بازگشت

چه كساني معصومند؟


ممكن است كسي بگويد: عصمت و بي گناهي از نقطه نظر تئوريك و برهان ديالكتيك صحيح به نظر مي رسد، اما انطباق آن دشوار مي نمايد. زيرا تطبيق آن مستلزم اثبات معصوميت براي افرادي غير از رسول اكرم مي باشد، و پذيرفتنش براي مردم سنگين و گران مي آيد.

پاسخ: باورهاي اعتقادي با دليل و برهان تحقق مي يابد نه با هوي و هوس آدميان، فرض قضيه در اثبات عصمت اين است كه پيامبر، عترت خود را مساوي و هم ارز با قرآن، معصوم قرار داده است. و اين معنا در


حديث ثقلين به وضوح ديده مي شود. به اين معنا كه چون قرآن، وحي الهي است، و فاقد هر گونه خطا و انحراف، عترت نيز كه همدوش اين كتاب است الزاما عاري از خطا و مصون از گناه مي باشد. خوشبختانه از دلايل آشكار بر عصمت عترت همان تساوي و هم ارزي با كتاب الهي است. علاوه بر آن، سيره و اعمال و اقوال اين خاندان كه به اعتراف دوست و دشمن، خارجي و داخلي، كافر و منافق، دوست و دشمن؛ افراطي و تفريطي، همه و همه، نمونه و الگويي براي اقتداء و تقليد و سمبلي براي ترقي و تعالي و تكامل روحي است. زيرا عصمت صفتي است غير قابل انفكاك از وجود عترت. همچنان كه نمي توان چربي را از روغن و شوري را از نمك ستاند، عصمت را نمي توان از ائمه جدا كرد. لازمه ي وجودي رهبريشان عصمت است، و اصولا انگيزه ي بعثت بر مدار پاكي رهبر و شايستگي رهبري آدميان است. زيرا كسي كه شايستگي تكيه بر مسند نبوت را پيدا مي كند، و به عنوان جانشين پيامبر مردم را هدايت و ارشاد مي كند، بايد مصون از خطا باشد تا بتواند جامعه ي بشري را در راه درست رهنمون شود. به بركت همين حركت پيشتاز، اجتماع بشري را تا بلند ترين قله هاي سرفرازي واقعي و كمال و صفات پسنديده، پيش برند. تا انسانها در آن قله به دنياي پاكي و آباداني و رفاه معنوي و مادي دست يابند. براي دست يابي به آرمانهاي مقدس الهي كه همواره در جهت خير و رفاه انسانها برنامه ريزي شده، خداوند متعال و حكيم پيامبران را رهبر، و جانشينان آنها را از هر گناه و خطا مصون داشت، و به ديگر سخن، آنان را معصوم و مقام عصمت را به آنها عنايت فرموده تا بشر را از آلايشها، پاك و رستگاري بخشند. از طرف ديگر قرآن به صراحت در مورد طهارت و پاكي اهل بيت عليهم السلام از گناه و انحراف و خطا، گواهي مي دهد، و گواهي و شهادت قرآن براي تمام مسلمين حجت بوده، سنديت و اعتبار دارد. در آيه كريمه مي فرمايد:

(انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا.)

(احزاب / 33)

: خداوند اراده فرموده است كه زشتي و گناه و خطا را از شما دور نگهدارد، و شما را از پليدي و تباهي، مصون و پاك و بهي قرار دهد.


در اين مورد در همين مبحث توضيح خواهيم داد.

پاسخ 2: در جريان انتخاب خليفه بعد از عمر بود كه در آن شوراي ساختگي، عبدالرحمن بن عوف كه با دسيسه كاريها و قرار و مدارهاي قبل از شورا، چهره ي تاريخ اسلام را در محاق و تاريكي بيشتر فروبرد، و زمينه ي اسراف كاريها و انحرافات از مسير اسلام را با تباني و توطئه هاي خائنانه هر چه بيشتر دامن زد. (در آن شورا) بعد از مباحثاتي چند، رو به علي عليه السلام نمود و گفت: با تو بيعت مي كنم به شرط آن كه به كتاب خدا و سنت رسول اكرم صلي الله عليه وآله وسلم، و طريقه ي دو خليفه سابق، (ابوبكر و عمر) عمل كني، حضرت فرمود: قبول مي كنم به اين شرط كه به كتاب خدا و سنت رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم و به اجتهاد و رأي خود رفتار نمايم. عبدالرحمن دست آن جناب را رها كرد، و به عثمان رو آورد و دست او را گرفته شرايطي كه به «علي» عليه السلام گفته بود تكرار كرد، عثمان قبول كرد و بالاخره گوي خلافت را به غصب ربود. برادران اهل سنت به اين قضيه صريحا اقرار دارند و حتي بدان خشنودند، و آن را انكار نمي كنند. در اين قضيه معناي وجوب اقتداي به ابوبكر و عمر، در واقع نوعي اثبات عصمت و قابليت رهبري براي شيخين ملاحظه مي شود. و در نتيجه خود اين دليلي است بر اين كه عصمت را مي توان به افرادي غير از رسول اكرم صلي الله عليه وآله وسلم تسري داد. بنابراين چگونه در اين خصوص؛ پذيرش و قبول عصمت در مورد ابوبكر و عمر براي مردم سنگين و گران نمي باشد. و يا به ديگر سخن اشكالي در اثبات و انتساب عصمت براي ابوبكر و عمر نيست، اما به اثبات و انتساب عصمت براي «ائمه» ايراد وجود دارد!

پاسخ 3: امام غزالي در «مستصفي» باب دوم در خصوص اركان اجماع يا بنيادهاي اجماع چنين مي گويد: وقتي كه وحدت و اتفاق كلمه بين امت اسلام واقع شد، هر چند كه يك لحظه باشد. اجماع تحقق مي يابد، و مصونيت از خطا و انحراف پديدار مي شود. اين اعتراف صريح دال بر اثبات عصمت براي غير از رسول اكرم تلقي مي شود.

پاسخ 4: صاحب تفسير المنار در ذيل تفسير آيه اي از سوره بقره مي گويد:

(و من الناس من يتخذ من دون الله اندادا)

(بقره / 165)


اظهار مي دارد: «كرخي» كه يكي از پيشوايان مذهب حنفي است مي گويد: اساس و پايه ي وجوب عمل بستگي به نظر و قول ابوحنيفه دارد، بنابراين اگر قول ابوحنيفه با نص آيات قرآن و سنت پيامبر سازگار بود، پس سخن همان است و عمل به آن واجب است، در غير اين صورت، واجب است كه قرآن و سنت را تأويل نمود، و به هر تقدير آن را مطابق با قول و نظر ابوحنيفه گردانيم. مفهوم اين عقيده ي نادرست اين است كه عصمت ابوحنيفه برتر از عصمت قرآن و رسول اكرم است!

پاسخ 5: دواليبي در «گذري به اصول فقه» مطلبي را از كتاب ابن حنبل آورده كه ابي زهره نقل مي كند: پيشوايان مذاهب چهارگانه و تمام فقيهان اهل سنت برگرفتن و انتخاب اقوال صحابه و احتجاج و استدلال به نظريات و فتاواي آنها اجماع نموده اند. و غزالي در مستصفي (ج 1 صفحه؛ 260، چاپ 1322 ه) مي گويد: گروهي پيرو مذهب و اعتقاد صحابي مي شوند، و آن را دليل و حجت مطلق قرار مي دهند. پر واضح است كه احتجاج و استدلال به روايت، اعتراف ضمني به عدالت راوي يا اطمينان به نقل قول روايي اوست. ولي احتجاج و استدلال به فتواي مفتي، يا استدلال به كلام صاحب مذهب و تكيه بر نظر او، باب اذعان به عصمت را مي گشايد، و در واقع قبول عصمت براي صاحب نظر مي نمايد، زيرا هر كس با تكيه به كلام ديگران استدلال كند (سخن ديگران را دليل و گواه قرار دهد) و آن را بر حق و شايسته جلوه دهد، مسلما براي صاحب سخن خواه ناخواه اثبات عصمت نموده است. در اعلام الموقعين (جلد 4، صفحه 118 و صفحات بعدي، چاپ 1374 ه) آمده است كه گزينش و اخذ آرا و فتاواي صحابه ارجح است و اگر فتواي صحابه در باب امري با يكديگر اختلاف داشت، و اگر خلفاي چهارگانه در ميان صحابه بودند، بدون ترديد فتواي صحابه صحيح و درست است و اگر اكثر صحابه به يك فتوا قايل بودند، فتواي صحيح و درست با اكثريت است و اگر دو تا دو تا اختلاف داشتند، رأي و فتواي آن دو تايي كه ابي بكر و عمر در آن مي باشند، مقرون به صحت و صواب است و اگر ابوبكر و عمر نيز اختلاف داشتند، حق صحت و درستي فتوا با ابي بكر است. و نيز صاحب كتاب اعلام الموقعين مي گويد: هرگاه زمان، زمان رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم بود، فتواي نزديكتر و


مقرون به صحت و درستي آن فتوا، داراي احتمال بيشتري خواهد بود. بنابراين، نظر و رأي، توجيهي است براي صاحبنظر، و در آن بر ديگران هيچ گونه حجتي نيست. و روايت از قول معصوم مي تواند حجت بر كسي باشد كه بدان اطمينان دارد، كه اين بديهي است و هيچ شكي در آن نيست. اهل سنت يا حداقل برخي از آنها، آراي صحابه را به طور جمعي يا به طور منفرد مي گيرند و روي آن نظر مي دهند، و آن را دليل كافي و حجت تام و تمام براي اعتقاد مردم قرار مي دهند. اين شيوه را به طور خاص در مورد ابوبكر به كار مي برند، و به صورت اخص، وقتي كه عمر موافق و سازگار با آن باشد، استفاده و مورد استناد قراي مي دهند...

اهل سنت روايت صحابي را به هر نحو «عادله و صادقه» مي دانند، بدون اين كه براساس مطمئني تكيه كنند، صرفا به خاطر صحابي بودنش به آن استناد مي نمايند. ما به اين افراد مي گوييم، بسيار خوب! شيوه ي تحقيق شما هر چه است باشد پس چرا در موارد متعدد به شيعه اعتراض مي كنيد كه ايشان به سخن و قول اهل بيت استناد مي كنند!

آيا مذاهب چهارگانه ي اهل سنت در استناد به گفته هاي صحابه اتفاق نظر ندارند؟ و به فتواهاي آنها استدلال و احتجاج نمي كنند، آيا آنها از اهل بيت و قوم و خويش نزديك پيامبر معتبرتر و شايسته ترند؟ علاوه بر اين؛ ثابت مي شود كه اهل بيت از هر نوع آلودگي، عاري و پاك بوده و ثانيا معصومين عليهم السلام آنها و قرآن در تحقق وجوب عمل به قول و فرمانشان و تمسك به هر دو يكسان و همطرازند.