن و آشكار نمايان مي كند.

نيايش كردن تجلي عشق ورزيدن و احساس كردن و دوست داشتن است، بنابراين، راهي براي شناختن است، راهي براي ايمان آوردن است، ايقان آوردن است... دعا يا نيايش تجلي عشق و تجلي نياز روح آدمي است....

انسان به ميزان برخورداريهايي كه در زندگي دارد، انسان نيست، بلكه درست به


اندازه ي نيازهايي كه در خويش احساس مي كند انسان است. سطح تعالي و درجه ي كمال هر انساني را با درجه ي تعالي و كمال نيازهايي كه دارد و كمبودهايي كه در خود احساس مي كند، دقيقا مي توان اندازه گيري كرد. يعني هر كسي به ميزاني انسان تر است كه نيازهاي كاملتر، متعالي تر و متكامل تر دارد. آدمهاي اندك، نيازهاي اندك دارند، و انسانهاي بزرگ، نيازهاي بزرگ. اينجا است معني اين حقيقت دقيق كه: آنان كه غني ترند، محتاج ترند.

ارزش علي (ع) در بي نيازتر بودنش از ديگران نيست، بلكه در احساس كردن نيازهاي بلندتر و متعالي تر اوست نسبت به ديگران و همچنين در احساس نيازمندتر بودن و احساس كمبود بيشتر داشتن او در هستي است، كه ديگران چنين احساسي را ندارند.

در علم هم چنين است. هر كسي نه تنها به ميزان معلوماتي كه دارد عالم است، بلكه به ميزان مجهولاتي كه در عالم احساس مي كند عالم است. براي من وقتي به زمين و آسمان نگاه مي كنم، چند تا مجهول بيشتر نيست: چرا آسمان آبي است؟ چرا ستاره ها آن بالا ايستاده اند؟ چرا ابرها اينجوري اند؟ اما كسي كه آسمان شناس است هزاران مجهول در آسمان مي بيند.

يك روح بزرگ كه مسير كائنات و همچنين كاروان تكامل و استعداد و امكان كمال و عروج روح بشري را تا سر منزلهاي خيلي دورتر مي بيند و قله ي مطلق را در كوهستان سر به خدا كشيده ي وجود، مي بيند و احساس مي كند، دچار حيرت مي شود و احساس هراس (خشيت) مي كند. اين غير از پريشاني و غير از ترس و جبن است. حيرت و هراس در برابر عظمت وجود و شكوه ابديت و زيبايي خدا است؛ و اين احساسها را دلي مي تواند دريابد كه استعداد فهم و احساس اينها را داشته باشد و دامنه ي ادراكش تا ديواره هاي نهايي هستي گسترش يابد. به همين دليل است كه مي بينيم پيامبر اسلام آرزو مي كند كه خدايا بر حيرت من بيفزاي. اين حيرت زاده ي شناخت است، و پريشاني زاده ي جهل! هراس يا خشيت معلول آشنايي با عظمت و شگفتي است و ترس يا جبن معلول گناه و گمراهي...

نيايش، تنها خواستن ما يحتاج زندگي يي كه هست، نمي باشد، بلكه نيايش متعالي، خواستن بالاتر از زندگي هست است.


چه كسي نيايش مي كند؟ چه كسي با شدت و عشق و اضطراب و هراسان مي خواهد؟ كسي كه فاصله ي ميان آنچه هست با آنچه بايد باشد در او زياد است. چنين كسي مضطرب است، و چنين كسي دائما خواهنده و مشتاق و نيازمند و تشنه است و چنين كسي نيايش مي كند. اما آن كسي كه اين دو حالتش بر هم منطبق است يا به قدري فاصله ي ميان اين دو بودن اش اندك است كه با صدور يك رتبه و يا يك دخل حسابي، از بين مي رود، او نيايشش هم در همان سطح اندك و مبتذل است و دستگاه كائنات و مخاطب انسان نيايشگر كه جهت تكامل يك نيايشگر متعالي است در نظر او يك بنگاه كارگشايي است يا يك جبران كننده ي ضعف و تنبلي انسان است، در حالي كه براي روح بزرگ و تشنه و عاشق، نيايش معراج به سوي ابديت، پرواز به قله ي مطلق و صعود به ماوراي آنچه هست، است.» [2] .

انسان با نيايش در درگاه هستي مطلق، عشق و پرستش را جلوه مي دهد و اساسي ترين نياز وجود خود را پاسخ مي دهد و زمينه ي بندگي حقيقي را فراهم مي سازد و از پستي طبيعت وجود به سوي والايي حقيقت وجود سير مي نمايد. در مدرسه ي حسيني عبادت پيشگي ركن اساسي سلوك انساني است. روايت شده است كه در پسين روز عرفه در سرزمين عرفات حسين (ع) از خيمه ي خود بيرون آمد و با گروهي از خاندان و شيعيان خود در نهايت تذلل و خشوع در جانب چپ كوه ايستاد و روي به سوي كعبه گردانيدند و دستها را برابر رو برداشتند و مانند مسكيني كه طعام طلبد، نيايش كردند. نيايش حسين (ع) و عبارات آن حضرت در دعاي عرفه اش، خود مدرسه اي است براي آموزش نيايش و پرستش.

«الحمدلله الذي ليس لقضائه دافع، و لا لعطائه مانع، و لا كصنعه صنع صانع، و هو الجواد الواسع.»

سپاس خدايي را سزاست كه قضايش را جلو گيرنده اي، و بخشش را باز دارنده اي نيست، و آفرينش هيچ آفريننده اي، چون آفرينش او نيست، و اوست بخشنده گسترش دهنده.

«فسبحانك سبحانك من مبدي معيد حميد مجيد، تقدست اسماؤك و عظمت


آلاؤك؛ فاي نعمك يا الهي احصي عددا و ذكرا، ام اي عطاياك اقوم بها شكرا، و هي يا رب اكثر من ان يحصيها العادون، او يبلغ علما بها الحافظون.» [3] .

پس منزهي تو، منزه، كه آغاز كننده و برگرداننده و ستوده و بزرگواري؛ و مقدس است نامهايت و بزرگ است نعمتهايت. معبودا، كدام از نعمتهاي تو را توانم ياد نمود و توانم شماره كرد، يا كدام عطايت را شكر توان گزارد كه نعمتهاي تو بيش از آن است كه شمارندگان به حساب كشند يا حافظان بدان دانا شوند.

چنين دريافتي از عظمت حق و بي حدي اسماي مقدس الهي و بزرگي نعمتهاي خداوندي، آدمي را به خشيتي مي رساند كه جز بدو دل نسپارد و جز در برابر او سر تعظيم فرود نياورد. احساس فقر وجودي و دريافتي درست از هستي و دستيابي به آرامش حقيقي و پيوستن به درياي بيكران رحمت الهي در پرتو نيايش و پرستش پروردگاري است كه همه ي زيباييها و نعمتها و عظمتها از اوست. در اين راه بايد به حسين (ع) تاسي كرد و نيايش بلند او را چشمه ي جوشان تربيت قرار داد.

«اللهم اجعلني اخشاك كاني اراك، و اسعدني بتقويك، و لا تشقني بمعصيتك، و خر لي في قضائك، و بارك لي في قدرك، حتي لا احب تعجيل ما اخرت، و لا تاخير ما عجلت. اللهم اجعل غناي في نفسي، و اليقين في قلبي، و الاخلاص في عملي، و النور في بصري، و البصيره في ديني، و متعني بجوارحي، واجعل سمعي و بصري الوارثين مني، وانصرني علي من ظلمني، و ارني فيهم ثاري و مآربي، و اقر بذلك عيني. اللهم اكشف كربتي، و استر عورتي، و اغفر لي خطيئتي، و اخسا شيطاني، و فك رهاني؛ واجعل يا الهي الدرجه العليا في الاخره و الاولي.» [4] .

خدايا چنان خشيتي به من عطا فرما كه گويا تو را مي بينم، و مرا به تقوا و طاعتت سعادت بخش، و مرا با نافرماني ات بدبخت مگردان، و خودت برايم خير و بركت مقرر گردان، تا بدانجا كه (تسليم تو باشم) و در خوش و ناخوش مقدراتت آنچه را بر من دير مي خواهي، زودتر دوست نداشته باشم، و آنچه را


زودتر بر من مي خواهي، ديرتر بدان تمايل نداشته باشم. خدايا، به من عزت در نفس و يقين در قلب و اخلاص در عمل و روشني در ديده و بينايي در دينم عطا فرما، و توفيق ده تا از اعضا و جوارحم بدرستي بهره گيرم، و گوش و چشمم را در اختيار خودم قرار ده، و مرا بر هر كس به من سم مي كند ياري نما، و توفيق و پيروزي مرا بر آنان آشكار فرما و چشمم را بدين توفيق روشن گردان. خدايا، تو خود گرفتاري و اندوهم را بر طرف كن، و عيبهايم را بپوشان، و شيطانم را از من بران، و ذمه ام را از بار برهان. اي خداي من، در زندگي اين جهاني و در زندگي آن جهاني ممرا به رتبت والا مفتخر فرما.

والايي زندگي جز در پرتو تنسك و عبادت پيشگي معرفت جويانه و بندگي خالصانه به دست نمي آيد و حسين (ع) نمونه اي است كامل و نيكو در اين سو. روايت شده است كه آن حضرت چنان متذكر ياد خدا و اهل خشيت و خوف الهي بود كه شخصي از آن حضرت پرسيد: «ما اعظم خوفك من ربك؟!» (چقدر خوفت از خدا بسيار است؟!) حسين (ع) فرمود:

«لا يامن يوم القيامه الا من خاف الله في الدنيا.» [5] .

كسي در روز قيامت ايمني نمي يابد مگر آنكه در دنيا خوف الهي داشته باشد.

حسين (ع) بنده اي تمام عيار بود و به عبادت پيشگي عشق مي ورزيد، چنانكه روايت شده است كه بيست و پنج بار پاي پياده براي مراسم حج از مدينه به مكه رفت؛ [6] و در شبانه روز بسيار نماز مي گزارد؛ [7] و بسيار مناجات مي كرد؛ و مي فرمود:

«البكاء من خشيه الله نجاه من النار.» [8] .

گريه از خشيت خدا مايه ي نجات از آتش است.

از انس بن مالك نقل شده است كه گفت حسين (ع) را در مكه ديدم كه بر سر قبر حضرت خديجه (س) رفت و مشغول گريستن شد. پس چون مرا ديد، از من خواست كه دور شوم. من نيز از نزد او دور شدم و در مكاني دورتر به نظاره ي او مشغول شدم. نمازش بسيار طولاني شد، آنگاه به مناجات پرداخت و شنيدم كه در مناجاتش اين ابيات را مي خواند:




يا رب يا رب انت مولاه

فارحم عبيدا اليك ملجاه



يا ذا المعالي عليك معتمدي

طوبي لمن كنت انت مولاه



طوبي لمن كان خائفا ارقا

يشكو الي ذي الجلال بلواه



اذا اشتكي بثه و غصته

اجابه الله ثم لباه [9] .



پروردگارا! پروردگارا! تو مولاي بنده هستي، پس بنده ي كوچكت را كه به تو پناه آورده است، مشمول رحمتت قرار ده.

اي خدايي كه همه ي بزرگيها از توست و پناه و اعتماد من بر توست، خوشا به حال آن كه تو مولاي او هستي.

خوشا به حال آن كه شب را از خوف تو شب زنده داري كند و راز دل و مصيبت خود را به نزد آن كه همه بزرگيها از اوست به شكوه برد.

كه چون غم خويش بدو بازگو نمايد و با او راز گويد، خداوند پاسخش دهد و لبيكش گويد.

تنسك و عبادت پيشگي چنان با جان حسين (ع) آميخته بود كه وجود او مظهر بندگي خدا بود، و او دلبسته ي نماز گزاردن و قرآن خواندن بود. در كربلا چون حسين (ع) و يارانش در محاصره ي كامل قرار گرفتند و دشمن خود را آماده ي حمله نمود، حسين (ع) به وسيله ي عباس (ع) از آنان خواست تا جنگ را به روز بعد موكول كنند و آن شب را فروگذارند تا او و يارانش آن شب را به نماز و نيايش و طلب آمرزش سپري سازند. و فرمود:

«فهو يعمل اني قد كنت احب الصلاه له، و تلاوه كتابه، و كثره الدعاء و الاستغفار.» [10] .

خدا مي داند كه من نماز گزاردن، و تلاوت قرآن، و بسياري دعا و طلب آمرزش را دوست دارم.

عباس (ع) با آنان سخن گفت و آن شب را مهلت گرفت. [11] حسين (ع) تمام آن شب را به نماز و نيايش و طلب آمرزش گذراند، و يارانش نيز همچون وي آن شب را به راز و نياز و عبادت و استغفار گذراندند. [12] و نقل شده است كه آن شب تا بامداد صداي راز و نياز، و


نيايش و نماز حسين (ع) و يارانش مانند آواي زنبور عسل به گوش مي رسيد؛ گروهي در ركوع بودند و برخي سجده مي كردند، و جمعي ايستاده و عده اي نشسته به عبادت مشغول بودند. [13] .

آن شب سي و دو نفر از سربازان عمر بن سعد كه گزارشان به خيمه هاي حسين (ع) افتاد، تحت تاثير اين شور و حال قرار گرفتند. [14] .

آخرين جلوه ي راز و نياز، و نيايش و نماز حسين (ع) در ظهر عاشورا و در گرماگرم پيكار بود كه آن حضرت به نماز ايستاد، [15] و تنسك و عبادت پيشگي را جلوه اي يگانه داد.


پاورقي

[1] علل الشرايع، ص 9؛ کنز الفوائد، ج 1، ص 328.

[2] علي شريعتي، فلسفه‏ي نيايش، چاپ اول، سازمان انتشارات حسينيه‏ي ارشاد، 1349 ش. صص 31، 14 -11.

[3] علي شريعتي، فلسفه‏ي نيايش، چاپ اول، سازمان انتشارات حسينيه‏ي ارشاد، 1349 ش، ص 477.

[4] علي شريعتي، فلسفه‏ي نيايش، چاپ اول، سازمان انتشارات حسينيه‏ي ارشاد، 1349 ش،ص 480.

[5] مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 69؛ بحارالانوار، ج 44، ص 192.

[6] مناقب ابن شهر آشوب، ج 44، ص 69؛ بحارالانوار، ج 44، ص 193.

[7] ن. ک: الملهوف، ص 154؛ بحارالانوار، ج 44، ص 196.

[8] محمد بن محمد الشعيري، جامع الاخبار، تحقيق حسن المصطفوي، مرکز نشر الکتاب، طهران، 1382 ق. ص 113؛ حسين بن محمد تقي النوري الطبرسي، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، الطبعه الثانيه، مؤسسه آل البيت لاحياء التراث، بيروت، 1408 ق. ج 11، ص 245.

[9] مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 69.

[10] تاريخ الطبري، ج 5، ص 417؛ الارشاد، ص 214؛ الملهوف، ص 150؛ با مختصر اختلاف.

[11] تاريخ الطبري، ج 5، ص 417؛ فتوح ابن اعثم، ج 5، ص 179؛ الارشاد، ص 214؛ مقتل الخوارزمي، ج 1، ص 251؛ الملهوف، ص 150.

[12] الارشاد، ص 216؛ الملهوف، ص 154؛ بحارالانوار، ج 44، ص 394.

[13] الملهوف، ص 154؛ بحارالانوار، ج 44، ص 394.

[14] الملهوف، ص 154؛ بحارالانوار، ج 44، ص 394.

[15] الملهوف، ص 165.