بازگشت

سخني پيش از آغاز پژوهش


پيش از آنكه به پژوهش بايسته علمي بپردازيم، در مي يابيم تفاوت [ميان دو ديدگاه ] دو تفسير دارد: 1. بگوييم: فقه متصدي بيان وظايف عادي تمامي مكلفان است، و آنچه امام انجام داد، امري استثنايي در شمار رسالت امامان و تاريخ است. امام حسين خود را براي وظيفه استثنايي كه ويژه ايشان بود، آماده كرد و شامل ديگري نمي شود. 2. امام به وظيفه امر به معروف و نهي از منكر، از منظري معيّن مي نگريست، در حالي كه فقيهان از ديدگاهي ديگر به اين وظيفه مي نگرند. در اين صورت بر ماست كه از ديد امام، اين وظيفه را كنكاش كرده، سبب نپذيرفتن اين ديدگاه توسط فقيهان و عوامل ديدگاه خاصشان را بررسي نموده، به جهات ترجيح ديدگاه امام بر ديدگاه فقهي بپردازيم. تفسير نخست نظر مساعدي نزد غير شيعيان ندارد، زيرا مستلزم اين است كه باور كنيم امام (ع) جايگاه آسماني خاصي دارد، به گونه اي كه [توان و] نقش استثنايي در رسالت و تاريخ و وظايف شرعي [پيشوايان ديني ] دارد. اين اعتقاد شيعه اماميه است، نه ديگر مسلمانان و ما دليلي بر درستي اين تفسير نمي يابيم، چرا كه امام از ديگران مانند عبدالله بن عمر [1] درخواست ياري كرد، نيز از عبيد الله بن حر جعفي و عمر بن سعد. [2] .

همچنين در عاشورا چندين بار ياري طلبيد. درخواستهاي پي در پي و مكرر ياري براي تداوم خط و راه انقلاب، چه در مدينه و چه كربلا روشن مي كند همه امت وظيفه دارند بر ضد حكومت اموي قيام كنند و امام براي انجام اين وظيفه برخاسته، مردم را براي ياري فرا خواند. عظمتِ قيام و از جان گذشتگي امام به خاطر كوتاهي امت در ياري ايشان بود؛ نيز انحراف بيشتر مردم از [راه و هدف ] امام و تأييد حكومت اموي توسط عامه. امام در برخي موارد، كساني را كه از ياريش روي برگرداندند، سرزنش مي كند، چنان كه دست آخر به عبيد الله بن حر جعفي فرمود: «و إني أنصحك كما نصحتني إن اسْتطعت أنْ لاتسمع صراخَنا ولا تشهد وقعتنا فافْعلْ فواللَّه لايسمع واعيتنا أحد و لا ينصرنا إلّا أكَبَّهُ اللَّه في نار جهنم؛ همان گونه كه به من پند دادي و برايم خيرخواهي كردي، به تو سفارش مي كنم: اگر مي تواني جايي بروي تا فرياد [دادخواهي و ياري ] ما را نشنوي و حوادثي را كه برايمان پيش خواهد آمد نبيني، اين كار را بكن. سوگند به خدا! اگر كسي فرياد ياري ما را بشنود، اما كمكمان نكند، خدا او را در آتش جهنم خواهد افكند!» [3] .

امام در همان مكان كه عبيدالله بن حر را ديد، به عمرو بن قيس مشرقي و پسر عمويش برخورد. امام از اين دو ياري خواست، اما [پوزش خواستند و] عذر آوردند. امام فرمود: «إنْطلقا فلا تسمعاْ لي واعية و لا تريا لي سواداً فإنه من سمع واعيتنا أوْ تري سوادَنا فلم يُجِبْنا أوْ يغثنا كان حقاً علي اللَّه عزّوجلّ أنْ يكبّه علي منخريه به في النار؛ از اينجا دور شويد؛ تا فرياد كمك خواهي مان را نشنويد و ما را نبينيد، زيرا آن كه نداي ياري طلبيدن ما را بشنود يا ما را ببيند، اما لبيك نگويد و ياريمان نكند، سزاوار است خداي عزّوجلّ او را به صورت درون آتش افكند!» [4] .

تمامي مطالب گذشته مي نماياند امام (ع) واجب را منحصر به خود نمي دانست و خويش را استثنايي ميان امت - چنان كه نگرش نخست مي گويد - نمي شمرد، گرچه ايشان براي انجام واجب، سزاوارتر و مشتاق تر به آن بود و از همه مردم بيشتر بدان اعتقاد و ايمان داشت. اخبار وارده درباره گريه پيامبران بر حسين (ع) و ياد مكرر ايشان، نيز پيشگويي پيامبر (ص) درباره ايشان و آنچه رخ خواهد داد، مستلزم آن نخواهد بود كه بگوييم امام در انجام اوامر و خواسته هاي الهي استثنايي ميان امت بود. نصوص و فرمايش هاي سه گانه حسيني كه ذكر كرديم، روشن مي كند تكليف به انقلاب و جنبش، امري عام و فراگير بود و شامل تمامي امت مي شد و امام از آن رو كه جزء و عضوي از امت بود، بدين وظيفه اقدام كرد، نه بدان خاطر كه استثنايي ميان امت بود. با آنچه برشمرديم، نخستين نگرش اعتباري نداشته، امر منحصر به تفسير دوم مي شود؛ يعني ديدگاه خاص امام در مورد امر به معروف و نهي از منكر، و بر خلاف آنچه زمانهاي بعد در فقه و ميان فقيهان مشهور و متعارف شد. اين چه ديدگاهي است؟ تفاوت ميان دو ديدگاه [امام و فقها] چگونه به وجود آمد؟ پاسخ بدين پرسشها مستلزم بحث در دو معياري است كه بدان خاطر، گفته مشهور فقهي، متفاوت با انقلاب امام است.


پاورقي

[1] همان، ص‏155.

[2] همان، ص‏248.

[3] همان، ص‏225.

[4] همان، ص‏226.