بازگشت

به بردگي كشيدن مردم


خصوصيت ديگر اين دوره به بردگي كشيدن عموم مردم بود. (عبادالله خولاً) امام حسين (ع) نيز وضعيت جامعه را در عصر امويان با تعبيري همسان با كلام پيغمبر براي خواص جامعه تشريح فرمود. امام با سرزنش رجال و شخصيتهاي حاضر در جلسه كه در سرزمين منا و سالهاي آخر عمر معاويه برگزار شد، فرمود: «...فاسلمتم الضعفاء في ايديهم فمن بين مستعبد مقهور و بين مستضعف علي معيشة مغلوب...و الناس لهم خَوَلٌ لا يدفعون يد لامسٍ، فمن جبّار عنيد و ذي سطوة علي الضعفة

شديد، و مطاع لا يعرف المبدي ء و المعيد؛ [1] .

ضعيفان را به آنان سپرديد كه برخي را برده و مقهور خود ساخته و برخي را ناتوان و مغلوب زندگي روز مرّه ساختند،...و مردم بردگان آنهايند كه دست هيچ متجاوزي را از خود نمي رانند. آنها كه برخي زورگو و معاندند و برخي هم بر ناتوانان ستمگر و تندخويند، فرمانرواياني كه نه خدا شناسند و نه معاد شناس».

«خَوَل» به معناي «بردگان و كنيزان» است [2] و حتي بعضي از لغت شناسان به معناي «چارپايان» معنا كرده اند. [3] توجه به معناي اين واژه، عمق فاجعه را نمايان مي سازد. امويان به تعبير پيامبر (ص) و امام حسين (ع) مردم را برده و بنده و حتي مثل حيوانات دانسته و به مانند بردگان و حيوانات با آنان رفتار مي كردند. اين واقعيت در اشعاري منسوب به امام حسين (ع) نيز آمده است: «وقعنا في الخطايا و البلايا و في زمن انتقاض و اشتباه تفاني الخير و الصلحاء ذلّوا و عزّ بذلّهم اهل السّفاه و باء الآمرون بكلّ عرفٍ فما من منكر في الناس فاه فصار الحرّ للمملوك عبداً فما للحرّ من مَدرٍ و جاه فهذا شغله طمعٌ و جمعٌ و هذا غافلٌ سكران لاه؛ [4] .

ما در عصر خطاها و گرفتاريها و در زمان شكستن (پيمانها و مقررات الهي) و اشتباه (سردرگمي ها) واقع شده ايم. خير و نيكي نابود شده و صالحان خوار و ذليل گشتند و با ذلت آنان، نابخردان حاكم و عزيز شدند. امر به معروف كنندگان از تصميم خود برگشتند، از اين رو در ميان مردم كسي نيست كه نهي از منكر نمايد. آزادگان برده بردگان شدند، لذا براي آزادمردان هيچ قدر و منزلتي باقي نمانده است. اين پيشه و سرگرمي اوست، آزمندي و مال اندوزي و چنين كسي بي خبر و مست و هوسبازاست. علاوه بر عالمان شيعه و اهل سنت، بعضي از مستشرقان هم كه رفتار امويان را با مردم در تاريخ مطالعه كرده اند، بر اين باورند كه مردم در نظر بني اميه سه گروه بودند: اول فرمانروايان كه عربها هستند، دوم موالي و آزادشدگان كه بندگانند و سوم ذمّيها و اهل كتاب كه معاويه ذميها و قبطي ها را در مصر جانور مي دانست. [5] .

سياستهاي تبعيض آميز معاويه - بر خلاف تعالم حيات بخش اسلام مبني بر عدالت و مساوات - از اصول مملكتداري وي بود. او در دستورالعملي به زياد بن ابيه حاكم كوفه نوشت: «عربها از عجمها زن بگيرند ولي به آنها زن ندهند، آنها از عجم ارث ببرند ولي عجم از آنها ارث نبرد، سهم آنان را از عطا و بيت المال بسيار كم قرار بده، آنان را در جنگها در صف مقدم بگذار، كارهاي پست را به ايشان بسپار، راهها را اصلاح كنند و درختان را قطع نمايند، هيچ يك از عجمها بر عرب امامت نكند و تا عرب در مسجد هست عجمها را در صف اول قرار ندهيد، آنها را در مرزها مأموريت مده و فرمانرواي هيچ يك از شهرها مگردان، آنان را در پست قضاوت قرار نده...وقتي نامه من به تو رسيد عجمها را خوار كن و آنها را مورد اهانت قرار ده و هيچ حاجتي از آنان برآورده مساز.» [6] .

رفتار معاويه، جانشينان و كارگزاران وي با مردم اين واقعيت را آشكار مي كند كه آنها كمترين ارزشي براي مردم قائل نبوده و تنها در فكر قدرت و ثروت و رفاه و آسايش خود و اطرافيان و دوستان خود بودند. و اگر از بيت المال به كسي يا گروهي مي پرداختند يا براي ساكت نگاه داشتن آنان از راه تطميع بودند يا به مقداري كه زندگي شان بگذرد و به فكر حكومت و سياست نيفتند. امويان شرائطي فراهم كرده بودند كه اگر كسي فريب آنان را نمي خورد و با تطميع يا تهديد سكوت نمي كرد، جرأت سخن گفتن، اعتراض كردن و امر به معروف و نهي از منكر را نداشت. تنها شخصيتهاي از جان گذشته و آزاده اي چون ابوذرغفاري، حجربن عدي، مقداد، مالك اشتر و نيز شخصيتهاي سابقه داري چون سعد بن ابي وقاص بودند كه لب به اعتراض مي گشودند و چون امويان از بيداري مردم به شدت هراس داشتند، آنان را تبعيد، زندان و يا شهيد مي كردند.


پاورقي

[1] موسوعه، ص‏276؛ امام علي (ع) درباره بني‏اميه همين تعابير را دارند «..فيتخذوا مال الله دولاً و عباده خولا و الصالحين حربا و الفاسقين حزباً» نهج البلاغه، نامه 62؛ امام مجتبي (ع) نيز با صراحت به معاويه گفت: تو کسي هستي که...بندگان خدا را برده و بنده خود گرفتي و دين خدا را بازيچه قراردادي» (ر.ک: بحارالانوار، ج‏44، ص‏42).

[2] طريحي، مجمع البحرين، ماده خول.

[3] فيروز آبادي، القاموس المحيط، ج‏3، ص‏372.

[4] موسوعه، ص‏844.

[5] براي آشنايي با رفتار امويان با موالي و اهل کتاب رجوع کنيد به جرج جرداق، امام علي، صداي عدالت انساني، ترجمه سيد هادي خسروشاهي، ج‏5، فصل استبداد، آفت قوميت، نشر دارالشروق؛ شهيد مرتضي مطهري، حماسه حسيني، ج‏3، ص‏78 به نقل از جرجي زيدان، تمدن اسلام، ج‏4، ص‏131.

[6] سفينة البحار، ج‏2، ص‏165.