بازگشت

بپاخيزيد


با طنين نداي «يا لثارات الحسين»، ديگر دوست و دشمن دريافته بودند كه رويدادهايي بزرگ در پيش است و توابين در حال قيام و خروش. به همين جهت دست اندركاران جنايت هولناك كربلا غرق در وحشت و هراس شدند، تا جايي كه برخي از آنان همچون «عمر سعد» به قصر استانداري پناهنده شد و برخي در كوه و دشت و باغستانها و لانه ها سر در لاك خود فرو بردند.

دو جريان «مختار» و «ابن زبير» هر كدام جداگانه با امير توابين و بزرگان آن، ديدار نمودند و كوشيدند تا آن گروه را به سوي خويش جذب نموده و نيروي متحد و يكپارچه اي، براي رويارويي با سپاه شوم اموي - كه گزارش حركت آن براي سركوبي مردم عراق مي رسيد - تشكيل دهند، اما سليمان و يارانش ديگر تصميم خويش را گرفته بودند و ضربات شلاق وجدان و احساس گناه، خواب و قرار را از آنان گرفته بود و نمي توانستند در انتظار روشن شدن فرجام بازيهاي سياسي و مانورهاي دو جناح، براي قبضه ي قدرت در عراق بمانند.