بازگشت

خداي اسرائيل؛ صهيونيسم


سخن پيرامون فلسفه ي وجودي يهود و صهيونيزم نژاد پرست، به بيش از يك جلد كتاب نياز دارد، اما در اين مقال به سخني كوتاه پيرامون خداي اسرائيل و حقيقت و هدف او در دين يهود، بسنده مي كنيم. زيرا كه فلسفه و تمام تعاليم اين دين بر ويژگيها و سرشت اين خدا نهفته است.

اجمالا سخن در پيرامون خداي اسرائيل - همان گونه كه خود اسرائيليها از آن برداشت مي كنند - شگفت انگيزتر از اين است كه عقل آن را تصور نمايد:

«اين خدا فردي صهيونيست است و با انسانيت دشمني مي ورزد، و دستور نابودي و آتش زدن شهرها و خانه ها با ساكنان آن را مي دهد حتي به كودكان نيز رحم نمي كند. او فرمان نابودي خانه و كاشانه ي مردم را صادر مي كند و طلا و جواهرات و اشياي قيمتي آنان را به غارت مي برد، چرا كه اين ها را به خداي بزرگ سرمايه داري مي دهد...»

همچنين اين خدا، يك نژاد پرست است، همچون بت هاي برخي از قبايل جاهليت قبل از اسلام مي باشد، كه انديشه اي جز گشودن و حل مشكلات يهوديها و صهيونيستها ندارد. بنابراين خداي يهود به اين جهت است كه هستي و آن چه در بر دارد، حتي انسان غير يهودي و... را در اختيار صهيونيستها قرار داده است.

تورات در سفر يوشع - اصحاح 6 - آيه 24 خطاب به بني اسرائيل، همين امتياز را ذكر مي كند:

«شهر را با آن چه در آن است به آتش زنيد... اما نقره و طلا و ظرفهاي مسي و آهني را به خزانه ي پروردگارتان بسپاريد».

و اما در سفر تثنه - اصحاح 14 چنين مي گويد:

«قهرا خدا شما را ملت برگزيده ي خود قرار داده تا بر ديگر ملت هاي روي زمين برتري داشته باشيد».

و در سفر عدد - اصحاح 31 - آيه 12 چنين مي گويد:

«همه را غارت كنيد و غنيمت ها را، اعم از اين كه انساني باشد و يا حيواني به چنگ آوريد.»


و فراتر از اين، جريان يعقوب است كه در طول شب با خدا كشتي گرفته و خدا براي رها شدن و گريز از دست حضرت يعقوب ناتوان ماند، كه سرانجام چاره اي نيافت جز اين كه براي رهايي به دامن حضرت يعقوب متوسل شود، و با حالت تضرع و التماس به يعقوب گفت:

«مرا آزاد كن چرا كه سپيده ي سحر در حال دميدن است».

يعقوب به خدا گفت:

«من تو را آزاد نمي كنم تا اين كه مرا مبارك گرداني...» پروردگار او را پر بركت گردانيد و نامش را اسرائيل نهاد. [1] .

معني اسرائيل در زبان عرب آن گونه كه اهل فن مي گويند: «نيروي ضد خدايي و غلبه يافته بر خدا مي باشد».

اين فلسفه و يا به عبارت ديگر، اين خرافه به اين مسأله اشاره دارد كه حتي خدا در برابر شخص يهودي ناتوان است و يعقوب كه مظهر يهود بود بر خدا چيره گشت! و اين موضوع با عباراتي روشنتر و گوياتر در سوره ي مائده آمده است كه مي فرمايد:

(و قالت اليهود يدالله مغلولة غلت ايديهم و لعنوا بما قالوا). [2] .

: و يهود گفتند دست خدا به زنجير بسته است! دستهايشان بسته باد و به خاطر اين سخن از رحمت (الهي) دور شوند!

و در آيه ي ديگري مي فرمايد:

(قالوا ان الله فقير و نحن اغنياء) [3] و [4] : گفتند خدا فقير است و ما بي نيازيم.



پاورقي

[1] تورات، سفر تکوين، اصحاح 32، آيات 29 - 22.

[2] مائده / 64.

[3] عمران / 181.

[4] خوشبختانه به برکت انقلاب اسلامي ايران، مردم فلسطين به بيداري و آگاهي توصيف ناپذيري نايل گرديدند، قيام مردم فلسطين در سالهاي اخير تحت عنوان «انتفاضه» دريچه‏هاي اميد به پيروزي مردم مظلوم فلسطين و جنوب لبنان را گشود. اقدامات وحشيانه و ضد انساني سران جنايتکار رژيم اشغالگر قدس بر صلابت و استقامت و ايستادگي مردم ستمديده‏ي فلسطين افزوده و آنان را مصمم‏تر در نابودي اين رژيم خونخوار نموده است.

رهبران فاسد رژيم غاصب از گلداماير و مناخيم بگين و موشه دايان گرفته تا اسحاق رابين و شيمون پرز و نتانياهو و ايهودباراک و شارون قصاب صبرا و شاتيلا، هيچ يک اثري در تحقق اراده‏ي پولادين مردم مستضعف فلسطين و جنوب لبنان نداشته و آنها را مقاومتر در نيل به اهداف انقلابي و حق طلبانه ساخته است.

نشست‏ها و مذاکرات به اصطلاح صلح و سازش در «مادريد» و «اسلو» و «کمپ ديويد» و «واي ريور»، خيمه شب بازيهاي سران استکبار و فريب و مکر و نقشه‏ي شيطاني براي توقف انتفاضه و قيام مردمي ملت غيور فلسطين است...

نصر و پيروزي مسلمين و مستضعفان جهان بر نظم نوين شيطاني از حتميت‏هاي اجتناب ناپذيري الهي است که به رهبري آخرين ذخيره‏ي پرفروغ الهي حضرت مهدي (عج) تحقق خواهد پذيرفت و تا آن لحظات شکوهمند انتصار و دميدن صبح صادق و برپايي حکومت واحد جهاني زماني چندان نمانده است.

صهيونيسم مساوي تروريسم

از جمله اقدامات استکبار جهاني در روند اسلام ستيزي، در بحران بين المللي ناشي از حادثه 11 سپتامبر سال 2001، بهانه ساختن مسأله تروريسم براي لشکرکشي‏هاي نظامي به سمت کشورهاي اسلامي و استقرار نيروهاي آمريکايي در کانون بحران خاورميانه و آسياي مرکزي و تحت سلطه درآوردن و ارعاب و تهديد چند کشور در خاورميانه از جمله، به اصطلاح کشورهاي حامي تروريسم! از سوي سران خونخوار آمريکا و در رأس آن بوش مي‏باشد. حوادث 11 سپتامبر که با نقشه و طراحي صهيونيسم بين الملل به مورد اجرا درآمد، اهرم نيرومندي براي سرکوبي نهضتها و جنبش‏هاي حق طلبانه و آزادي خواه، در اختيار آمريکا و صهيونيست‏هاي اشغالگر بوجود آورد. تکيه روي مسائل حقوق بشر و امنيت جهاني، و جهاني شدن اقتصاد و اجراي اصول دموکراسي در کشورهاي جهان و پديده‏ي توسعه نظاميگري در ايالات متحده و بالاخره تأکيد محوري بوش و سران کاخ سفيد! روي مسأله تروريسم و حاميان آن و تهديد و ارعاب ايران و برخي کشورهاي اسلامي، (به زعم سران استکبار) در دفاع از محوريت شرارت! و بحران سازي و طرح بازي بزرگ در منطقه براي چپاول بيشتر منابع مادي و بستر سازي در جهت توسعه‏ي مفاسد اقتصادي در کشورهاي انقلابي با استفاده از ابزارهاي جاسوسي و مزدوري و تطميع برخي مسؤولين کم تجربه در جذب معرکه‏هاي فساد اقتصادي و بسط و گسترش فرهنگ ابزاري و توسعه رويکردهاي ليبراليستي و انديشه‏هاي سکولار و القاي فرهنگ لاييک به وسيله‏ي مزدوران فرهنگي و قلم به مزدهاي استعماري در مطبوعات و رسانه‏هاي گروهي و ايجاد و گسترش زمينه‏ي نارضايتي در اقشار مختلف مردم در جامعه از اهداف دورخيزانه نظام استکباري غرب و صهيونيسم جهاني است. که با هشياري و بيداري امت قهرمان ايران اين دوران متلاطم و بحراني نيز سپري و جوشها و کف‏هاي پفکي قلدر مآبانه، محو خواهد شد و آن چه خير و مصلحت امت آگاه و بيدار است. تحقق خواهد يافت. لشکرکشي‏هاي نظامي آمريکا به منطقه چند منظوره بوده ولي مهمترين ابعاد آن حضور فعال نظامي در منقطه؛ آسياي مرکزي و کنترل کشورهاي خاورميانه و کشورهاي شبه قاره هند و دسترسي به منابع درياي خزر و بهره گيري از منابع غني افغانستان و تهديد کشورهاي سازنده‏ي سلاحهاي اتمي و تقويت و دلگرمي فزونتر براي رژيم اشغالگر قدس و کنترل جنبش‏ها و حرکتهاي آزادي بخش و ضد استکباري از آن جمله است. اتهامات واهي و تهديدات پوچ آمريکا نسبت به ايران و کره شمالي و عراق، به ويژه در مورد ايران به قول يکي از نويسندگان آمريکايي به مثابه؛ «وجين کردن گلهاي زيبا يک باغ با بولدوزر مي‏باشد» که هيچ بهره‏اي را نصيب وجين کار ناشي نخواهد نمود. تکيه بر مسأله تروريسم و مدافعان آن از جمله فکاهيات قرن 21 است که مردم جهان را به جهالت و حماقت سران آمريکا که دچار سردرگمي و بازي خوردگي از صهيونيست‏هاي بين الملل شده‏اند، متوجه ساخته است. توصيف جورج بوش، رييس جمهوري آمريکا مبني بر اين که هر ملتي که از تروريست‏ها حمايت کند، خود تروريست به شمار مي‏رود، بي‏معني است. زيرا اين واژه داراي مفهوم نسبي است. به هر تقدير در تبيين مفهوم «تروريسم»، نوعي ابهام تاريخي وجود دارد. چندي پيش «جيمز گولدز بورو»؛ در روزنامه «سان ديه گويونيون تريبيون»، مقاله‏اي داشت تحت عنوان ابهام تاريخي در مفهوم واژه‏ي «تروريسم» او مي‏گويد: «همه‏ي مخالفان و رقبا تروريست نيستند. توصيف جورج بوش رييس جمهوري آمريکا مبني بر اين که هر ملتي از تروريست‏ها حمايت کند، خود تروريست به شمار مي‏رود، بي‏معني است. اين واژه‏اي نسبي است. در اسرائيل، فلسطينياني که شهروندان غير نظامي را مي‏کشند، تروريست و اسرائيلي‏هايي که غير نظاميان فلسطيني را مي‏کشند، سرباز محسوب مي‏شوند!.

به خاطر مفهوم نسبي اين واژه بود که خبرگزاري رويتر از گزارشگران خواست تا آن را به کار نبرند، زيرا هر تروريست در سوي ديگر مبارز راه آزادي است.

کالين پاول، وزير خارجه‏ي آمريکا چندي قبل، از فلسطينيان خواست تا مسؤولان اعمال تروريستي عليه اسرائيل را دستگير و مجازات کنند و به اسرائيل گوشزد کرد تا به اشغال فلسطين پايان دهد. اعمالي که عليه يک نيروي اشغالگر انجام مي‏شود، تروريستي است يا مقاومت مردمي؟ بي‏ترديد خواهيد گفت که اين واژه هميشه نسبي نيست. اعمال فجيع اسامه بن لادن با مفهوم سياسي تروريسم، يعني کاربرد اعمال خشونت آميز عليه غير نظاميان براي رسيدن به اهداف سياسي، مطابقت دارد. توصيف در مورد بن لادن ساده است، زيرا ابزار او بسيار نامناسب و عمل او عليه مردم غير نظامي در حکومتي دموکراتيک است که اشغالگر هم نيست. اما در مورد بمب گذاري‏هاي انتحاري در اسرائيل که باعث مرگ دهها غير نظامي شد، چه مي‏توان گفت؟

در سالهاي 1947 - 48، يهوديان در کشور فلسطين، غير نظاميان بريتانياني، (در هتل کينگ ديويد) و شهروندان فلسطيني را (در ديرياسين) با بمب به قتل رساندند. از نظر يهوديان هر دو دسته ياد شده اشغالگرند و بمب گذاران اسرائيل رزمندگان راه آزادي بوده‏اند و خبري هم از تروريسم نبود.

رهبران اسرائيل، از جمله مناخيم بگين و اسحاق شامير نخست وزيران اسبق، سالها به دليل اين که ياسر عرفات رهبر سازمان آزاديبخش فلسطين را تروريست مي‏ناميدند، از مذاکره با وي طفره مي‏رفتند. آريل شارون نخست وزير فعلي هنوز هم حاضر به معامله با عرفات نيست. اگر عرفات تروريست بود، بگين، شامير و شارون چه هستند؟

در سالهاي 1947 - 48 بگين عهده دار رهبري گروه ايرگون که يک تشکيلات زيرزميني براي بيرون راندن بريتانيايي‏ها از فلسطين (بريتانيايي‏ها اشغالگر نبودند بلکه طبق قوانين بين المللي حاکم آن سرزمين بودند) و جنگ با فلسطينيان بود. ايرگون مسؤول قتل عام 250 غير نظامي فلسطيني شال زنان و کودکان در دهکده‏ي ديرياسين نزديک اورشليم است.

شامير نيز گروه «لهي» را که از تشکيلات ايرگون منشعب شده و به «گروه خشن» معروف بود رهبري مي‏کرد. در سال 1944 اين گروه در زماني که متفقين هنوز با نازي‏ها در جنگ بودند. لردموين وزير امور خاورميانه بريتانيا را به قتل رساند. گروه «لهي» (در زبان عرب معادل «رزمندگان راه آزادي اسرائيل» است.) چهار سال بعد نيروهاي ميانجي سازمان ملل در فلسطين را قتل عام کرد. گناه اين افراد ارايه طرحي براي اتحاد تمام مردم فلسطين اعم از يهوديان، فلسطينيان و اهالي اردن بود.

آيا شارون تروريست است؟ در سال 1982 شارون وزير دفاع اسرائيل، تهاجم اين کشور به لبنان را طرح ريزي کرد. در طول زمان اشغال بيروت، صدها پناهنده‏ي فلسطيني در دو اردوگاه به دست شبه نظاميان مسيحي لبنان که متحد اسرائيل بودند، به قتل رسيدند. در سال بعد طي تحقيقاتي در اسرائيل، شارون «مسؤول غير مستقيم» قتل عام شناخته و ناگزير به استعفا شد. اما اکنون شارون رياست دولتي را به عهده دارد که عملا سياست «گردن زني» يعني کشتار مسؤولين فلسطيني را در پيش گرفته است.

سالها عرفات نه تنها از سوي اسرائيل و آمريکا بلکه از طرف مصر نيز تروريست خطاب مي‏شد. و حتي او را به عنوان عضو اخوان المسلمين که از نگاه ناصر يک گروه تروريستي بود، در مصر زنداني کردند.

وقتي يک «ملت تروريست» اقدام به کشتن يک فرد «تروريست» کند، آيا اين عمل تروريستي رقم زده مي‏شود؟

ساليان سال جنبش فتح به رهبري عرفات از نظر آمريکا و اسرائيل در صدر فهرست تروريستي قرار داشت. بعدا فتح در سازمان آزاديبخش فلسطين ادغام شد و سپس اين سازمان نيز به حکومت فلسطين تبديل شد و در حال حاضر اسرائيل به عنوان تروريسم با آنها مي‏جنگد. چه وقت تروريست‏ها تبديل به مقامات حکومتي مي‏شوند؟ وقتي که عمل تروريسم موفقيت آميز باشد. اين واژه به واژه‏اي بي‏معني تبديل شده است و جورج بوش نيز چندي قبل با ادامه جمله زير به روشن شدن مفهوم آن کمکي نکرد:

«اگر کسي از تروريست‏ها حمايت کند، خود تروريست است. اگر به آنها پناه دهد، تروريست است. نمي‏توانم از اين واضح‏تر براي ملت‏هاي سراسر جهان موضوع را روشن کنم.»

بله شايد مي‏توانست دقيق‏تر بگويد: تروريست‏هاي واقعي مثل بن لادن و گروه القاعده وجود دارند. اما اين طرز فکر خشم ما را نسبت به هر ملتي که با آنها اختلاف داريم (مثل کره شمالي، عراق) يا هر کشوري از گروههاي مخالف ما حمايت مي‏کند (مثل فيلپين، سودان، سوريه، مصر) افزايش داده و تضادهاي مشروع را به بدگماني‏هاي ملي مبدل مي‏سازد.

ما هميشه از طرف ملت‏ها و گروه‏هايي که با سياست‏ها و ارزش‏هاي ما مخالف هستند، با اعتراض مواجه مي‏شويم. اين امر باعث نمي‏شود تا همگي آنها تروريست باشند.

اسامه بن لادن و گروه القاعده دو عنصر جديد به تروريسم اضافه کردند: 1. از وسايل مرگبارتري نسبت به گذشته استفاده کردند. 2. غير عقلايي عمل کردند، گروه‏هايي مثل ايرگون، لهي، فتح و حماس براي رسيدن به هدف از ابزار مناسب کار خود استفاه کرده و به نسبت، عقلايي‏تر بودند. در مورد تروريسم گروه القاعده هيچ ترديدي وجود ندارد. (مترجم).