بازگشت

ابوسفيان


او در فتح مكه چاره اي جز تسليـم نـداشت و پـس از 20 سال مبارزه بـا پيـامبـر(ص)، به ظاهـر اسلام را پذيرفت.

روزي چشمـش به پيامبر افتاد و با خود گفت: «ليت شعري باي شييء غلبتنـي» كاش مـي دانستـم به چه وسيله اي بـرمـن پيـروز شـدي؟! پيامبر سخـن او را شنيد يا ضميرش را خـوانـد و فرمـود: «بالله غلبتك يـا ابـاسفيـان» روزي ابـوسفيـان در خـانه عثمــان گفت: «يا بني اميه تلقفوها تلقف الكره اما والذي يحلف به ابـوسفيان لاجنه و لانـار و مـازلت ارجـوهـا لكـم و لتصيـرن الـي ابنـائكـم وراثه.» حكـومت را مانند كره (تـوپ) به يكديگر پاس دهيد. آگاه باشيد، قسـم مي خـورم نه بهشتـي و نه آتشـي در كار است. آنچه را براي شما آرزو داشتـم به وراثت به فرزندان خود بدهيد. در دوران حكومت عثمان، روزي از احد عبور مي كرد، بالگد به قبر «حمزه بـن عبـدالمطلب» زد و گفت: چيزي كه ديروز بـر سـر آن با شمشيـر با شما مـي جنگيـدم امـروز در دست كـودكان ما افتاده و با آن بـازي مي كنند.