بازگشت

آزادي حقيقي در فرهنگ حسيني


در مكتب انبياي الهي اوج كمال و سعادت انسان رسيدن به مقام عبوديت و بندگي خدا است. همه پيامبران بر انگيخته شدند تا به مردم بگويند: خدا را عبادت كنيد و از اطاعت غير او بپرهيزيد: «ان اعبدوالله و اجتنبوا الطاغوت». [1] .

در اين بينش همه انسانها با خداوند خالق هستي نسبت يكسان دارند و لذا با يكديگر برابر بوده و هيچ انساني حق امر و نهي و ولايت و سلطه بر ديگري ندارد. چه اينكه هيچ انساني مجاز به سلطه پذيري انسان ديگر و اطاعت و تسليم در برابر او نيست. تنها موجودي كه در نظام هستي حق امر و نهي داشته و مي تواند نسبت به ديگران تصميم بگيرد، خداوند متعال است كه واجد همه كمالات و منزّه از هر عيب و نقصي است. اوست كه خالق نظام هستي است و بر همه موجودات و از آن جمله انسان ولايت دارد. امام جعفر صادق (ع) از جدّ بزرگوارش حسين بن علي (ع) نقل كرده كه آن حضرت فرمود: «ايها الناس! ان اللّه عزّ و جّل ذكره ما خلق العباد الّا ليعرفوه، فاذا عرفوه عبدوه، فاذا عبدوه استغنوا بعبادته عن عبادة ماسواه؛ [2] .

اي مردم! خداوند - عز و جل - بندگان را جز براي اينكه به او معرفت پيدا كنند، نيافريد، پس وقتي او را شناختند، عبادتش كردند و هنگامي كه او را عبادت كردند، به سبب پرستش او از عبادت غير او بي نياز گشتند». در اين كلام نوراني، غايت خلقت و كمال آدمي «معرفت خدا» شمرده شده كه ثمره نيل بدان بندگي او و رهايي از بندگي ديگران است. چه اينكه راه رسيدن به معرفت نهايي او نيز از همين مسير مي گذرد، بندگي خدا و رهايي از بندگي غير او. در ميان انسانها و روابط بين آنها نيز تنها كساني حق امر و نهي بر ديگران دارند و مي توانند در باره ايشان تصميم بگيرند كه از سوي صاحب اصلي ولايت و سلطان حقيقي مجاز باشند. اگر پيامبر يا جانشين او حق امر و نهي بر مردم دارند و متقابلاً مردم موظف به پيروي از دستورات ايشانند، به امر الهي است، و اگر دستور خدا نبود، آنان نيز داراي چنين شأن و موقعيتي نبودند و البته لازمه جعل مقام نبوت يا امامت براي ايشان، برخورداري از چنين موقعيت و حق امر و نهي است. در مكتب حسيني پيروي از امام چون در راستاي اطاعت از خداست، مشروعيت دارد. امام حسين (ع) در پاسخ مردي كه از حضرتش پرسيد: اي پسر رسول خدا! پدر و مادرم فدايت باد، معرفت خدا چيست؟ فرمود: «معرفت اهل هر زماني نسبت به امامشان است، كسيكه پيروي اش بر مردم واجب است». [3] .

بديهي است شناخت و پيروي از امامي مي تواند «معرفت خدا» تلقي شود كه آن امام جانشين خدا در زمين باشد و از سوي او به اين مقام و منصب برگزيده شده باشد: «اني جاعلك للناس اماماً قال و من ذريّتي قال لا ينال عهدي الظالمين». [4] .

در اين مكتب «رهايي از بندگي غير خدا» اوج آزادي روحي و معنوي انسان است و اساساً آزادي حقيقي انسان جز اين نيست. در محفل دوستان به جز ياد تو نيست آزاده نباشد آن كه آزاد تو نيست [5] .

اگر آزادي به اين معنا تأمين شود، در پرتو آن آزاديهاي اجتماعي - سياسي نيز تأمين خواهد شد. نمونه بارز آن پيامبر اكرم (ص) و امام علي (ع)، هستند كه چون به معناي واقعي وارسته و آزاد بودند، در زمان حاكميت خود بيشترين تلاش را در جهت تأمين حقوق و آزاديهاي اجتماعي مردم داشتند. در نظام سياسي اسلام آزاديهاي سياسي - اجتماعي در چارچوب قوانين الهي به رسميت شناخته شده و اهميتي فراوان دارد، اما اين همه مقدمه اي براي رهايي انسان از هواهاي نفساني و بريدن از غير خدا و رسيدن به مقام بندگي خداست. به تعبير متفكر شهيد استاد مطهري: «آزاديهاي اجتماعي مقدس است، اما آزادي معنوي بيش از هر چيزي ارزش دارد و درد امروز بشر آن است كه به دنبال آزادي اجتماعي است، اما براي آزادي معنوي تلاش نمي كند، چون بدون اتكاي به دين و پيامبران نمي توان به اين آزادي رسيد.» [6] .

پيامبر اكرم (ص) در پاسخ يكي از اصحاب صفّه كه عرض كرد: خود را از دنيا رها كرده ام و طلا و سنگ برايم يكسان است، فرمود: «اكنون آزاد شدي.» [7] .

امام علي (ع) نيز در سفارشي به فرزندش امام حسن مجتبي (ع) همين واقعيت را گوشزدكرد: «يا بنيّ! لا تكن عبد غيرك و قد جعلك الله حرّا؛ [8] .

پسرم، در حالي كه خدا تو را آزاد آفريده، بنده ديگري مباش». رهايي از خود يا بندگي و اسارت انسانهايي چون خود نعمتي گرانبهاست كه خالق انسان به او عطا كرده و با هيچ نعمت ديگري همسان نيست، چرا كه بندگي خود يا ديگري جز اسارت انسان و از كف دادن بزرگترين سرمايه آدمي يعني «آزادي» نيست. محمود عقّاد، نويسنده شهير عرب، سخنان امام حسين (ع) را در سن سي سالگي حضرت، هنگام بدرقه ابوذرغفاري كه راهي تبعيدگاهش در «ربذه» بود، نقل كرده و مي افزايد: گويا آن حضرت شعار زندگي خود را از روزي كه قدم به دنيا نهاد تا پايان عمر كه به

درجه شهادت رسيد، در اين چند جمله خلاصه كرده است؛ [9] آن جملات چنين است:

«يا عمّاه، ان الله تعالي قادرٌ ان يغيّر ما قدتري و اللّه كلّ يوم في شأن و قد منعك القوم دنياهم و منعتهم دينك فما اغناك عمّا منعوك و احوجهم الي ما منعتهم! فاسئل الله الصبر و النصر و استعذ به من الجشع و الجزع، فان الصبر من الدين و الكرم و ان الجشع لا يقدّم رزقاً و الجزع لا يؤخّر اجلاً؛ [10] .

عمو جان! خداوند تعالي قادر است كه وضع كنوني را كه مشاهده مي كني، تغيير دهد و خداوند هر روزي به كاري دست مي زند، و اين قوم دنياي خود را از تو باز داشتند و تو نيز دين خود را از آنان بازداشتي به راستي تو چقدر از آنچه آنان محرومت كردند، بي نيازي و آنان چقدر به آنچه كه تو محرومشان ساختي، نيازمندند. پس از خداوند صبر و پيروزي بخواه و از حرص و بي تابي به او پناه ببر كه صبر از دين و كرامت و بزرگواري است و نه حرص روزي را جلو مي اندازد و نه بي تابي اجل انسان را به تأخير مي افكند». همين معناي ارزشمند را امام كاظم (ع) نيز در وصيت خود به هشام از جدّش امام حسين (ع) نقل كرده كه آن حضرت ضمن بيان نگرش اولياي خدا و اهل معرفت مبني بر ظلّ و سايه بودن همه آنچه كه خورشيد در شرق و غرب زمين بر آن مي تابد، نسبت به وجود خداوند فرمود: «الاحرّ يدع هذه اللماظة لاهلها، ليس لانفسكم ثمنٌ الّا الجنّة فلا تبيعوها بغيرها فانّه من رضي من الله بالدنيا فقد رضي بالخسيس؛ [11] .

آيا آزاده اي پيدا مي شود كه دست از اين لقمه جويده شده (دنيا) بردارد و آن را به اهلش سپارد؟، براي شما جز بهشت بهايي نيست، پس خود را به غير از آن نفروشيد، چون هر كس از خدا به دنيا رضايت دهد، به چيز پست و ناچيزي راضي شده است». به هر تقدير امام حسين (ع) با چنين نگرشي به جايگاه انسان، عليه حكومت استبدادي و ستم پيشه اموي قيام كرد. او نه تنها خود آزاد و وارسته ازغير حق بود، بلكه تلاش مي كرد مردم را نيز از يوغ بندگي حكومت امويان و بردگي دنيا برهاند؛ حكومتي كه جز به بردگي و اسارت مردم نمي انديشيد و به كمتر از آن راضي نبود. مردم در عصر آن حضرت هم نيازمند رهايي از دنيا و دلبستگي هاي خود بودند و هم آزادي از اسارت بني اميه، و بدون وارستگي از هواهاي نفساني و گذشتن از دلبستگي هاي دنيوي امكان نجات از اسارتهاي اجتماعي نبود. امام حسين (ع) نيز تلاش مي كرد ارزش زندگي و مرگ را براي آنان ترسيم كند تا بتوانند براي رسيدن به حيات واقعي و ارزشهاي والاي انساني در برابر استبداد امويان بايستند و آزادي خود را بستانند.


پاورقي

[1] سوره نحل، آيه 36.

[2] موسوعة کلمات الامام الحسين (ع)، ص‏540، منظمة الاعلام الاسلامي.

[3] همان، ص‏540.

[4] سوره بقره، آيه 124.

[5] ديوان امام «مجموعه اشعار امام خميني (س)»، ص‏200، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام.

[6] شهيد مرتضي مطهري، گفتارهاي معنوي، ص‏19، انتشارات صدرا.

[7] ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج‏3، ص‏104.

[8] نهج البلاغه، نامه 31.

[9] عباس محمود عقاد، ابوالشهدا (واقعه کربلا)، ترجمه مسعود انصاري، ص‏52، نشر پرديس.

[10] موسوعة کلمات الامام الحسين،ص‏123 - 124. در موارد زيادي از ترجمه آقاي علي مؤيدي در «فرهنگ سخنان امام حسين» با تغييراتي استفاده شده است.

[11] شيخ عباس قمي، الانوار البهيه في تواريخ الحجج الالهية، ص‏45، چاپ سنگي.