بازگشت

مقدمه


اسلام آيين عزت و سربلندي و بزرگواري است. عزت و بزرگواري واقعي را از آن خدا، رسول خدا و مؤمنان مي شناسد، جايي كه مي فرمايد: «ان العزة الله و لرسوله و للمؤمنين» در مقابل آن، ذلت و خواري مخصوص منكران خدا، معاندين رسول و مخالفان مؤمنان است.

زندگي و حيات انسان به روحيات و خصوصيات روحي او قائم است، نه به خصوصيات جسمي. اين خصوصيات دروني انسان هستند كه به او نشاط و اميد حركت مي بخشند و باعث رشد و تعالي و پيشرفت او مي گردند. در مقابل در وجود انسان، تمايلات و علاقه هايي از قبيل حب رياست، شهرت و ميل به ثروت و شهوت وجود دارد كه مي تواند نقاط ضعف و جنبه هاي منفي انسان به شمار مي آيند. هر يك از آحاد بشري در مقابل هر يك از اين تمايلات و روحيات زبون و ناتوان است و مي شود او را از آن راه شكست داد.

يكي ديگر از نقاط ضعف عمده در انسان، عشق به زنده ماندن و ترس از مرگ است و كمتر انساني پيدا مي شود كه خود را در مقابل اين پيشامد سهمگين نبازد و زبون و ذليل نسازد.

هرگاه شخصي را طوري تربيت كنند كه نقاط ضعف او به كلي از بين برود و تمايلات منفي در او تأثير نگذارد، چنان قوي و محكم خواهد شد كه اگر تمام قواي عالم گرد آيند نخواهند توانست او را مغلوب سازند وچنين شخصي مطلقا شكست ناپذير خواهد بود.

مشكل اساسي بني اميه در اين بود كه با مردي روبرو بودند كه نه مي شد از راه تمايلات نفساني و صفات منفي در او نفوذ كرد و نه از طريق لشكركشي و كشتن و قتل و غارت.

سيدالشهدا (ع) سختيها و شدايد را با چهره اي بشاش و روحيه اي بسيار قوي و عالي استقبال مي كرد. پايداري، اراده و استقامت و مناعت طبع و عزت نفس او حيرت آور بود. شمر بن ذي الجوشن، آنگاه كه با فرمان شديداللحن داير بر جنگ با امام يا تسليم مطلق او به كربلا وارد شد، ابن سعد پس از آگاهي از دستور كوفه به شمر بانگ زد و گفت:

«واي بر تو! كار را بر من تباه كردي. به خدا قسم، حسين كسي است كه روح پدرش علي ميان دو پهلوي او است [1] ، هرگز تسليم نمي شود... و بنا به نقل طبري چنين گفت: «به خدا قسم، حسين با مناعت و زور نشنوي ميان دو پهلوي خود دارد.» [2] .

آن انسان بزرگ در روز عاشورا در حالي كه ميان آن همه دشمن خون آشام و لجوج محصور بود و بسته شدن آب و ناله و فرياد زنان و اطفال، او را بشدت ناراحت مي كرد و خطر مرگ، خود و فرزندان و برادران و يارانش را تهديد مي كرد و آينده مبهم و وحشتناكي در انتظار زنان و فرزندان و اطفالش بود، با كمال اطمينان و اعتماد به نفس به ياران خود چنين گفت:

«خداوند به كشته شدن شما و من در اين روز اجازه داده است. خويشتن داري نماييد و جهاد كنيد. اين خداي من است كه اجازه داده است من و همه ياران پير و جوانم امروز در راه خدا و به خاطر پايدار ماندن فضيلت و حق و عدالت، طعمه ي شمشير بني اميه گرديم و اهل بيت من به اسارت افتند، تا كلمه ذلت در قاموس زندگي من ثبت گردد، و مردم بدانند حقيقت آن نيست كه پيوسته دست ظالم را ببوسند و او رادر مقدرات ملتي بگذارند...» [3] .

مرد خدا تن به مذلت نمي دهد.

انسان به كسب عزت و ذلت مخير است.

اين سخن تا قيامت بر چهره تاريخ و بر تارك جوانمردان خواهد درخشيد كه حسين (ع) شهيد راه فضيلت و عدالت و جوانمردي است.

عبيدالله بن زياد، چاكر و خانه زاد اموي، پس از هلاكت يزيد، چون خواست از شهر بصره فرار كند، لباس زنانه پوشيد و مردي را پشت سرش سوار كرد كه به شورشيان مي گفت:

«كنار شويد! اين زن از خاندان من است. به ديار زنان ابن زياد آمده بود، مي خواهم او را ببرم.»او با اين شيوه ننگين و حقارت آميز گريخت و خود را در پرتو اين ذلت و پستي از مرگ نجات داد. [4] .

امام حسين بن علي (ع) در گير و دار معركه عاشورا، در ميان انبوه دشمنان فراوان و در موقعيتي كه دشمنان از چهار سو، بلكه از شش سو - از راست و چپ و شمال و جنوب و بالاي سر و زير پا - او را در محاصره داشت، هنگامي كه با پيشنهاد بيعت با يزيد مواجه مي گردد تا از آن معركه خونبار و هراس انگيز جان سالم به در ببرد، با كمال شهامت و جوانمردي، و مهمتر به عظمت تاريخ فضيلت و انسانيت اعلام فرمود: والله لا اعطيكم بيدي اعطا الذليل و لا افر فرار العبيد.» [5] به خدا قسم، هرگز دستم را همانند دست ذليلان و زبونان به شما نمي دهم و همچون بردگان از پيش شما نمي گريزم.

اين سخن بزرگ در آن اوضاع ويژه از سعه صدر و عظمت درون حكايتهايي دارد كه ژرفا و گستردگي آن را جز خداي بزرگ كسي نمي داند.

اين سخن بزرگ در آن اوضاع ويژه از سعه صدر درون حكايتهايي دارد كه ژرفا و گستردگي آن را جز خداي بزرگ كسي نمي داند.

روز عاشورا، آنگاه كه عده اي از ياران امام حسين (ع) در خاك و خون غلتيدند، او به جاي اينكه روحيه خود را از دست دهد و دست تضرع به سوي آنان دراز كند، با ثبات و استقامت كامل گفت: «به خدا قسم، به هيچ يك از خواستهاي اينان تن در نمي دهم تا خداي خود را ملاقات كنم، در حالي كه به خون خود آغشته ام.» [6] .


پاورقي

[1] ارشاد مفيد، ص 213.

[2] تاريخ طبري، ج4، ص315، به نقل از مرد مافوق انسان، آقاي قرشي، ص 163.

[3] اثبات الوصية مسعودي، ص 216.

[4] الامامة و السياسة، ج 2، ص 21، به نقل از مرد مافوق انسان، تأليف جناب آقاي قرشي.

[5] ارشاد مفيد، ص 218.

[6] نفس المهموم، ص 633.