بازگشت

دوران معاويه


مطرف بن مغيره بـن شعبه مـي گـويـد: با پـدرم به شام نزد معاويه رفتـم. پدرم هرگاه از پيش معاويه،مي آمد، از او تمجيد مي كرد. يك شب ناراحت بازگشت، گفتم: چه شده؟ گفت: از نزد نا پاكتريـن افراد مي آيـم. گفتم: چرا؟ گفت: امشب به معاويه گفتـم: اكنـون (بعد از صلح با امام حسـن(ع» پير شدي و كار در دست تـوست، بر بني هاشـم كه اقـوامت هستند سخت نگير. او ناراحت شد و گفت: چه مـي گـويـي؟ ابـوبكر، عمر و عثمان مردند نامي از آنان باقي نماند اما ايـن پسـر هاشـم (پيامبـر(ص» روزي پنج بار به نام او فـرياد (اذان) مي زنند.

مسعودي مـي نـويسـد: كار اطاعت مردم از معاويه به جايـي رسيد كه هنگام رفتـن به صفين، نماز جمعه را در روز چهارشنبه اقامه كرد. معاويه به عمروبـن عاص گفت: بامن بيعت كن. گفت: بردينم مي ترسم بيعت مي كنـم به شرط آنكه از دنيايت بهره گيرم. معاويه حكومت مصر را به او داد.

معاويه سخنـان پيـامبـر را به تمسخـر گرفت

وقتـي وارد مدينه شد و چشمـش به «ابـوقتاده» افتاد، گفت: چرا شما جماعت انصار به ديدنـم نيامديد؟ ابـوقتاده جواب داد: وسيله سواري نداشتـم. معاويه با تمسخر پرسيد: شتران آبكـش خـود را چه كرديد؟ ابـوقتاده گفت: در روز بدر در جستجوي تو از دست داديـم. پيامبر فرمـود: بعد از مـن افراد ناشايست بر ما مقدم مـي شـوند. معاويه: در آن هنگام به شما چه دستـور داد؟ ابـوقتـاده: دستـور داد صبـر كنيـم. معاويه: پـس صبـركنيـد تـا او را ببينيـد.

در زمـان معاويه، آزادگـان به شهادت رسيـدند

حجربـن عدي (شخصيت وفادار به علـي(ع)، و چندتـن ديگر، چـون به استاندار كـوفه اعتراض كردند، به شام احضار شـدنـد. در آنجا به آنان گفتند: علي(ع) را لعن كنيد. آنان گفتنـد: «ان الصبر علـي حـرالسيف تاءيسـر علينا مماتـدعونا اليه» گرمـي شمشير بـر ما آسان تـر است از آنچه از مامـي خـواهيـد. آنگاه آنها را به شهادت رساندند.

ابن ابـي الحـديد مـي گـويد: زيادبـن ابيه دوستان علـي(ع) را زير هرسنگ و كلـوخـي يافت، به قتل رسانـد، دست و پاها را قطع كرد و آنان را بـردار آويخت تـا جايـي كه حتـي يك نفـر معروف در عراق باقـي نمانـد. معاويه، برخلاف حكـم پيامبـر(ص) زياد را به پـدرش ابـوسفيان ملحق كرد. در زمان او سب علي(ع) به صورت سنت در آمد. علامه امينـي مـي گـويد: «70 هزار منبر بر پا شـد كه سب علـي(ع) كنند.» مبـارزات امـام حسيـن(ع) بـا حكومت معاويه در آن شرايط كه كسـي جراءت اعتراض نداشت، امام در برابر ستمهاي او به مبارزه برخاست. در اين مقاله، سه گـواهي تاريخـي بر ايـن امر ارائه مي دهيم.