بازگشت

زكات


امام حسين عليه السلام نگاهش به دنيا نظر بخشنده بود نه گيرنده، او فداكار و ايثارگر بود و نه ممسك و انحصار طلب... و همواره اين مقال را مي سرود:



اذا جادت الدنيا عليك فجد بها

علي الناس طرا قبل ان تتفلت[تنقلت]



فلا الجود يفنيها اذا هي اقبلت

و لا البخل يبقيها ادا ماتولت



: وقتي دنيا بر تو جود و سخا دارد، پس تو نيز پيش از آنكه مال و ثروت دنيا از دستت برود بر مردم بخشش فراوان كن!

چرا كه وقتي دنيا به تو روي آورد، جود و بخشش آن را نابود نسازد، و اگر دنيا به تو پشت كند، بخل و خست آن را نگه نمي دارد!...

اين طرز تفكر منشاء همان بخشودگي و سخاوت ايثارگرانه است.

آنها كه جوياي بررسي و مطالعه در زمينه ي سخاوت و كرامت حسين عليه السلام هستند، مي توانند قسمت چهارم اعيان الشيعه و ساير كتب سيره و فضايل اهل بيت عليهم السلام مراجعه كنند.


در اين جا به يك حادثه كه در برگيرنده ي يك رشته از اخلاقيات قرآني است اشاره و بسنده مي كنيم؛ مانند عفو ناشي از حلم و صبر و استقامت ناشي از ايمان، و تأديب با نگرش متأملانه و فضل و كرامت بر دوست و دشمن... متأسفانه اين حادثه از ديد بسياري از پژوهشگران و روايات مخفي بوده و مرحوم شيخ عباس قمي آن را كشف و در سفينة البحار در ماده ي «خ. ل. ق» به ثبت رسانده است كه متن آن چنين است: عصام بن المصطلق مي گويد: «وارد مدينه شدم، حسين بن علي عليه السلام را مشاهده نموده، خوش نامي و مقام و منزلتش مرا به شگفت آورد، به گونه اي كه حسدي كه در سينه نسبت به پدرش پنهان داشتم مرا به شدت برانگيخت. به او گفتم: تو پسر ابوتراب هستي؟ ايشان فرمود: آري. شروع كردم به شتم و سب او و پدرش، حسين عليه السلام نگاهي رئوفانه به من كرد و فرمود:

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم. خذ العفو و امر بالعرف و اعرض عن الجاهلين و اما ينزغنك من الشيطان نزغ فاستعذ بالله انه سميع عليم. ان الذين اتقوا اذا مسهم طائف من الشيطان تذكروا فاذا هم مبصرون. و اخوانهم يمدونهم في الغي ثم لا يقصرون.

(اعراف / 200 - 202)

: اي پيامبر، شيوه ي عفو و بخشش پيش گير، و به خوش رفتاري و نيكي امر كن، و (چنان چه نپذيرند) از مردم نادان روي بگردان (كه بر تو جز دعوت بسوي حق و اتمام حجت نيست). و چنان چه از طرف شيطان (انس و جن) در تو وسوسه و تحريكي پديد آمد، بخدا پناه بر، كه او به حقيقت شنوا و داناست. آنها كه تقوا گزيده اند وقتي از سوي شيطان وسوسه و تحريك مي شوند و خيالاتي شيطاني در وجودشان حضور مي يابد. بايد همان لحظه خدا را به ياد آورند و همان دم بصيرت و بينايي پيدا كنند. شياطين پليد همپالكي ها و برادران خود را به گمراهي مي كشند و در اضلال هيچ گونه كوتاهي نمي كنند.

آنگاه فرمود: آرام باش و براي من و خودت از خداوند طلب مغفرت كن، اگر از ما ياري مي خواستي ما تو را كمك مي كرديم، و اگر طالب حمايت بودي تو را پشتيباني و حمايت مي نموديم و اگر هدايت و ارشاد طلب مي كردي تو را رهنمون مي شديم...


عصام مي گويد: آثار ندامت و پشيماني ناشي از قصور در چهره ام نقش بست، آنگاه امام فرمود: سرزنشي بر تو نيست، خداوند تو را مي بخشايد كه مهربان ترين مهربانان است. آيا تو اهل شامي؟ گفتم: بلي. فرمود: «شنشنه» را از اخزم مي شناسم، خداوند ما و تو را زنده نگه دارد، هر حاجت و نيازي داشتي با ما در ميان گذار، اميدوارم كه به خواست خدا هر چه مي خواهي به بهترين وجهي كه فكر مي كني آن را بيابي. عصام مي گويد: زمين با تمام وسعتش بر من تنگ شد، دوست داشتم كه مرا در خود فرو برد. در همان لحظه ناگهان فكر كردم كه در سر تا سر زمين محبوب تر از او و پدرش نزد من هيچ كس وجود ندارد». هر انساني داراي هنجارها و نظرياتي است كه هر گاه بخواهد آن را آشكار مي سازد، و هيچ گاه خود را در چارچوب كيفرهاي سياسي و مذهبي در دنيا احساس نمي كند چرا كه تا وقتي چارچوب بنيادها، اساسي باشد خود را از اين قيود رها مي داند و خويش را در مرز نزاكت و ادب و گفتماني سالم كه براي ديگران آفت انگيز نباشد، قرار مي دهد...

با اين كه آن مرد شامي پا از گليم خويش برون نهد، و سخني گفت كه عرش خدا را به لرزه درآورد، اما او مقصر نبود چرا كه گنهكار اصلي كسي بود كه وي را جرأت جسارت و گستاخي داده و به گمراهي كشانده، و مسلمين را متفرق و پراكنده كرده بود، همان كسي كه سب و دشنام آل رسول صلي الله عليه وآله وسلم در نماز و روي منابر را به جاي درود و صلوات سنت قرار داده، و آن را ابزاري جهت تحكيم حاكميت غاصبانه و تداوم سلطه و منش و روش حاكمان غاصب پس از خود، رقم زده بود.

چنين است امام را كه الگوي مجسم احكام الهي و نمونه ي بارز تجلي اخلاق قرآن و اسلام است، در پي آن گفتمان خالصانه شاخه اي از زيتون را به مرد شامي هديه مي كند و با اشاره به خلوص و رحمت الهي مي فهماند كه دشنام و سب او عليه قرآن ناطق و عملش جاهلانه و ناداني محض بوده است...

نگاه حمايت و كمك خود را به او اعلام و تصوير زيبايي از حقيقت را براي آن مرد شامي ترسيم مي كند و خشمش را فرو مي نشاند، به گونه اي كه


خود را در حصار الطاف امام مي بيند كه جز فرار چاره اي ندارد و آنگاه پس از لحظه اي تفكر به دامان پر عطوفت امام و به محبت علي و فرزندان علي عليه السلام پناهنده مي شود. تصور مي كنم خواننده ي عاقل دريافته كه امام عليه السلام با اين شامي بازي خورده و به شيوه ي قرآني عمل مي كند و به آيات و آداب آن تمسك مي جويد، و اين آيه را در ذهنيت خود حضور مي دهد كه:

(ان تبصروا و تتقوا لا يضركم كيدهم شيئا). (آل عمران / 120)

: اگر صبر و مقاومت كنيد و تقوا پيشه نماييد هرگز توطئه و كيد آنها به شما آسيبي نخواهد رساند.

(و ان تعفوا اقرب للتقوي). (بقره / 237)

اگر عفو كنيد به تقوي نزديكتر است.

(ادفع بالتي هي احسن فاذا الذي بينك و بينه عداوة كأنه ولي حميم).

(فصلت / 34)

: وقتي بين شما و طرف مقابل دشمني و اختلافي وجود دارد، بجاي خصومت به بهترين وجه خوبي كن. گويي كه اساسا او با شما دوست صميمي است.

و يك سلسله آيات ديگر كه امام عليه السلام آن را تلاوت به آن استشهاد و استناد مي فرمايد.