بازگشت

فهرست فوج شهداء


سابقا اشاره اي به يك فصل، «الهام از مقاله ي منتشره در مجله ي الطليعه، شماره ژوئن 1974 «گرديد. نويسنده اش استاد فاروق عبدالقادر، تحت عنوان «صداها و رنگها» به رشته ي تحرير درآورده كه قسمت دوم آن از اهميت ويژه اي برخوردار است. او مي گويد:

«چشم هايم سرشار از تجلي زيارت عتبات گرديد... كاظمين و كوفه و نجف و سامرا را ملاحظه كردم. گلدسته هاي طلايي و گنبدهاي زرين، ميليون ها آينه ي كوچك و نقوش درخشان و پرتلالوء، زيبايي ها و تزيينات جالب ديگري كه اشتياق انسان را به قهرماني و فداكاري تجسم مي بخشد... و در صحن كاظمين پلاكاردهايي كه حكايت از ممنوعيت دخول زنهاي بي حجاب دارد و آنها را لعن مي نمايد و در گوشه اي ديگر مردي كه با لباسهاي سياه، مناظر تأثر انگيزي از شهادت حسين عليه السلام را نقل مي كند را ديدم، و نيز مشاهده كردم كه زنان سياهپوش پيرامون او گرد آمده و ضجه و شيون سر داده اند، و ناله هاي حزن آور بر شهيد كربلا بر مي كشند».

«و در مسجد كوفه ضريح مسلم بن عقيل، و آن ديگري كه شكوه و زيبايي اش كم نيست متعلق به هاني بن عروه بود... قلبم احساس كرد كه اين جا نيز شخصيت هاي - ثانوي - نسبت به حسين عليه السلام - از مقام و منزلت و موقعيتي خاص برخوردارند... و در همين مسجد است كه تصوير تاريخ را مي يابي... تو گويي حيدر كرار، شير پيروزمند خدا، به سوي منبرش مي رود؛ و گويي واژه هايي را كه علي بر زبان آورده است: «فزت و رب الكعبة»: «به پروردگار كعبه سوگند كه رستگار شدم»؛ هم


اكنون گويي با وزش نسيم باد تجسم و تجلي يافته است. و گويي همين حالا «مسلم»، سرگردان در كوچه هاي كوفه در حالي كه جراحتهايي بر بدن دارد، و او را با همان حال نزار، رها، بلكه طرد كرده اند، مي بيني. و مشاهده مي كني كه در خانه هاي كوفه را به رويش بسته اند، و گوشها كر است، و چيزي از او نمي شنوند، و وحشت مردم از رژيم اموي همه جا را فرا گرفته است، و تو گويي كه كوفه عليه «مسلم» بسيج شده، و او را مي گيرند و گردنش را مي زنند.

به اين نيز اكتفا نمي كنند، بلكه جسد و جسم بيجان او را از بالاي قصر دارالامارة براي عبرت و ترساندن ديگران بزير مي افكنند».

«و در كربلا، نزديك ضريح حسين عليه السلام، ضريح باشكوه، و افتخار آفرين و غرور انگيز برادرش عباس عليه السلام آن تك سوار بلند قامت و زيباي چابك وجود دارد كه دستها و پاي حماسه سازش را بريده اند، و كاشانه ي چشمان او را با سر نيزه ها پر ساخته اند ولي او در همين حال نيز پرچم توحيد را از دست نمي دهد. او همان ماه خاندان بني هاشم، فرزند علي پسر ابوطالب است. تصور كن هم اكنون تو در كربلايي، و در مقابلت فوجي از شهداء، از اولين روزهاي تاريخ شهات تا به امروز بر اريكه ي شكوه و عظمت. تصور كن كه حسين عليه السلام غرق در خون و شكنجه است تا بر خاموشان و سازشكاران، اقامه ي دليل و حجت كند و سازشگران و معامله گران بر سر خون هاي ريخته را لعنت و نفرين نمايد».

قبر حسين عليه السلام روشن است و گرم و زيارتگاه شيفتگان راه حق و آزادي، و قبر معاويه سرد است و بي روح و خاموش، كه هيچ كس آن را نمي شناسد مگر او را رهنمون شوند، و در زير پاي علي عليه السلام ثروتهاي جهان ريخته شده؛ تاج شاهان كه مرصع به درها و گوهرهاست و ثروت اغنياء همه در زير پاي علي عليه السلام نهاده شده است. در آن جا اگر بخواهي بر سر پيچ و خمي بايستي نمي داني كه راه از كجاست و چه راهي را بايد برگزيني».