بازگشت

پيكاري سخت و نابرابر


و ديگر شعله هاي پيكاري سخت و نابرابر زبانه كشيد و با يك يورش غافلگيركننده و برق آسا از سوي توابين، ستون فقرات يكي از لشكرهاي تاريك انديش شام به سركردگي «شرحبيل» درهم شكست و آنان با بجاي نهادن انبوهي كشته و زخمي و غنايم عقب نشستند.

خبر شكست پيشقراولان سپاه شام به «ابن زياد» رسيد. او هراسان گرديد و ده هزار نفر از نيروهاي ذخيره و تازه نفس را، به فرماندهي «حصين بن نمير»، به ميدان كارزار گسيل داشت.

ياران «سليمان» از جان گذشته و دليرانه مي رزميدند و دشمن بسان مور و ملخ در برابر شمشيرهاي آنان پراكنده مي شد...

هنوز سه روز از آغاز پيكارنگذشته بود كه دگرباره نشانه هاي شكست در سپاه شام نمودار شد و با فرمان يورش عمومي و بي امان «سليمان» لشكرگاه دشمن سقوط كرد و پيروزي ديگري از افق پديدار شد.

اما دگرباره لشكري تازه نفس كه شمارشان به هشت هزار مي رسيد به ياري دشمن شكست خورده آمد و روز چهارم ده هزار نفر ديگر به سركردگي «ادهم باهلي» از راه رسيد و با همه ي اينها جنگ نابرابر توابين با سپاه شام بشدت ادامه يافت و هزاران كشته و زخمي و فراري از دشمن بر جاي نهاد.

هنگامي كه سليمان شرايط را سخت و سخت تر ديد و از پيروزي ظاهري نااميد گشت و دل به شهادت سپرد، از مركب خويش به زير آمد و فرياد برآورد كه هان اي بندگان خدا! هركس مي خواهد زودتر به سوي پروردگارش برسد و گناهانش


آمرزيده شود، به سوي من بشتابد! و آن گاه غلاف شمشيرش را شكست و با گروهي كه به او اقتدا كردند، جنگ نماياني به راه انداخت و انبوهي از سپاه شام را به همراه آنان به خاك افكند و دشمن كه ياراي رويارويي را از دست مي داد، آنان را از دور تيرباران ساخت...

سرانجام نخستين امير روشن انديش و بااخلاص توابين به شهادت رسيد... و از پي او دومين شخصيت آنان، «مسيب» پرچم را برافراشت، و او نيز پس از دلاوريهاي بسيار، ياران را وداع كرد و پرچم را به «عبدالله بن سعد» سپرد.

امير سوم، پس از پيكاري تحسين برانگيز به تلاوت اين آيه ي شريفه پرداخت كه:

«فمنهم من قضي نحبه و منهم من ينتظر و ما بدلوا تبديلا» [1] .

و در اين شرايط بود كه ياراني از بصره و مدائن رسيدند و سپاه توابين جان تازه اي گرفت، اما سپاه تاريك انديش شام بي شمار بود و پس از هر شكست، نيروهاي جديدي را وارد ميدان مي كرد.

سومين و چهارمين چهره ي سرشناس توابين نيز قهرمانانه ميدان جنگ را اداره كردند و شهامتمندانه سر بر بستر شهادت نهادند.

و پرچم پيكار به دست «رفاعه» سپرده شد...

او خروشيد كه هان اي بندگان خدا!

هر كس براستي خواهان زندگي جاودانه اي است كه مرگي در پي ندارد،

و خواهان آسايش و آرامشي است كه رنجي به دنبالش نيست،

و در انديشه ي شادي و سروري است كه اندوهي پس از آن نخواهد بود بپاخيزد و با پيكار اين نگهبانان ستم و خيانت، به خدا تقرب جويد. با اينان كه سركردگانشان با زور و فريب و بازي با احساسات ساده دلان و ساده انديشان و با ابزار سلطه و سركوب ساختن دين، حلال خدا را حرام مي كنند و حرامش را حلال مي سازند، و اين تيره بختان باز هم سر و گردن خويش را بلاگردان آنان مي سازند. آري با اينان پيكار كنيد و شب را در بهشت پرطراوت و زيباي خدا باشيد! و آن گاه طوفاني به راه انداخت كه تماشايي بود. او همي مي رزميد و اين آيه را مي خواند كه:

«و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون» [2] .


هرگز كساني را كه در راه خدا كشته شدند، مرده مپندار كه آنان زنده اند و نزد پروردگارشان روزي داده مي شوند.


پاورقي

[1] سوره‏ي 33، آيه‏ي 23.

[2] سوره‏ي 3، آيه‏ي 169.