بازگشت

پايبندي به استخدام وسايل درست در راه اهداف متعالي


همه ي تلاشهاي تربيتي براي اين است كه استعدادهاي آدمي در جهت كمال مطلق شكوفا


شود، و بدين منظور لازم است موانع تربيت آدمي رفع گردد و مقتضيات آن فراهم شود. تمام تلاشهاي تربيتي، اموري اعدادي است و ايجاد، مطلقا از آن خداي قادر متعال است. [1] اعداد از ما است و ايجاد از او. بنابراين مهمترين اقدامات تربيتي، اعدادي درست، در جهت اهدافي درست است؛ و اين امر زماني تحقق مي يابد كه هم اهدافي متعالي در تربيت آدمي مورد توجه باشد، و هم وسايل سير به سوي آن اهداف متعالي باشد، زيرا ميان هدف و وسيله سنخيتي تام برقرار است و به هيچ وجه نمي توان با وسايل نادرست و از راههاي ناصحيح به اهداف درست و صحيح دست يافت. گفته اند كه چهل سال پيش از بعثت پيامبر اكرم (ص) در خانه ي كعبه سنگي يافتند كه بر آن حكمتهايي نگاشته شده بود، از جمله:

«من يزرع خيرا يحصد غبطه، و من يزرع شرا يحصد ندامه، تعملون السيئات و تجزون الحسنات؟ اجل كما لا تجتني من الشوك العنب.» [2] .

هر كه نيكي بكارد، هر آينه خرمي بدرود، و هر كه بدي بكارد، هر آينه ندامت بدرود. اعمال زشت انجام مي دهيد و پاداش نيك مي خواهيد؟ آري، هرگز از درخت خار، انگور نچينيد.

اين سخن حكيمانه بيانگر حقيقتي اساسي است كه بسياري از مردمان از آن غافلند. حقيقتا نمي توان با ابزارهاي غير الهي به مقاصد الهي رسيد؛ نمي توان با روشهاي باطل، به اهداف حق دست يافت؛ نمي توان با دروغ و فريب و نيرنگ و خيانت، به راستي و درستي و يكرنگي و سلامت نايل شد؛ نمي توان با خشونت و قساوت، به لطافت و انسانيت نزديك گرديد، نمي توان با خودكامگي و زورگويي، آزادگي و كمال طلبي ايجاد كرد؛ و نمي توان...

مدرسه ي حسيني، مدرسه ي فراهم كردن بهترين زمينه براي شكوفايي استعدادهاي انسان در جهت كمال مطلق است؛ و مبارزه و سياست و حكومت و ديگر امور، همه و همه ابزاري است براي رفع موانع و ايجاد مقتضيات در جهت اهداف متعالي تربيت آدمي، براساس به كار گرفتن وسايلي اخلاقي، انساني و تربيتي. در اين مدرسه براي سير به سوي اهداف مقدس، به هيچ وجه و تحت هيچ شرايطي وسايل نا مقدس استخدام نمي شود. در اين مدرسه نمي توان براي كسب قدرت به منظور تربيت، با دروغ و فريب و


نيرنگ و خيانت پيش رفت. در اين مدرسه نمي توان براي ايجاد اصلاحات اجتماعي و سياسي به ستم و بيدادگري متوسل شد. در اين مدرسه نمي توان براي هدايتگري به سلطه گري و خودكامگي پناه برد. در اين مدرسه نمي توان براي حفظ حكومت به قساوت و جنايت دست يازيد. در اين مدرسه نمي توان براي ترويج دينداري به خيانتكاري روي كرد. در اين مدرسه نمي توان براي تحقق راستي به ناراستي چنگ زد.

حسين (ع) بزرگ آموزگار مدرسه اي است كه پايبندي به استخدام وسايل درست در راه اهداف متعالي بر تارك آن مي درخشد، و كسي نمي تواند از اين مدرسه بهره ببرد مگر آنكه سخت پايبند اين اصل باشد.

حسين (ع) در نهضت شكوهمند خويش، اين اصل را بتمامه جلوه بخشيد و به پيروان خود پايبندي به اين اصل را آموخت.

در مسير كربلا در منزل بني مقاتل به حسين (ع) خبر دادند كه عبيدالله بن حر جعفي [3] در اينجا اقامت گزيده و چادر زده است. امام (ع) حجاج بن مسروق [4] را نزد او فرستاد. حجاج به او گفت: «اي پسر حر، خداوند هديه اي گرانبها و باارزش به تو ارزاني داشته است، اگر بپذيري.» پرسيد: «آن چيست؟» حجاج گفت: «حسين بن علي (ع) به اينجا آمده است و تو را به ياري خود مي خواند. اگر پيش او كارزار كني، ماجور گردي، و اگر كشته شوي، به شهادت نايل گشته اي.» [5] عبيدالله بن حر پاسخ داد: «اي حجاج، به خدا سوگند من از كوفه بيرون نيامدم مگر اينكه حسين بدانجا آيد و من آنجا نباشم و او را ياري نكنم، زيرا در كوفه شيعه و ياوري براي او نيست مگر آنكه همه به دنيا ميل كرده اند و تنهااندكي از آنان را خداي نگاه داشته است. پس بازگرد و او را از اين حال خبر ده.» [6] .

حجاج بن مسروق نزد امام (ع) بازگشت و ماجرا را براي امام (ع) نقل كرد. حسين (ع) با چند تن از ياران خود نزد عبيدالله بر حر رفت و او از امام (ع) استقبال كرد و خوشامد گفت. حضرت او را به ياري خويش دعوت كرد. حسين (ع) به او فرمود: «اي پسر حر، مردمان شهر تو (كوفه) به من نامه نوشتند كه بر ياري من هم راي و متفقند و پيش من به پا مي خيزند و با دشمنانم پيكار مي كنند؛ و از من خواستند بدانجا روم. اكنون آمدم و مي بينم كه حقيقت امر چنان نيست.» [7] سپس او را به توبه از كردار گذشته اش خواند و بدو فرمود: «تو گناهاني زياد مرتكب شده اي، آيا مي خواهي توبه كني و از آن


گناهان پاك شوي؟» عبيدالله بن حر پرسيد: «چگونه توبه كنم اي فرزند رسول خدا؟» حضرت فرمود: «فرزند دختر پيامبرت را ياري ده و همراه او پيكار كن.» او گفت: «به خدا سوگند، من مي دانم هر كه شما را پيروي كند به سعادت و خوشبختي ابدي نايل مي شود، ولي من احتمال نمي دهم كه ياري من شما را سودي بخشد، زيرا در كوفه كسي را نديدم كه مصمم به ياري و پشتيباني تو باشد و من از مرگ، سخت مي ترسم، ولي اسب معروف خود را كه تا به حال با آن دشمني را تعقيب نكرده ام مگر اينكه به او رسيده ام و هيچ دشمني مرا تعقيب نكرده است مگر اينكه از چنگ او گريخته ام؛ و شمشيرم را به تو تقديم مي كنم.» [8] حسين (ع) از او روي برگرداند و فرمود:

«اذا بخلت علينا بنفسك فلا حاجه لنا في مالك (و ما كنت متخذ المضلين عضدا). [9] « [10] .

حال كه در راه ما از نثار جان خود دريغ مي كني و امتناع مي ورزي، ما نيز به مال تو نيازي نداريم زيرا «من هرگز گمراه كنندگان را يار و مددكار نگرفتم».

حسين (ع) اين گونه بر استخدام وسايل درست در راه اهداف متعالي پايبندي نشان داد و با استشهاد به آيه ي ياد شده مشي قرآني خود را مشخص نمود: نبايد براي رسيدن به اهداف پاك از ابزار ناپاك بهره برد و نبايد براي مقاصد مشروع به وسايل نامشروع تمسك جست كه خداي سبحان فرموده است: (و ما كنت متخذ المضلين عضدا) (و من هرگز گمراه كنندگان را يار و مددكار نگرفتم).

گرچه در آيه ي فوق سخن از خداوند است و نفي ياري گرفتن از گمراهان، و مي دانيم اصولا خداوند نياز به معين و ياور و كمك كار ندارد تا چه رسد به اينكه از گمراهان باشد يا نباشد؛ اما اين درسي است براي همه ي طالبان حق و حقيقت كه در رسيدن به اهداف متعالي، ابزار نادرست را به كار نگيرند. [11] .

در مدرسه ي حسيني پايبندي به كيفيت استخدام وسيله اصلي خدشه ناپذير است و تربيت يافتگان اين مدرسه به هيچ وجه براي پيشبرد امور خود به وسايل نادرست چنگ نمي زنند. حركت مسلم بن عقيل در خانه ي شريك بن اعور، زماني كه مي توانست براحتي عبيدالله بن زياد را ترور كند و از چنين اقدامي سر باز زد و آن را خلاف منطق نبوي معرفي كرد و اعلام نمود كه انسان با ايمان، كسي را به فتك (ترور) نمي كشد، نمونه اي


زيبا و والا از پايبندي به اين اصل است.

در آن روزهايي كه مسلم بن عقيل مخفيانه در كوفه به سر مي برد و به سازماندهي شيعيان مشغول بود و عبيدالله بن زياد تلاش مي كرد تا او را بيابد و از بين ببرد و جاسوساني را در پوشش تشيع و طرفداري از امام حسين (ع) درون ارتباطات شيعيان نفوذ داده بود، مسلم براي اينكه محل اختفايش مشخص نشود، از خانه ي مختار به خانه ي هاني بن عروه كه شريك بن اعور نيز در آنجا بود رفت. شريك مردي بزرگ و سرشناس بود و عبيدالله بن زياد بدو حرمت بسيار مي نهاد. و چون شنيد شريك بيمار است به او پيغام داد كه شب هنگام به عيادت وي خواهد آمد. شريك به مسلم گفت: اين مرد به عيادت من مي آيد، تو بايد در نهانخانه بماني. چون نزد من نشست بر وي بتازي و كارش را بسازي. وقت بيرون آمدن تو هنگامي باشد كه من آب بخواهم. مسلم پذيرفت. ابن زياد به عيادت شريك آمد و با او به گفتگو پرداخت. شريك آب خواست و منتظر بود كه مسلم با شمشير كشيده از نهانخانه بيرون آيد و كار ابن زياد را بسازد. اما او چنين نكرد. شريك ترسيد كه فرصت از دست برود، بيتي خواند بدين معني كه چرا انتظار مي بري؟ چون اين بيت را چند بار بر زبان راند، ابن زياد نگران شد و ترسيد كه مبادا پشت پرده خبري باشد. پرسيد اين چه سخني است كه شريك بر زبان مي آوري؟ هاني بن عروه گفت: او بيمار است و دچار هذيان شده و اين شعر خواني بر اثر همان بيماري و هذيان است. اما ابن زياد احتياط را از دست نداد و برخاست و از خانه بيرون رفت. پس از رفتن ابن زياد، شريك از مسلم پرسيد چرا او را نكشتي. مسلم پاسخ داد به خاطر حديثي كه از پيامبر روايت شده است كه ايمان مانع فتك (ترور) است و انسان با ايمان كسي را به فتك (ترور) نمي كشد. [12] هاني گفت: به خدا سوگند اگر او را مي كشتي فردي فاسق، فاجر، ستمكار و مكار را كشته بودي. [13] .

«به اين ترتيب بزرگترين دشمن مسلم و حسين بن علي (ع) و هاني و شريك از چنان مهلكه اي كه به پاي خود بدانجا آمده بود بيرون جست، تنها به خاطر اينكه مسلماني پاكدين و پاك اعتقاد، كه جز به اجراي درست احكام دين به چيزي ديگر نمي انديشيد، نخواست به خاطر سلامت خود و پيروزي در ماموريتي كه به عهده داشت حكمي از احكام دين را نقض كند، هر چند با رعايت اين حكم آينده ي او و كسي كه او را فرستاده است به خطر افتد.» [14] .


مدرسه ي حسيني، مدرسهي تربيت انسانهايي است پايبند به امور اخلاقي و متعهد به موازين ديني، و پاسدار حدود و مرزهاي اليه كه بخوبي مي دانند اخلاق و دين، و برپايي حدود و مرزهاي الهي جز به وسيله ي پايبندي به استخدام وسايل درست در راه اهداف متعالي معني نمي يابد.

اين پايبندي در تمام مراحل حماسه ي حسيني بتمامه جلوه گر است و آنان كه به راه حسين (ع) مي روند، نمي توانند جز اين گونه باشند كه حسين (ع) در سخت ترين اوضاع و احوال در رويارويي با پست ترين مردمان نيز بر اين اصل پا فشرده است، چنانكه حضرتش اجازه نداد عنصر پليدي چون شمر بن ذي الجوشن را به صورت غافلگيرانه (فتك يا ترور) پيش از آغاز نبرد از جانب دشمن، با وجود آنكه در تيررس ياران امام (ع) بود، بكشند و از پاي درآورند.

در صبح عاشورا پس از آنكه حسين (ع) سپاه خود را آراست و دشن نيز در آرايش كامل قرار گرفت، گروهي از سپاه عمر بن سعد از پشت به سوي خيمه گاه آمدند، اما خندق پشت خيمه ها و آتشي كه به فرمان امام (ع) در آنجا افروخته بودند مانع نزديك شدن آنان از پشت سر شد. شمر بن ذي الجوشن از همانجا فرياد زد: «اي حسين! پيش از روز رستاخيز به آتش شتاب كرده اي!» حسين (ع) فرمود: «اين كيست؟ گويا شمر بن ذي الجوشن است.» گفتند: «آري، خودش است.» حضرت خطاب به شمر فرمود: «تو به آتش دوزخ سزاوارتري.» مسلم بن عوسجه از امام (ع) اجازه خواست تا شمر را كه در تيررس قرار گرفته بود بزند و اظهار كرد: «مطمئنا تير من خطا نخواهد رفت. اين فاسق يكي از بزرگترين ستمگران است و اينك خداند كشتن او را ممكن ساخته است.» حسين (ع) فرمود: «لا ترمه، فاني اكره ان ابداهم.» (دست نگه دار و تير مينداز كه من نمي خواهم آغاز گر جنگ باشم.) [15] .

در مدرسه ي حسيني پيروزي در پايبندي به اخلاق و اصول و ارزشهاست، هر چند كه به ظاهر شكست شمرده شود؛ و شكست در زير پا گذاشتن اخلاق و اصول و ارزشهاست، هر چند كه به ظاهر پيروزي شمرده شود. اين منطق علي (ع)، يعني منطق اسلام قرآن و پيامبر است كه حسين (ع) احياكننده اين منطق براي هميشه است؛ و كلام اميرمؤمنان علي (ع) در اين باره فرا راه همه ي پيروان اين مدرسه است:


«ما ظفر من ظفر الاثم به، و الغالب بالشر مغلوب.» [16] .

كسي كه با توسل به گناه پيروز شود، پيروز نيست؛ و كسي كه با ستم غلبه كند، در واقع مغلوب است.


پاورقي

[1] صدرالدين محمد بن ابراهيم الشيرازي (صدر المتالهين)، الحکمه المتعاليه في الاسفار العقليه الاربعه (الاسفار الاربعه)، مکتبه المصطفوي، قم، 1378 ق. ج 9، ص 162.

[2] سيره ابن هشام، ج 1، ص 213.

[3] عبيدالله بن حر بن عمرو جعفي کوفي از بزرگان و شجاعان کوفه و از طرفداران عثمان بن عفان بود. پس از کشته شدن عثمان نزد معاويه رفت و در پيکار صفين همراه سپاه قاسطين با اميرمؤمنان علي (ع) جنگيد. گفته‏اند که او به خاطر مذهبي خاص نمي‏جنگيد، بلکه همت او راهزني و غارتگري بود و درباره‏ي اين اقدامات او سخنها رفته است. ر. ک: انساب الاشراف، ج 7، صص 30 -29؛ جمهره انساب العرب، ص 410؛ الکامل في التاريخ، ج 4، ص 287؛ مختصر تاريخ دمشق، ج 15، ص 307.

[4] حجاج بن مسروق بن جعف بن سعد جعفي از شيعيان و ياران اميرمؤمنان علي (ع) در کوفه بود و هنگامي که حسين (ع) از مدينه به سوي مکه حرکت کرد، حجاج بن مسروق براي ديدار آن حضرت عازم مکه شد. وي در وقتهاي نماز مؤذن حسين (ع) بود و در روز عاشورا به شهادت رسيد. ر. ک: ابصار العين في انصار الحسين، ص 89؛ معجم رجال الحديث، ج 4، ص 234.

[5] فتوح ابن اعثم، ج 5، ص 130؛ مقتل الخوارزمي، ج 1، ص 226؛ مقتل المقرم، ص 224.

[6] فتوح ابن اعثم، ج 5، ص 130؛ مقتل الخوارزمي، ج 1، صص 227 -226؛ و نيز ر. ک: انساب الاشراف، ج 3، ص 384، ج 7، صص 31 -30؛ الاخبار الطوال، صص 251 -250؛ تاريخ الطبري، ج 5، ص 407؛ الکامل في التاريخ، ج 4، ص 51؛ نفس المهموم، ص 196؛ مقتل المقرم، ص 224.

[7] فتوح ابن اعثم، ج 5، ص 131؛ مقتل الخوارزمي، ج 1، ص 227؛ مقتل المقرم، ص 224.

[8] الاخبار الطوال، ص 251؛ فتوح ابن اعثم، ج 5، صص 132 -131؛ امالي الصدوق، ص 132؛ مقتل الخوارزمي، ج 1، ص 227؛ مقتل المقرم، ص 225.

[9] قرآن، کهف/ 51.

[10] عبدعلي بن جمعه العروسي الحويزي، تفسير نور الثقلين، صححه و علق عليه و اشرف علي طبعه هاشم الرسولي المحلاتي، دار الکتب العلميه، قم، ج 3، ص 269؛ تفسير کنز الدقائق، ج 8، ص 95؛ و نيز ر. ک: الاخبار الطوال، ص 251؛ فتوح ابن اعثم، ج 5، ص 132؛ امالي الصدوق، ص 132؛ مقتل الخوارزمي، ج 1 ص 227.

[11] ر. ک: ناصر مکارم شيرازي، تفسير نمونه، با کمک جمعي از نويسندگان، دار الکتب الاسلاميه، تهران، ج 12، صص 468 -467.

[12] پيامبر اکرم (ص) در حديثي مشهور که از طرق متعدد نقل شده فرموده است:

«الايمان قيد لافتک، و لا يفتک مؤمن.»

همانا ايمان مانع فتک (ترور) است، و انسان باايمان کسي را به فتک (ترور) نمي‏کشد.

يا بدين عبارت:

«ان الايمان قيد الفتک، و لا يفتک مؤمن.»

ابوالحسن علي بن الجعد بن عبيد الجوهري، مسند ابن الجعد، روايه و جمع ابي‏القاسم عبدالله بن محمد البغوي، مراجعه و تعليق و فهرسه عامر احمد حيدر، الطبعه الثانيه، دارالکتب العلميه، بيروت، 1417 ق. ص 463؛ مصنف ابن ابي‏شيبه، ج 8، صص 717، 644؛ مسند احمد ابن حنبل، ج 1، ص 167، ج 4، ص 92؛ الاخبار الطوال، ص 235؛ تاريخ الطبري، ج 5، ص 363؛ مقاتل الطالبيين، ص 102؛ مستدرک الحاکم، ج 4، ص 353؛ تجارب الامم، ج 2، ص 45؛ تاريخ بغداد، ج 10، ص 387؛ الکامل في التاريخ، ج 4، ص 27؛ علاءالدين بن حسام‏الدين المتقي الهندي، کنز العمال في احاديث الاقوال و الافعال، مؤسسه الرساله، بيروت، 1409 ق. ج 1، صص 143، 93.

از حسن بن محبوب نيز روايت شده است که ابوصباح کناني نزد امام صادق (ع) از شخصي نام برد که به اميرمؤمنان علي (ع) ناسزا مي‏گفت و توهينها روامي‏داشت. پس، از آن حضرت اجازه خواست تا او را ترور کند، امام (ع) چنين اجازه‏اي نداد و مخالفت نمود و فرمود:

«قد نهي رسول‏الله عن الفتک، ان الاسلام قيد الفتک.»

بي‏گمان رسول خدا (ص) از فتک (ترور) نهي کرده است، زيرا اسلام از فتک (ترور) جلوگيري کرده است.

الکافي، ج 7، ص 375؛ ابوجعفر محمد بن الحسن الطوسي، تهذيب الاحکام، حققه و علق عليه السيد حسن الخرسان، دارالکتب الاسلاميه، طهران، 1390 ق. ج 10، ص 214؛ و نيز ر. ک: ابوالحسن محمد بن الحسين الموسوي (الشريف الرضي)، المجازات النبويه، شرح و تحقيق طه محمد الزيني، الطبعه الثانيه، دارالاضواء، بيروت، 1406 ق. صص 353 -352.

[13] ترجمه الامام الحسين و مقتله من الطبقات الکبري، صص 66 -65؛ الامامه و السياسه، ج 2، ص 5؛ انساب الاشراف، ج 2، ص 337؛ تاريخ الطبري، ج 336، 5؛ فتوح ابن اعثم، ج 5، صص 74 -71؛ مقاتل الطالبيين، صص 102 -101؛ تجارب الامم، ج 2، صص 45 -44؛ مقتل الخوارزمي، ج 1، صص 202 -201؛ الکامل في التاريخ، ج 4، صص 27 -26؛ پس از پنجاه سال، صص 134 -133.

[14] پس از پنجاه سال، ص 134.

[15] انساب الاشراف، ج 3، ص 396؛ تاريخ الطبري، ج 5، صص 424 -423؛ الارشاد، ص 96؛ بحارالانوار، ج 45، ص 5.

[16] نهج‏البلاغه، حکمت 327.