بازگشت

بينايي و بيداردلي


اساس همه ي حركتها و اقدامات در تربيت حسيني، بينايي و بيداردلي است كه عمل ايماني، عملي از سر بينايي و آگاهي است و آنچه از سر كوري و ناآگاهي انجام شود بي ارزش است و مايه ي تباهي. حماسه ي حسيني حماسه اي است كه گام گام آن براساس بينايي و بيدار دلي برداشته شده است و حسين (ع) پيوسته بر اين امر تاكيد كرده و تلاش نموده تا پيروانش به روشن بيني دست يابند و براساس بينايي عمل كنند. آن حضرت در دعايي والا چنين فرموده است:

«(اللهم) اجعل علي البصيره مدرجتي، و علي الهدايه محجتي، و علي الرشاد مسلكي، حتي تنيلني و تنيل بي امنيتي، و تحل بي علي ما به اردتني، و له خلقتني و اليه آويتني.» [1] .

خدايا حركتم را براساس بينايي و راهم را با هدايت و روش و طريقه ام را قرين رشد و تعالي قرار ده، تا مرا به مقصد (تربيتم) نايل گرداني و ديگران را به وسيله ي من به مقصد (تربيتشان) برساني، و مرا در آنچه تو خواهان آني و به جهت آن مرا آفريده اي و بدن سوي پناه داده اي، وارد نمايي.


زندگي و دينداري در مدرسه ي حسيني بر پايه ي بينايي و بيدار دلي است. معرفت حقيقي و حكمت نوراني انسان را به بصيرت راه مي نمايد و بصيرت در عمل است كه بدان اعتبار و ارزش مي بخشد و آدمي را به عمل صحيح هدايت مي كند. حسين (ع) در اين جهت چنين مي آموزد:

«ايها الناس، ان الله- جل ذكره- ما خلق العباد الا ليعرفوه، فاذا عرفوه عبدوه، فاذا عبدوه استغنوا بعبادته عن عباده من سواه.» [2] .

اي مردم، خداوندي كه يادش بزرگ است بندگان را نيافريد مگر براي اينكه او را بشناسند، و چون او را بشناسند، بندگي اش نمايند و با بندگي او از بندگي غير او بي نياز گردند.

جوهر دين، بينايي و آگاهي است و دينداري حقيقي بر حكمت و معرفت بنا مي شود و هر چه آدمي در اين وادي بالاتر رود به مراتب والاتري از بندگي حقيقي دست مي يابد كه همه ي ارزش آدمي به ميزان بندگي اوست. رسالت همه ي فرستادگان الهي در اين جهت بوده است، چنانكه خداي متعال فرموده است:

(ما كان لبشر ان يؤتيه الله الكتاب و الحكم و النبوه ثم يقول للناس كونوا عبادا لي من دون الله ولكن كونوا ربانيين بما كنتم تعلمون الكتاب و بما كنتم تدرسون.) [3] .

هيچ بشري را نسزد كه خداوند به او كتاب و حكم و پيامبري دهد، آنگاه وي مردمان را گويد: به جاي خدا بندگان من باشيد، بلكه (بايد بگويد:) به سبب آنكه كتاب (آسماني) تعليم مي داديد و از آن رو كه درس مي خوانديد، رباني باشيد.

مدرسه ي حسيني مدرسه اي است براي گشودن ديده ها و دلها و سير به سوي بينايي و بيداردلي و تربيت انسانهاي رباني؛ و همه چيز آن در اين جهت است؛ به بيان حسين (ع):

«دراسه العلم لقاح المعرفه.» [4] .

تدريس علم براي باروري معرفت است.


و حسين (ع) بر اين اساس اين گونه دعا مي كرد:

«اللهم ارزقني بصرا في امر الاخره، حتي اطلب الحسنات شوقا وافرا من السيئات خوفا يا رب.» [5] .

خدايا به من بينايي و بصيرتي در امور آخرت عطا كن تا با شوق بسيار و از ترس تو به جاي گناهان در پي كارهاي نيك باشم.

آن كه اهل حكمت و معرفت است مي تواند بدرستي در جهت رباني شدن گام بردارد و خدا را بشايستگي بندگي نمايد. از اين روست كه نظام دين، نظامي مبتني بر بينايي و آگاهي است و دعوت آن، دعوت به بصيرت و حكمت است و هيچ چيز چون كوري و كوردلي آدمي را از حقيقت هستي دور نمي سازد و به گنداب روابط غير انساني نمي كشاند.



آدم از بي بصري بندگي آدم كرد

گوهري داشت ولي نذر قباد و جم كرد



يعني در خوي غلامي ز سگان خوارتر است

من نديدم كه سگي پيش سگي سر خم كرد [6] .



راه دين و دينداري راهي است كه با بينايي و بيدار دلي بدرستي طي مي شود و دعوت پيام آوران الهي و پيروان حقيقي ايشان دعوتي است بر مبناي بينايي، و آنان هرگز به پيروي كوركورانه و اطاعت غير حكيمانه نخوانده اند، چنانكه خداي سبحان پيامبر گرامي اش را فرموده است تا چنين ابلاغ كند:

(قل هذه سبيلي ادعوا الي الله علي بصيره انا و من اتبعني و سبحان الله و ما انا من المشركين.) [7] .

بگو: اين است راه من، كه من و هر كس پيروي ام كرد با بينايي به سوي خدا دعوت مي كنيم، و منزه است خدا، و من از مشركان نيستم.

نهضت حسين (ع) و مدرسه ي تربيتي او والاترين جلوه ي دعوت به قيام و حركت، و مبارزه براي برقراري عدالت، و رساندن مردمان به عزت، و هموار كردن راه عبوديت براساس


بينايي و بيداردلي است. حسين (ع) با نگاه به افقي روشن قيام كرد و پيوسته اين بينايي و بيدار دلي را يادآور شد و از ديگران نيز خواست تا اين گونه به او بپيوندند و در راه حق گام زنند. در مدينه، در آغاز نهضت خويش وقتي عمر اطراف از كشته شدن او در پي حركتي كه آغاز كرده بود خبر داد، حسين (ع) به او فرمود:

«فتظن انك علمت ما لم اعلمه؟» [8] .

آيا گمان مي كني آنچه را تو مي داني من نمي دانم.

او در راهي گام نهاده بود كه بخوبي مي دانست به كجا ختم مي شود، اما او خود را مكلف مي ديد كه در برابر آن همه نامردمي و ستمگري به پا خيزد و آگاهانه با عده اي اندك بر باطل بتازد تا ننگ بيدادگري و نامردمي به نام دين را از چهره ي اسلام بزدايد و اسلام نبوي و اسلام علوي را جان بخشد. حسين (ع) در نامه اي كه براي شيعيان خود در بصره نوشت و آن را همراه يكي از خدمتگزاران خود به نام سلمان به بصره فرستاد چنين اعلام نمود:

«سلام عليكم، اما بعد، فاني ادعوكم الي احياء معالم الحق و اماته البدع، فان تجيبوا تهتدوا سبل الرشاد، و السلام.» [9] .

سلام بر شما، اما بعد، همانا من شما را به زنده كردن آثار و نشانه هاي حق و نابود كردن بدعنها فرامي خوانم، و اگر بپذيريد به راههاي رشد و هدايت رهنمون خواهيد شد، والسلام.

حسين (ع) در پي زنده كردن دين و دينداري و زدودن لكه هاي ننگي بود كه به نام اسلام و حكومت اسلامي چهره ي دين را مشوه ساخته بود و مي فرمود:

«ما اهون الموت علي سبيل نيل العز و احياء الحق.» [10] .

چقدر مرگ در راه رسيدن به عزت و احياي حق سبك و راحت است.

حسين (ع) همه ي مسلمانان را به احياگري- احياگري سنتهاي الهي و روشهاي نبوي و ارزشهاي انساني- براساس دركي درست از حقيقت دين و هندسه اي برين فراخوانده و فرموده است:


«و اما الجهاد الذي هو سنه، فكل سنه اقامها الرجل، و جاهد في اقامتها و بلوغها و احيائها؛ فالعمل و لاسعي فيها من افضل الاعمال، لانها احياء سنه، و قد قال رسول الله- صلي الله عليه و آله: من سن سنه حسنه فله اجرها و اجر من عمل بها الي يوم القيامه، من غير ان ينقص من اجورهم شيئا.» [11] .

اما جهادي كه سنت است، برپا داشتن هر سنت (نبوي) است كه انسان بر پاي دارد و در راه برپا داشتن و برآوردن و زنده كردن آن مبارزه كند. پس كار و تلاش در راه آن، بهترين اعمال است، زيرا زنده داشتن سنت (نبوي) است؛ و رسول خدا (ص) فرموده است: «هر كه سنت و قانوني نيك را بنيان نهد، پاداشش از آن اوست و نيز از پاداش همه ي آنان كه تا روز قيامت بدان عمل كنند بهره مي برد بي آنكه از پاداش خود آنان چيزي كاسته شود».

حسين (ع) با بينايي و بيداردلي تمام در راه احياي سنت گام نهاد و دعوت او براي خارج كردن سرنوشت اسلام و مسلمانان از چنگ امويان، دعوتي از سر بينايي و آگاهي بود. آن حضرت در نامه ي خود به بني هاشم در آغاز نهضت خويش فرمود:

«اما بعد، فانه من لحق بي منكم استشهد، و من تخلف لم يبلغ مبلغ الفتح.» [12] .

اما بعد، بدانيد هر كه به من بپيوندد به شهادت مي رسد، و هر كه روي بر گرداند به هيچ پيروزي يي دست نيابد.

دلالت كلام امام (ع) در اينكه آنان بايد انتخابي از سر بينايي و آگاهي بكنند كاملا روشن است، زيرا مدرسه ي حسيني مدرسه ي عمل براساس علم است و در آن براي عمل ناآگاهانه و پيروي كوركورانه جايي نيست. آنان كه در پي حسين (ع) رفتند با بينايي و آگاهي عمل كردند و خوب مي دانستند چه رسالتي دارند و چه تكليفي را ادا مي كنند. امام خميني (ره) درباره ي اين شان تربيت يافتگان مدرسه ي حسيني مي فرمايد:

«هر چه روز عاشوا سيدالشهدا- سلام الله عليه- به شهادت نزديكتر مي شد افروخته تر مي شد. جوانان او مسابقه مي كردند براي اينكه شهيد بشوند؛ همه هم مي دانستند كه بعد از چند ساعت ديگر شهيدند. مسابقه مي كردند آنها، براي اينكه آنها مي فهميدند كجا مي روند، آنها مي فهميدند براي چه آمدند. آگاه بودند كه ما آمديم اداي وظيفه ي خدايي


را بكنيم، آمديم اسلام را حفظ بكنيم.» [13] .

ياران حسين (ع) همه نمونه هايي والا از دست يافتگان به بينايي و بيداردلي در زندگي بودند. از امام صادق (ع) روايت شده است كه درباره ي حضرت عباس (ع) فرمود:

«كان عمنا العباس بن علي نافذ البصيره، صلب الايمان؛ جاهد مع ابي عبدالله- عليه السلام- و ابلي بلاء حسنا، و مضي شهيدا.» [14] .

عموي ما عباس بن علي داراي بصيرتي عميق و ايماني راسخ بود؛ او در كنار ابي عبدالله (ع) جهاد نمود و از آزمايش نيكو بيرون آمد و به شهادت نايل گرديد.

تعبير «نافذ البصيره» شاخصه برجسته مدرسه ي حسيني است و تلاش تربيتي اين مدرسه بر آن است كه آدميان به بينشي عميق دست يابند و بر همه ي امور زندگي شان بصيرت حاكم باشد؛ و عباس نمونه اي نيكو در اين عرصه است. در زيارتنامه ي آن حضرت، منقول از امام صادق (ع) چنين مي خوانيم:

«اشهد انك لم تهن، و لم تنكل، و انك مضيت علي بصيره من امرك مقتديا بالصالحين و متبعا للنبيين.» [15] .

گواهي مي دهم كه تو (در احياي دين) هيچ سستي و كوتاهي نكردي و در كار خود با بينايي و بيداردلي در اقتدا به صالحان و پيروي از پيامبران عمل نمودي و از جهان درگذشتي.

زندگي و مرگ عباس (ع) پرچمي است فرا راه آنان كه مي خواهند تربيت مدرسه ي حسيني را دريابند و براساس بينايي و بيداردلي حركت كنند و بهترين انتخاب را بنمايند.


پاورقي

[1] رضي‏الدين أبوالقاسم علي بن موسي ابن طاووس، مهج الدعوات، چاپ سنگي، تهران، 1330 ق. ص 59؛ بحارالانوار، ج 85، ص 214.

[2] أبوجعفر محمد بن علي بن الحسين بن بابويه القمي (الصدوق)، علل الشرايع، قدم له السيد محمد صادق بحرالعلوم، الطبعة الثانية،المکتبة الحيدرية، النجف. 1386 -1385 ق. افست دار احياء التراث العربي، بيروت، ص 9؛ محمد بن علي بن عثمان الکراجکي، کنز الفوائد، تحقيق عبدالله نعمة، دار الاضواء، بيروت، 1405 ق. ج 1، ص 328.

[3] قرآن، آل‏عمران/ 79.

[4] أبومحمد الحسن بن محمد الديلمي، أعلام‏الدين في صفات المؤمنين، تحقيق مؤسسة آل البيت لاحياء التراث، الطبعة الثانية، بيروت، 1409 ق. ص 1409 ق. ص 298؛ بحارالانوار، ج 78، ص 128.

[5] کشف الغمة، ج 2، ص 63.

[6] کليات اقبال لاهوري، ص 239.

[7] قرآن، يوسف/ 108.

[8] الملهوف، ص 100.

[9] الأخبار الطوال، ص 231.

[10] احقاق الحق، ج 11، ص 601.

[11] تحف العقول، ص 173.

[12] الملهوف، ص 129؛ بحارالانوار، ج 42، ص 81، ج 44، ص 330، ج 45، ص 85.

[13] صحيفه‏ي نور، ج 15، ص 55.

[14] السيد محسن الامين العاملي، أعيان الشيعة، دار التعرف، بيروت، ج 7، ص 430.

[15] مفاتيح الجنان، ص 795.