بازگشت

بيعت نكردن


امام بيعت يزيد را يك بيعت مقبول مردم نمي دانست زيرا معاويه به زور و تهديد و تطميع براي او بيعت گرفته بود و چنين بيعتي ارزش نداشت و اساساً معاويه حق چنين كاري را نداشت، نه ذاتاً و نه براساس قرارداد صلح. از اين رو امام هم در زمان معاويه با آن مخالفت كرد و هم بعد از مرگ معاويه از بيعت با يزيد امتناع ورزيد؛ علاوه بر آن يزيد با معاويه تفاوت هاي فراوان داشت. معاويه علاوه بر سياست سركوب شيعيان، اندازه زيادي حفظ ظواهر هم مي كرد و شعار اسلام مي داد و در پي ايجاد امنيت و رفاه عمومي بود و براي آباداني مملكت اقدام مي كرد [1] ولي يزيد علناً گناه مي كرد و كفر مي گفت و شهوتران و سگ باز و... بود و حكومتش را فقط بر خفقان و سركوب بنيان نهاده بود و بيعت با چنين فردي براي يك مؤمن به هيچ وجه جايز نبود حتي اگر او مقبوليت عمومي هم مي يافت، بر مؤمن لازم بود با اين بيعت مخالفت ورزد و در صورتي كه خطر او را تهديد كند، هجرت نمايد. امام (ع) نيز با توجه به همين جهات بعد از مرگ معاويه كه به منزل والي مدينه احضار شد، فهميد كه براي چه او را احضار كرده اند. لذا وقتي ابن زبير از امام سؤال كرد كه در دارالاماره چه مي كني؟ امام فرمود: هيچ گاه با يزيد بيعت نخواهم كرد زيرا امر حكومت بعد از برادرم حسن مربوط به من بود. معاويه كرد آنچه كرد و براي برادرم قسم خورد كه بعد از خودش هيچ كدام از فرزندانش را خليفه نكند و اگر من زنده بودم، خلافت را به من برگرداند. اي ابابكر (ابن زبير) من با يزيد بيعت نمي كنم زيرا او مردي فاسق است كه آشكارا فسق مي كند و شراب مي نوشد و با سگ ها و پلنگ ها بازي مي كند و بغض آل رسول به دل دارد. به خدا قسم بيعت با او تا ابد تحقق نخواهد يافت. [2] .

و به والي مدينه نيز بعد از مشاجره طولاني گفت: اي امير، ما خاندان نبوت و معدن رسالت و محل آمد و شد ملائكه و جايگاه رحمت هستيم. خداوند به ما آغاز كرده و به ما ختم مي كند در حالي كه يزيد مردي فاسق، شرابخوار، قاتل و فاسق علني است و كسي مثل مَن با مثل اويي بيعت نمي كند. [3] .


پاورقي

[1] ر.ک تاريخ سيدالشهداء، عباس صفايي حائري، ص 178.

[2] فتوح، ابن اعثم کوفي، ج 5،ص 11.

[3] همان، ص 14.