بازگشت

قيام حسيني


امام حسين عليه السلام 57 سال در كوران حوادث تاريخي اسلام زندگي كرد و برداشت خاصي از اين حوادث در ذهن او شكل گرفت و همين برداشت بود كه زمينه ي قيام او را فراهم نمود.

حسين عليه السلام در سال 60 هجري دامنه ي ستم و گناه را پر گسترش ديد، تا آن جا كه دامنه ي شومش را تا لبه هاي جامعه وسيع اسلامي مشاهده كرد.

او نمي توانست كه در برابر چنين وضعي سكوت كند و به نام حفظ موقعيت و موجوديت خود مصالح عمومي جامعه اسلامي را ناديده بگيرد.

اين مصالح در آن روز دستخوش هوي و هوس ظالمانه شخصي به نام يزيد قرار گرفته بود، يزيد غاصب حكومت اسلامي و خليفه وقت بود، اما خليفه ي ناصالح و فاسد.

گناه و بي عدالتي از وجود او منشاء مي گرفت و به تمام نواحي جامعه مي رسيد.

تا آن جا كه حسين عليه السلام تصميم گرفت كه بنيان ظلم و فساد را از جا بركند و نيز خوب مي دانست كه اين هدف جز با قيامي عميق و همگاني عملي نخواهد شد پس فداكارانه دست به قيامي تاريخي زد.

حسين عليه السلام با قيام خويش دستگاه حكومت يزيد را متزلزل ساخت زيرا به دنبال آن قيام، انقلابهايي ژرف از شهرهاي مختلف اسلامي عليه بني اميه به پاخاست كه يزيد به سختي توانست چند روزه آخر عمر را با مسلمانان زندگي كند.


يزيد بيش از سه سال خلافت نكرد و اصلا دوران دولت بني اميه از عمر يك انسان تجاوز نكرد و سرانجام به كام نيستي سقوط نمود!

ملت اسلامي بر ضد دولت بني اميه نهضتها و كارشكني ها آغاز نمودند و مهمتر از همه اين كه حسين عليه السلام با شهادت خويش نقاط ضعف و انحراف حكومت بني اميه را كه مخالفت با قوانين و سنت اسلام بود به مردم نشان داد.

و براي زمانهاي بعد نيرويي ايجاد كرد تا علاوه بر اين كه مردم خراب كاريهاي خلفاي اسلامي را بازشناسند، اصلا در دنياي انساني، حق و باطل مشخص گردد.

در واقع قيام حسين عليه السلام بهترين درسي است براي كسي كه بخواهد در سايه ي دين زندگي سعادتمندانه اي داشته باشد و قيام او كه هم چون مشعل فروزان بر جهان تابش كرد سرمشق بزرگي است براي حيات بشري.

«گاندي» رهبر مشهور هند گفته است: «درس رهبري را از حسين عليه السلام آموختم زيرا وي مظلوم بود و ياريش نكردند.»

اين جاست كه دوام اسلام و مسلمين تا روز قيامت مرهون فداكاري هاي پي گير حسين عليه السلام است همان طوري كه در گرو رنجهاي طاقت فرساي رسول اكرم صلي الله عليه وآله وسلم و نبردهاي بزرگ علي عليه السلام است. [1] .

او در زندگي به مردم نشان داد كه چگونه بايد در هر حالي جانب حق و عدالت و فضيلت را گرفت، و چگونه بايد در مقابل ستم ستمگر بپا خواست؛ و چگونه بايد راه و رسم جانبازي و فداكاري را پيمود.

او به منظور اقامه حق و ريشه كن كردن ظلم و به منظور نجات مسلمين از زير سيطره ي تبهكاراني چون دودمان اموي آن چنان مردانه وارد كارزار شد كه همه چيز خود را از دست داد.

خاصيت بشر اين است كه هميشه دم از فضيلت و تقوي مي زند، همه خود را مردمي طرفدار حق و عدالت مي دانند، ولي همه هم در اين سخن راستگو


نمي باشند، بوته ي امتحان مانند يك دو راهي است؛ آن جا كه راه منافع آنها، مقام آنها، حيثيت و شخصيت اجتماعي آنها از راه حق و فضيلت جدا شود؛ در اين موقعيت است كه راستگو از دروغگو شناخته مي شود، و مردم ظاهر ساز از مردم با حقيقت جدا مي گردند.

اين جمله از خود حسين بن علي عليه السلام بود.

او خود نيز از اين بوته ي آزمايش سربلند و پرافتخار بيرون آمد.

او اگر سكوت مي كرد همه چيز برايش آمده مي شد؛ موقعيتش محفوظ مي ماند و خاندانش به راحتي زندگي مي كردند!

ولي او به سر دو راهي رسيده بود. و به خوبي مي ديد كه اگر بخواهد موقعيت خود را حفظ كند بايد چشم از موقعيت اسلام بپوشد. مي توانست زندگي و حيات خود را حفظ كند؛ ولي مي ديد كه در قبال اين تمكين محافظه كارانه؛ زندگي و حيات اسلام به خطر خواهد افتاد؛ او هم بدون درنگ راه نهايي خويش را انتخاب كرد؛ حق و عدالت را بر موقعيت خود ترجيح داد او به خاطر نجات اسلام و مسلمين از يك مرگ قطعي، از يك سقوط فلاكت بار، مردانه قدم به ميدان گذارده در هيچ موقعيتي هر چند خطرناك روحش مضطرب نشد؛ و اراده اش متزلزل نگشت، و هدف خود را گم ننمود. مرگ را براي خود سعادت مي دانست و از آن نمي ترسيد، و چون نمي ترسيد تن به ذلت نمي داد؛ صريح بود، قاطع سخن مي گفت؛ مجامله نمي كرد.

آن موقع كه «وليد» والي مدينه به او پيشنهاد بيعت با يزيد را كرد، بدون اندك ترس و هراسي با كمال صراحت گفت: «و علي الاسلام السلام اذ قد بليت الامة براع مثل يزيد» (فاتحه اسلام را بايد خواند، در روزي كه مردمي چون يزيد زمامدار امت گردد).

به رسميت شناختن حكومت يزيد معادل با انهدام قطعي بناي اسلام بود، چگونه مي توان چنين حكومت منحرف و بي صلاحيتي را به رسميت بشناسد؟ و نه تنها او را به رسميت نمي شناسد، بلكه شديدا هم براي برانداختنش وارد عمل مي گردد.


وقتي كه حسين عليه السلام در مدينه با پيشنهاد بيعت رو به رو شد و متوجه گرديد كه دستگاه ننگين يزيد چه توقع شرم آوري از او دارد، تصميم نهايي خود را گرفت.

او تصميم گرفت كه اين سرطان مخوف و كشنده را هر چه زودتر از پيكر اسلام جدا كند؛ و به حيات حكومت كثيف و پر ظلم و ستم امويان خاتمه بخشد.

او براي تحقق بخشيدن به اين تصميم خطرناك؛ در عين حال مقدس؛ نقشه اي عجيب ترسيم كرد.

امام خوب مي دانست كه از مجراي تجهيزات ظاهري نظامي قدرت در هم كوبيدن آن دستگاه پر قدرت و جبار را ندارد؛ بنابراين بايد از راه ديگري وارد شد: راهي كه موقعيت آن صد در صد و قطعي بوده باشد.

لذا حسين عليه السلام نقشه ي ديگري طرح كرد؛ نقشه اي فوق العاده عالي و بسيار گران و خطرناك. نقشه حسين عليه السلام بر اساسي بود كه دنيا حتي تاكنون هم نظير آن را هم بخود نديده است.

تمام عظمت و حرمتي را كه داستان كربلا به خود گرفته، و هر تقديس و تكريمي كه نسبت به آستان مقدس حسيني انجام مي گيرد؛ همه و همه مولود عظمت و بي نظير بودن اساس آن نقشه است.

آن چه كه حسين عليه السلام را به صورت انسان جاودان درآورده و با روح و دل مردم پيوندش داده است، تنها هدف عالي و بزرگ او نيست، درست است كه هدف حسين عليه السلام مبارزه با بندگي و ظلم و خود مختاري و انحراف از مقررات ديني يك عده سركش بود و چون انسانيت هم هدف خود را در هدف او خلاصه مي بيند؛ نسبت به او عشق مي ورزد؛ ولي آن چه حسين عليه السلام را در صدر اعلاي انسانيت جاي داده، و عشق انسانها را نسبت به او تا سر حد شيوايي و جنون رسانده است، همان اساسي است كه او نقشه ي وصول به هدف را بر آن پي ريزي كرده است.



پاورقي

[1] امام حسين عليه‏ السلام شيوه جدش رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم و پدرش اميرالمؤمنين عليه‏ السلام را دنبال کرد: «اسير بسيرة جدي و ابي اميرالمؤمنين عليه‏ السلام و طبق سخن معروف «الاسلام نبوي الحدوث و حسيني البقاء» قيام حسين عليه‏ السلام برقرار و جاويدان است. (مترجم)