بازگشت

سخن جانسوز آن حضرت در دروازه ي مدينه


چهارمين امام نور نخست آفريدگار فرزانه را با زيباترين واژه ها و رساترين جمله ها ستايش كرد و به بارگاه او سپاس گفت و آن گاه فرمود: هان اي مردم! مصيبت ها و رويدادهاي سهمگيني بر ما خاندان وحي و رسالت - به خاطر دفاع از دين راستين خدا و حقوق و آزادي و امنيت بندگان او - فرود آمد و ما به وسيله ي آنها مورد آزمون قرار گرفتيم و شكافي بزرگ و خطرخيز در پيكر اسلام روي داد!

سالار شايستگان و پيشواي اصلاحگران، حسين عليه السلام و نزديكان و مردان آزاديخواه و روشن انديش خاندانش را كشتند! بانوان حرم آن حضرت و دختران آگاه و سرفرازش را به بند كشيدند و به اسارت بردند! و سر مقدس و منورش را بر فراز ني كردند و در شهرها گرداندند!!


هان اي مردم! كدامين دل است كه در اين فاجعه ي جانكاه نسوزد؟!

و كدامين ديده است كه نگريد و از سيلاب اشك خودداري ورزد؟!

و كدام مرد و كدامين زن باايمان و آزادمنش است كه پس از شهادت جانسوز آن حضرت و خاندان و يارانش شادمان گردد؟! اين در حالي است كه افلاك و كهكشانها در شهادت جانگداز او گريه كردند، درياهاي پهناور، آسمانهاي بي كران، زمين هاي گسترده،درختان سر به آسمان كشيده، ماهيان بي شمار دريا، فرشتگان مقرب بارگاه خدا و تمامي آسمانيان و زمينيان در سوگ جگرخراش آن حضرت گريستند!

هان اي مردم! كدامين قلب بشردوست است كه در غم شهادت سالار خوبان نشكافد؟

كدامين دل آرمانخواه است كه شيفته ي ارزشهاي والاي وجود گرانمايه ي او و سبك و سيره ي خداپسندانه و آزادمنشانه ي او نگردد و بر ريخته شدن خون مقدس او اندوهگين نشود؟

و كدامين گوش است كه بتواند فاجعه ي شكافي را كه از اين رويداد سهمگين بر پيكر اسلام وارد آمد، بشنود و صاحبش اندوه زده و پريشان خاطر نگردد؟

هان اي مردم! كار ما خاندان وحي و رسالت به جايي رسيد و روزگار چنان شد كه ما را از خانه و كاشانه ي خويش دور، و آواره ي هر كوي و برزن، و دربدر شهرها و بيابانها ساختند!!! به ما بسان فرزندان ترك و كابل - كه روزگاري از اسلام و فرهنگ و رعايت حقوق و حرمت ديگران بيگانه بودند - نگريستند؛ و اين در حالي بود كه ما نه به گناهي دست زده بوديم و نه كار ناخوشايندي از ما سر زده بود تا در خور اين همه فشار و بيداد باشيم!!! راستي كه بر ما ستمي رفت كه در امت ها و جامعه هاي پيشين بي سابقه است، چنين چيزي نه گوشها شنيده اند و نه چشمها ديده اند؛ و اين رفتار جز جنايت و بيدادي وحشتناك در حق آموزگاران ارزشها و آرمانهاي والا و پيام آوران صلح و آزادي و عدالت و پرچمداران حقوق انسانها نبود!

اي مردم! به خداي سوگند، اگر پيامبر به جاي آن همه سفارش ها و وصيت به مهر و محبت به ما، به دشمني و پيكار با ما سفارش مي كرد و به كشتن و آواره نمودن و پايمال ساختن حقوق ما فرمان مي داد، فراتر از آنچه در حق ما انجام شد و بدتر از آنچه با ما رفتار گرديد، امكان پذير نبود!! فانا لله و انا اليه راجعون.

در اين هنگام «صعصعة بن صوحان» - كه بر اثر درد پا و بيماري، زمين گير شده و


توان نشستن نداشت و از ياري رساندن به خاندان پيامبر محروم شده بود، برخاست و به سوي آن حضرت رفت و پوزش خواست و آن بزرگوار نيز ضمن پذيرش عذر او، از مهرش سپاسگزاري كرد و براي او و پدرش از بارگاه خدا آمرزش و بخشايش خواست.

پس از پايان سخنان جانسوز زين العابدين عليه السلام آن حضرت و ديگر همراهان و همسفران وارد مدينه شدند، اما ديدند شهر پيامبر خدا و خانه هاي آن از صاحبان و ساكنانش تهي است و شهر و خانه هاي خالي آن، موج غم و اندوه مي پراكند. دست تقدير باران غم را بر آن سرزمين بارانده و سوگي بزرگ در و ديوار و آسمان و زمين آنجا را فراگرفته و درد و رنجهاي كشنده بر آن شهر و ديار چيره شده و كاروان هاي سوگ و اندوه بر آنجا سايه افكنده و شهر و خانه هاي آن به خاطر شهادت جانسوز سروران و بزرگ مردان و شايستگان خويش هراس انگيز مي نمايد.



للهام في معاهدها صياح

و للرياح في محو آثارها الحاح...



جان هاي كساني كه در راه دفاع از حقوق و آزادي خود و دين و جامعه ي خود مورد تهاجم قرار گرفته و كشته شدند، هماره فرياد دادخواهي و انتقام سر مي دهد و تندبادها در محور آثار آن سرزمين مردخيز و ستم ستيز پافشاري مي كند.

زبان حال آن شهر و ديار، بسان زبان حال مادر داغديده اي است كه از ديدگان اشكبار خويش باران اشك فرومي بارد.

و اين در حالي است كه آن سرزمين از مردان شايسته و درست انديش خويش محروم است و حيوان هاي انسان نما در قصرها و سراهاي آن، جا خوش كرده اند.

گويي آن شهر غمزده زمزمه مي كند كه: هان اي مردم، مرا ياري كنيد تا بر آن شهيد گرانقدري كه پيكر پاك او نيز غارت شد، باران اشك ببارم، و نيز بر پاكان از خاندان او كه همگام و همراه با آن حضرت در راه حق و عدالت سر بر بستر شهادت نهادند، چرا كه من در خلوت هاي شب تار، مونس آن پاكان و خوبان بودم و راز و نيازشان را در نماز و نيايش هايشان را با خدا مي شنيدم.

آه از آن بوستان پرميوه و پرگل و لاله ام كه با تندبادهاي ستم به خزان گراييد، و شب پرستاره و روشنم كه تيره و تار گرديد!

راستي كه ديدگانم از باران اشك باز نمي ايستند و از درد و اندوهم در اين سوگ جانفرسا كاسته نمي شود.


اي كاش، هنگامي كه نتوانستم آن قهرمانان آزادگي و ايمان را در ميدان مبارزه ي با ستم ياري رسانم، و آن موج فتنه ها را از برابر آنان برطرف سازم؛ كاش مي توانستم آرامگاه پيكرهاي پاك آنان باشم و آنان را در برگيرم. راستي كه با شهادت آنان سنت هاي انسان پرور و آزادمنشانه ي دين خدا پژمرده شد و چشمه سارهاي ايمان و پروا با شهادت جانسوز آنان از جوشش بازماند و خشكيد و آثار تلاوت هدفدار و خالصانه ي آيات قرآن و تفسير مفاهيم بلند و معارف بشردوستانه ي آن گسست و متوقف شد.

پس اي واي بر اين زيان و سرافكندي پس از انهدام اركان دين و دنياي شايسته و خداپسندانه ي مردم! و شگفت از واپسگرايي و بيداد حكومت و طرفداران تعصب زر و دنيادار آن پس از ايمان و اعلام اسلام!

آخر چگونه براي از هم گسيختن و پايمال شدن سيره ي درخشان و آثار نورافشان قرآن و عترت ناله نزنم؟ و چگونه ديدگان خواب آلود را از اين فاجعه بيدار نسازم؟

در حالي كه ساكنان شايسته كردار و عدالتخواه اين شهر و ديار جاودانه و بالنده همنشين شب ها و روزهايم بودند و خورشيدها و ماه ها و ستارگان نورافشان و روشني بخش من! من در كنار آنان از نورشان فروغ مي گرفتم و از آثار الهام بخش آنان و گام سپردنشان بر زمين من بهره ور مي شدم و به بركت وجود آنان بر بشريت اشراف و افتخار داشتم و از عطر وجود انسانساز و فرهنگ و عملكرد درخشان آنان همه جا را عطر آگين مي ساختم؛ با اين وصف چگونه غم و اندوه عميق و جانكاه من فروكش كند و از درد و رنجم در سوگ غمبار آنان بكاهد؟ راستي چگونه؟

و اينك نگارنده با اين سروده - كه آخرين سروده اش در اين كتاب است - بر سراها و آثار برجاي مانده از خاندان پيامبر - پس از بازگشت، كاروان كربلا به مدينه - اين گونه مرثيه سرايي مي كند!



وقفت علي دار النبي محمد

فألفيتها قد اقفرت عرصاتها



و أمست خلاء من تلاوة قارئ

و عطل منها صومها و صلاتها...



در برابر سراي پربركت و الهام بخش پيامبر گرامي ايستاده ام و كران تا كران آن سرا و شهر را از صاحبان و فرزندانش تهي مي يابم و مي نگرم.

آري، در اين سراهاي پربركت و الهام بخش پس از آن تلاوت قرآن ها و آن تلاوتگران راستين اينك كسي نيست و روزه داري ها و نمازهاي عارفانه و خالصانه


اينك به خاطر شهادت جانسوز نمازگزاران و روزه داران پرمعنويت و عدالت خواه آن ها تعطيل شده است.

اين شهر و اين سراها خاستگاه دانش و فرهنگ و بوستان شناخت و رويشگاه گل بوته هاي آگاهي و ايمان بود و اينك از هديه و بخشش خويش به دانش طلبان و محرومان بازمانده است.

پيوند عميق و انساني خاندان پرافتخار هاشم به پراكندگي گراييده و جبران اين پراكندگي و فروپاشي آنان پس از شهادت جانسوز و شجاعانه ي حسين عليه السلام نشايد.

از اين رو ديدگانم در سوگ نواده ارجمند پيامبر اشكبار است

و آه سوزان اندوه و بي قراريم در شهادت او و ياران فداكارش پايان ناپذير.

هان اي دل سوخته و داغدار من! تو ديگر چقدر در اين سوگ طاقت فرسا شكيبايي مي ورزي! آيا هنگامه ي آن نرسيده است كه از پا درآيي و از اين دريغ و درد بي نياز گردي؟