بازگشت

فلسفه ي انقلاب حسيني


يزيد بر مردم تحميل شد، و باطل با زشت ترين چهره ظاهرا پيروزي يافت، ظلم و فساد همه جا را فرا گرفت تا آن جا كه بشريت احساس وجدان و درك خود را از دست داد. در انديشه ي آدمي خير و ارزشهاي والا، اوهام بشمار رفت. مسأله درگيري رژيم ظالم، و گروهي مظلوم، منجر به نبرد بين حق و باطل گرديد، و جنگ ميان فضيلت و رذيلت اوج گرفت. زيرا جرثومه ي تباهي و سلطه ي رژيم، وجود بشريت را آلوده ساخته بود تا آن جا كه بشريت در پرتگاه سقوط و فنا قرار گرفته بود.

اين جا بود كه حسين عليه السلام براساس انگيزه اي الهي از آن گريزي نداشت، و بر همين پايه، عزم قيام نمود... و حركت را آغاز كرد در حالي كه عيال و اطفال و نخبگاني از ياران و اصحاب نيز همراه او بودند، و در شرايطي كه مي دانست ارتش دشمن بزودي بر سر راهش خواهد ايستاد، و نقطه ي پاياني بر حيات او خواهد نهاد. اوضاع و احوال به گونه اي بود كه او حتما بايد قرباني هاي بزرگ و بزرگتر تقديم مي داشت، تا وجدان تمامي جهان را به لرزه درآورد. در سراسر زمين هيچ كس جز حسين عليه السلام صاحب اين قرباني عظيم نمي بود. اين ايثار جاودانه براي خشنودي خدا و سعادت انسانيت تحقق يافت و همو او بود كه برخروشيد:



ان كان دين محمد لم يستقم

الا بقتلي فيا سيوف خذيني



: اگر دين جدم محمد صلي الله عليه وآله وسلم جز با شهادت من پايدار نخواهد ماند، اي شمشيرها مرا دريابيد!

واژه «لم يستقم» اشاره به شهادت بي چون و چراي حسين عليه السلام دارد. چرا كه وقتي رژيم بني اميه با ارعاب و ترور و رشوه او را كشتند؛ امت جدش بيدار و زنده گشت، پيروان پيامبر از قاتلان او به خاطر آزادي و شرف


انساني انتقام گرفتند، و همواره فرياد مي زدند: پيش به سوي انتقام از خون هاي به ناحق ريخته ي حسين عليه السلام و يارانش (يا لثارات السحين عليه السلام) يعني با كلمه «حسين» عليه السلام دين محمد صلي الله عليه و اله و سلم و انسانيت بر جاي خواهد ماند. و چه بسا اين فرياد، قبل از شهادت حسين عليه السلام هزاران بار تكرار مي شد. اما قيام حسين عليه السلام همگام با گذشت ايام به آن مفهوم بخشيد، و نسخه ي شفاف و روشني براي رهايي محرومان و مغضوبان و شكنجه ديدگان، و تكيه گاه محكمي براي پايداري و پايمردي تمامي مبارزان و مجاهدان راه محمد صلي الله عليه وآله وسلم گرديد.

براساس همين نكته، مفهوم انقلاب حسين عليه السلام روشن مي شود، و ماهيتش با تمام انقلابها تفاوت مي يابد. چرا كه هر انقلابي، بر نيروهاي متخاصم، غلبه و پيروزي نخواهد يافت جز از نظر تجهيزات و نيروهاي رزمنده توانمند و كامل باشد. انقلاب حسين عليه السلام از اين قاعده مستثني است، زيرا خودش به تنهايي، نيروي رزمنده و مقاوم و ساز و برگ نظامي بود، و يكه و تنها بر طغيانگران متجاوز غلبه يافت.

اين نگرش، ما را به مقايسه ميان انقلاب حسين عليه السلام، و قرباني شدن از ديدگاه مسيحيان مي نشاند كه مي گويند: مسيح عليه السلام خود را به صليب عرضه داشت، تا تمامي دردها و مصيبت ها را متحمل شود، تا جهان را از گناه نجات دهد!

حالي كه ما معتقديم حسين عليه السلام خود را قرباني ساخت، تا انسانيت را از چنگال ستم زورگويان و ستمگران و تجاوز متجاوزين، رها سازد و پيروان خويش را از گناه و ستم و تجاوز بر حذر دارد.