بازگشت

ارزش حكومت از نگاه انبياء و اوصياء


انبيا و اوصيا انسان هاي برگزيده اي هستند كه فقط سر در آستان دوست فرو آورده و طالب رضاي اويند و جز رضاي دوست مقصد و غايتي ندارند. آنان گوش به فرمان بوده و آنچه مولايشان امر كند، بدون چون و چرا مي پذيرند و در راه انجام فرمان مولي هيچ مانعي نمي بينند و هيچ خوف و خطري آنان را از امتثال امر مولا باز نمي دارد و غير خدا، هر چه باشد در نگاه آنان پست و حقير است و آنچه را خداوند دوست بدارد دوست دارند و آنچه را خداوند نپسندد، نمي پسندند. اينكه اميرالمؤمنين علي (ع) به عنوان سيد و سرور اوصيا اعلام مي كند كه دنيا در نظر او مانند استخوان خوكي است در دست جذامي، نه شعار بلكه حقيقتي است كه همه انبيا و اوصيا بدان فرياد مي زنند. چنين انسانهاي برگزيده اي نه طالب دنيا هستند و نه مظاهر دنيا و حكومت به عنوان يكي از مظاهر فريبنده دنيا براي آنان هيچ زيبايي و جذابيتي دارد ولي از آنجا كه حكومت بهترين وسيله براي تحقق بخشيدن به فرمان هاي خدا است و دعوت مردم به اطاعت خويش و پذيرفتن حكومت و رهبري آنان در صورت اقبالشان وظيفه اي است كه خداوند معين كرده و با حكومت مي توان به دفع ظلم و شرك پرداخت و زمينه رشد و تعالي انسانها و تحقق عدل و داد را فراهم نمود، از اين رو حكومت به عنوان يك وسيله ارزشمند و مطلوب مي گردد و حكومت خواهي از اهداف و غايات انبياء و اوصيا مي شود. امام حسين (ع) نيز به عنوان يكي از اوصياي پيامبر مانند ديگر پيامبران و اوصيايشان در همين مسير حركت مي كند و حكومت در نگاه امام حسين (ع) بهترين وسيله براي جلب رضاي خدا و بهترين عامل براي زمينه سازي هدايت و رشد و تعالي بندگان اوست و اگر اين حكومت به دست نااهلان بيفتد، نه تنها زمينه تعالي بندگان خدا از بين مي رود بلكه زمينه حاكميت شيطان و جهل و كفر و شرك حاصل مي شود و امام نمي تواند نسبت به اين پيامدهاي مثبت و منفي بدون توجه باشد. به بيانات زير از امام حسين (ع) توجه كنيد. امام در جمع معتمدان و بزرگان و عالمان سخنراني مفصلي دارد. در اين سخنراني كه ظاهراً در زمان معاويه و در ايام حج بوده است، امام بزرگان قوم را مخاطب قرار مي دهد و آنان را به وظيفه مهم امر به معروف و نهي از منكر متذكر مي شود و خاطرنشان مي كند كه چون شما اين وظيفه را ترك كرده ايد، حكومتي كه حق شما عالمان است به دست نااهلان افتاده و كساني بر شما حاكم شده اند كه صلاحيت حكومت ندارند. و آنها را به شدت براي ترك امر به معروف و نهي از منكر توبيخ مي كند و از ستمگري حاكمان و عاملان حكومت اموي مي نالد و مي فرمايد: «فَاللهُ الحاكم فيما فيه تَنازَعنا و الْقاضي بِحُكمه فيما شَجَر بَينَنا»؛ خداوند در آنچه ما و اينان (بني اميه) در آن نزاع داريم حَكَم است و به حكم عادلانه اش قضاوت مي كند. اين جمله صراحت دارد كه امام با بني اميه بر سر حكومت نزاع و مشاجره دارد و حكومت را حق خود مي داند و در پي به دست آوردن آن است و بني اميه نيز بر اين مطلب آگاهي دارند و امام را از حقش محروم كرده اند و آنگاه امام براي اينكه كساني حكومت خواهي آن بزرگوار را دنياطلبي ندانند، اعلام مي كند: «اللهم انك تعلم انه لم يكن ما كان منا تنافسا في سلطان و لا التماسا من فضول الحطام و لكن لنزي المعالم من دينك و نظهر الاصلاح في بلادك و يأمن المظلومون من عبادك و يعمل بفرائضك و سُنَنِك و احكامك.»؛ [1] .

خدايا، تو مي داني آنچه از ما سرزده براي سبقت جويي به سوي سلطنت دنيايي يا به دست آوردن چيزي از مال و منال دنيا نبوده است لكن ما مي خواهيم علامت هاي دين تو را بنمايانيم و اصلاح را در بلاد اسلامي آشكار كنيم تا بندگان مظلوم تو امنيت يابند و به دستورات و احكام واجب و مستحب تو عمل شود. اين جمله امام به خوبي ارزش وسيله اي حكومت را آشكار مي كند و معلوم مي گرداند كه اگر حكومت به دست غير صالح باشد حداقل نسبت به اين مسائل مهم بي توجه است و اگر در دست ستمگران باشد، اين مسائل مهم تعطيل مي شود، پس براي محقق ساختن اين اهداف متعالي بايد حكومت را به دست گرفت. در فرازي از نامه امام به اشراف بصره آمده است: «انا ادعوكم الي كتاب الله و سنة نبيه فان السنة قد اميتت و ان البدعة قد احييت»؛ [2] .

من شما را به كتاب خدا و سنت پيامبرش دعوت مي كنم، همانا سنت ميرانده شده و بدعت احيا شده است. اين بيان امام صراحت دارد كه وقتي ظالمان و ستمگران حاكم باشند، سنت پيامبران را مي ميرانند و بدعت هاي شيطاني زنده مي شود و جان مي گيرد و براي ميراندن بدعت و زنده كردن سنت چاره اي جز تصدي حكومت توسط صالحان نيست. امام علاوه براينكه وظيفه داشت صلاحيت خود را براي حكومت تبليغ كند و در صورت اقبال عمومي تصدي حكومت را به عهده بگيرد، وظيفه داشت مخالفت خود را با حكومت ظالمان و ستمگران بخصوص حاكمي كه آشكارا حرمت هاي خدا را بشكند و حدود دين را ضايع سازد، اعلام نمايد زيرا خودش مي فرمايد: از رسول خدا شنيدم كه فرمود: هر كس سلطان ستمگري را ببيند كه حرام خدا را حلال مي شمارد و عهد خدا را مي شكند و با سنت و روش رسول خدا مخالفت مي ورزد و به جور و ستم در بين بندگان عمل مي كند و بر آن سلطان قولاً و عملاً اعتراض ننمايد، بر خداوند حق است كه او را با آن سلطان در يك جا (يك مرتبه از جهنم) وارد كند. [3] .

بنابراين نگاه امام به حكومت، نگاه وسيله اي بود و امام حكومت را بهترين وسيله براي اجراي دين خدا و خدمت به خلق خدا مي دانست و خود را موظف مي دانست براي به دست آوردن آن تلاش نمايد. البته در همان زمان هم بودند كساني كه حكومت را فقط ازجنبه دنيايي و ذاتي مشاهده مي كردند و شأن امام را از حكومت برتر مي دانستند. عبدالله بن عمر با اين نگاه به امام (ع) عرض كرد: اي فرزند رسول خدا، در طلب حكومت از مكه و مدينه خارج مشو زيرا رسول خدا در انتخاب دنيا با آخرت مخيّر شد و آن حضرت آخرت را برگزيد و تو نيز پاره تن او هستي پس در طلب دنيا مباش. [4] .


پاورقي

[1] تحت العقول، ابي شعبه حرّاني، ص 172، اعلمي بيروت.

[2] تاريخ طبري، ج 5، ص 357، دارالمعارف قاهره.

[3] سخنان حسين‏بن‏علي، محمد صادق نجمي، انتشارات اسلامي، ص 148.

[4] ترجمة الامام‏حسين (ع)، ابن عساکر، تحقيق محمد باقر محمودي، ص 201، بيروت.