هان اي هموطنان
هنوز از شهادتگاه دوست جدا نشده بودند كه پيك استاندار دگرباره از راه رسيد و نامه اي آورد كه اين گونه بود:
هان اي هموطنان
از دوستان مبريد و گوش به وسوسه ي دشمنان مسپاريد! شما همه از شايستگان شهر خويش مي باشيد؛ از اين رو اگر دشمن كينه توز بر شما چيره گردد و بر شما بزرگان وطن ما دست يابد، آن گاه است كه به طمع مي افتد و دندان تجاوز را تيزتر
مي كند!...
همشهريان! دوست ما و شما يكي است و دشمن ما نيز مشترك است! اگر در برابر دشمن خيره سر اموي يكپارچه باشيم پيروز خواهيم شد، اما اگر دستخوش پراكندگي شويم، شكوه و صلابت ما خواهد شكست!
مردم، خيرخواهي هاي مرا مغرضانه مپنداريد و با تقاضايم از در مخالفت در نياييد و با دريافت نامه ام بازگرديد. درود بر شما
اما گروه توابين و امير آنان از خيرخواهي او سپاسگزاري كردند و در پاسخ وي نوشتند كه:
ما جان و هستي خويش را بر طبق اخلاص نهاده و با خدا به معامله برخاستيم، به او توكل نموده و به سوي او روانيم، از گناه بزرگ خويش توبه كرده و به خشنودي او خشنوديم و ضمن سپاس از خيرخواهي شما به راه خويش خواهيم رفت.
و آن گاه از آنجا به سوي مرز عراق و شام به استقبال سپاه سفاك اموي به سركردگي «عبيد» شتافتند.