بازگشت

حس و عقل


«مطالعه و تحقيق در هستي موجب توسعه ي شناخت، و ژرفنگري در تجارب؛ عامل فزوني عقلانيت است».

برخي از پيشينيان گويند: تفاوت شناخت و علم در اين است كه، معرفت و شناخت در عرصه ي محسوسات و معاني جزيي است، در حالي كه علم مختص به معقولات و معاني كلي است. و لذا گفته مي شود: خالق علم دارد. و نمي گويند خالق معرفت و شناخت دارد؛ (كه اين نظريه مردود است و ناپذيرفتني). گروهي ديگر برعكس دسته ي اول گويند: علم، ادراك حركت و سير و ادراك قوانين جزئيات است. و معرفت، درك كليات و حقايق نهايي و غايي است. اما متجددين معتقد به فرآيند منطقي هستند. آنها تعميم هاي كلي را از اساس منكرند، زيرا مي گويند كليات متكي به حس و تجربه نيستند، بلكه مستند بر ذهنيت و رؤيت ذهني مي باشند. و اين رؤيت، در نگرش آنها به جويدن هوا بيشتر شبيه است. و بالاخره علم و معرفت را با هم در جزييات و تفصيلات و پي آمدهاي آن محصور مي سازند. زيرا آنها صرفا تحت حس و آزمايش قرار مي گيرند.

امام حسين عليه السلام، نتايج و پي آمدهاي حس و تجربه را به دليل تعهد در عمل به سخنش مي پذيرد. آن جا كه مي فرمايد: مطالعه و بررسي علم، موجب توسعه و باروري شناخت و عمق تجارب و عامل فزوني در عقلانيت است. و نيز پي آمدهاي عقل و ادراك معاني كلي و حقايقي را كه در فراسوي حس و تجربه است پذيرا مي باشد.

به دليل همين كلام گهربار: باروري معرفت... و فزوني در عقلانيت را قبول دارد. او نيك مي داند كه عقل بي نياز از احساس نيست، و احساس نيز بي نياز از عقل نمي باشد. درست مانند درختي كه بدون لقاح و باروري ميوه ندهد، و بدون لقاح نيز درختي وجود نخواهد آمد.