بازگشت

مرگ رهايي بخش يا زندگي اسارت بار؟


- امام در ديدار با فرزدق پس از طلب رحمت براي مسلم بن عقيل اين اشعار را سرود:

فان تكن الدنيا تعدّ نفيسة فانّ ثواب الله اعلي و انبل فان تكن الابدان للموت انشأت فقتل امرئ بالسيف في الله افضل؛ [1] .

اگر دنيا ارزش داشته باشد، پاداش خداوندي ارزشي به مراتب بيشتر و بهتر خواهد داشت. اگر بدنها براي مرگ آفريده شده اند، پس در راه خدا با شمشير كشته شدن بهترين مردن است». - در سخنراني خود در جمع اصحاب و سپاهيان حر بن يزيد رياحي: «الا ترون ان الحق لا يعمل به و ان الباطل لا يتناهي عنه ليرغب المؤمن في لقاء الله محقّا فاني لا اري الموت الّا سعادة و لا الحياة مع الظالمين الّا برما»؛ [2] .

آيا نمي بينيد كه به حق عمل نمي شود و از باطل نهي نمي شود؟ در چنين شرائطي مؤمنان بايد آرزوي مرگ و شهادت كنند كه من چنين مرگي را جز سعادت (و شهادت) و زندگي در كنار ظالمان را جز ننگ و ذلت نمي دانم». - ابن شعبه حرّاني اين جمله را نيز در اين خطبه امام، نقل كرده: «ان الناس عبيد الدنيا و الدين لعق علي السنتهم يحوطونه مادرت معايشهم فاذا محّصوا بالبلاء قلّ الديّانون»؛ [3] .

حقاً كه مردم بنده دنيايند و دين امر بي ارزشي است كه بر زبانشان جاري است و تا وقتي بر گردش حلقه مي زنند كه دنيايشان در آسايش باشد و هرگاه به بلا گرفتار شده و در معرض آزمايش قرار گرفتند، دينداران اندك مي شوند. اين جمله طلايي بيانگر همان واقعيتي است كه پيشتر بر آن تأكيد شد كه تا آدمي از بند هواي نفس و زخارف دنيا رها نشود، نمي تواند خود را از اسارت صاحبان قدرت و ثروت برهاند. مردم در زمان امام حسين (ع) چون بنده دنيا شده بودند، نتوانستند از فرصت استثنايي اي كه فرزند پيغمبر با برافراشتن پرچم قيام و مبارزه عليه امويان فراهم ساخت، استفاده كرده و خود را از اسارت سلطنت استبدادي امويان نجات دهند. بهره مندي از آزادي اجتماعي بدون آنكه انسان شايستگي آن را در خود ايجاد كرده باشد و بتواند با رهايي از دلبستگي هاي دنيوي آن را از زورگويان استيفا كند، ممكن نيست، چنانكه برخوردار شدن مردم از آزاديهاي اجتماعي زمينه رها شدن هرچه بيشتر از وابستگي هاي مادي را فراهم مي سازد. به هر حال، آزادي از بردگي و اسارت امويان نعمت ارزشمندي بود كه مردم از آن محروم بودند و براي رسيدن بدان بايد بهايش را مي پرداختند ولي مردم آن زمان كه يا مرعوب قدرتمندان بودند يا مفتون ثروتمندان، حاضر به پرداخت بهاي آن نشدند، از اين رو بر اساس پيش بيني امام حسين (ع) گرفتار ذلّتي فراتر از دوران حاكميت معاويه شدند: «والله لا يدعوني حتي يستخرجوا هذه العلقه من جوفي و اذا فعلوا ذلك سلط الله عليهم من يذلهم حتي يكونوا اذل فرق الامم؛ [4] .

به خدا سوگند اين مردم مرا رها نمي كنند تا وقتي كه خونم را بر زمين بريزند و هنگامي كه مرتكب اين جنايت شدند، خداوند كساني را بر آنها مسلط خواهد كرد كه خوارترين گروه در ميان اقوام و ملل خواهند شد». نمونه هايي از اين ذلت را نقل خواهيم كرد. - هنگامي كه حربن يزيد رياحي امام را به مرگ تهديد كرد، به اشعار مرد اوسي (هنگامي كه مي خواست رسول خدا را ياري كند، پسر عمويش او را از مردن ترساند، ولي او در پاسخ اين اشعار را خواند) تمثل جست و فرمود: سامضي و ما بالموت عار علي الفتي اذا ما نوي خيراً و جاهد مسلماً و واسي الرجال الصالحين بنفسه و فارق مذموماً و خالف مجرما اقدم نفسي لا اريد بقاءها لتلقي خميساً في الوغاء عرمرما فان عشت لم الم وان متُّ لم اُذم كفي بك ذّلاً ان تعيش مرغما؛ [5] .

جوانمردي كه آهنگ حق كند و در راه اسلام پيكار نمايد و نيز در راه مردان صالح جانبازي كند و از هر فعل ناشايستي دوري كرده، با تبهكاري سازش نكند، من خود را آماده كرده ام - در حالي كه قصد ماندن ندارم - تا در كوران جنگ با هر پنج بخش لشكري بزرگ ديدار كند. اگر زنده ماندم ملامتي بر من نيست و اگر جان باختم سرزنشي ندارم. تو را در ذلت و خواري همين بس كه ناخواسته و از روي ناچاري زنده بماني». - وقتي كه نامه تهديدآميز ابن زياد به عمر سعد رسيد كه با حسين سخت گيري كن، يا بايد بيعت كند يا سرش را از بدن جدا كرده و براي من بفرست، امام با قاطعيت پاسخ داد: «لا اجيب ابن زياد بذلك ابداً فهل هو الّا الموت فمرحباً به؛ [6] .

هرگز خواسته پسر زياد را اجابت نخواهم كرد، آيا جز مرگ چيزي پيش خواهد آمد، پس خوشا چنين مرگي!» - هنگامي كه قيس بن اشعث (برادر محمد بن اشعث كه با فريب و امان دادن مسلم بن عقيل را در كوفه دستگير كرده و به ابن زياد تسليم كرد) از امام خواست تا با امويان بيعت كند، امام پاسخ داد: «لا و الله لا اعطيهم بيدي اعطاء الذليل و لا اقرّ اقرار عبيد؛ [7] .

نه به خدا سوگند هرگز دست ذلت و خواري به ايشان نمي دهم و مانند بردگان تسليم نمي شوم». علامه محمد حسين نائيني كه در ردّ حكومت استبدادي قاجار اثر نفيس «تنبيه الامه و تنزيه المله» را نگاشته تا نشان دهد حكومت استبدادي و ستمگرانه در اسلام محكوم بوده و حكومت در اسلام مشروط و محدود به رعايت حدود الهي و حقوق مردمي است، و دولتمردان بايد اين حدود و حقوق را مراعات كنند، به موارد متعددي از آيات قرآن - مانند ماجراي فرعون و بني اسرائيل - و كلمات پيامبر اكرم (ص) و امام علي (ع) استشهاد كرده، در ادامه به گفتار و سيره امام حسين (ع) استناد جسته و نوشته است: «سرور مظلومان (ع) تمكين از حكم دعّي بني اميه را ذلت عبوديتش مي شمارد و در جواب ارجاس و اراذل كوفه كه «انزل علي حكم ابن عمّك» به حضرتش عرضه داشتند، چنين مي فرمايد: «لا اعطيكم بيدي اعطاء الذليل و لااَقرّ اقرار العبيد» و هم مي فرمايد: «هيهات منا الذلّة ابي الله ذلك لنا و رسوله و المؤمنون و جدود طابت...» طاعت فجره و تن در دادن به حكم لئيمان را عبوديتشان دانست... نفس قدسيه حضرتش از آن اباء فرمود از براي حفظ حريّت خود و توحيد پروردگارش تمام هستي و دارايي را فدا و اين سنت كريمانه را براي احرار امت استوار و از شوائب عصبيت مذمومه تنزيهش فرمود و از اين جهت است كه در تواريخ اسلاميه صاحبان نفوس ابيه را كه به اين سنت مباركه اقتدا و چنين فداكاريها نمودند، «اباة الضيم» و احرارشان نامند، همه را خوشه چين آن خرمن و از قطرات درياي آن ابا و حريّت شمردند....امام حربن يزيد رياحي را به خاطر خلع طوق رقيت و خروج از ربقه عبوديت آل ابي سفيان و ادراك شرف حريت و فوز به فنا و شهادت در آن ركاب مبارك به منقبت علياي حريتش ستود و به خلعت والاي «انت الحرّ

كما سمّتك امّك، انت الحرّ في الدنيا و انت الحرّ في الآخرة» سرافرازش فرمود.» [8] .

- هنگامي كه امام در روز عاشورا در برابر لشكر ابن سعد قرار گرفت، به منظور اتمام حجت با كوفيان سخن گفت. آنان را در بروز وضعيت ناهنجار جامعه و حاكميت طاغوتها، بازماندگان مشركين و مخالفان قرآن و سنت پيغمبر و پاره پاره كنندگان قرآن و شورشگران بر امام و نسب سازان براي زنازادگان شريك شمرد، سپس ضمن سرزنش كوفيان كه چرا ما را به كوفه فرا خوانديد و پيمان شكستيد، تصميم خود را مبني بر ايستادگي در برابر حكومت نامشروع و مستبدّ بني اميه اعلام كرد و فرمود: «الا ان الدعي ابن الدعي قد ركز بين اثنتين بين القتلة و الذلّة و هيهات منّا الذلّة....» [9] .

- زماني كه امام از مرگ و شهادت با عزت سخن مي گفت و ياران را به بهشت جاويدان الهي بشارت مي داد، چهره حضرت و يارانش برافروخته مي شد و براي رسيدن به آن لحظه شماري مي كرد: «صبراً بني الكرام، فما الموت الّا قنطرة تعبر بكم عن البئوس و الضراء الي الجنان الواسعة و النعيم الدائمة فايكم يكره ان ينتقل من سجن الي قصر....؛ [10] .

اي بزرگ زادگان! صبر پيشه كنيد كه مرگ پلي بيش نيست كه شما را از فشارها و تنگناها به بهشتهاي پهناور و نعمتهاي ابدي مي رساند، كدام يك از شما دوست ندارد از زندان به كاخ منتقل شود؟...» - چه اينكه شعارهاي امام در روز عاشورا همگي از آزادگي و وارستگي او از دنيا و عشق به شهادت حكايت دارد: «موت في عزّ خيرٌ من حياة في ذلّ الموت اولي من ركوب العار و العار اولي من دخول النّار و الله ما هذا و هذا جاري» [11] .


پاورقي

[1] همان، ص‏350.

[2] همان، ص‏356.

[3] همان.

[4] همان، ص‏351.

[5] همان، ص‏358 - 359.

[6] همان، ص‏382.

[7] بحارالانوار، ج‏45، ص‏7.

[8] محمد حسين نائيني، تنبيه الامة و تنزيه الملة، تصحيح و تحقيق سيد جواد ورعي، ص‏55 - 56، مرکز

انتشارات اسلامي؛ در باره اباة الضيم» ر.ک: شرح نهج البلاغه، ج‏3، ص‏249 - 312.

[9] موسوعة، ص‏423.

[10] همان، ص‏496.

[11] همان، ص‏499.