بازگشت

آيا دوست، نداي دوست را پاسخ نمي دهد؟


و نيز آورده اند كه: جابر انصاري كه از ياران پيامبر و از دوستداران راستين خاندان آن حضرت و از دانشوران بااخلاص و فداكار شيعه است، در همان روز ورود كاروان خاندان حسين عليه السلام به كربلا، او نيز به زيارت حسين عليه السلام رفته بود. او به كمك برخي از دوستان و يارانش خود را به قبر منور رساند و از پرده ي دل سه بار فرياد جانسوز برآورد كه: يا حسين! يا حسين! يا حسين!

آن گاه گفت: «أحبيب لا يجيب حبيبه؟»

سالار من! آيا دوست باوفا و گرانقدري چون شما، پاسخ دوست خود را نمي دهد؟!

درست در اين هنگام بود كه كاروان خاندان حسين عليه السلام رسيد و «جابر» با آگاهي از اين موضوع، با سر و پاي برهنه به استقبال آنان شتافت.

هنگامي كه اين دو گروه از زائران كوي آگاهي و عشق، با هم روبرو شدند، داغها تازه گرديد و توفاني از غم و اندوه و ناله و فرياد، شهادتگاه حسين عليه السلام را فراگرفت.

علي عليه السلام، يادگار ارجمند سالار شايستگان، رو به «جابر» و همراهان او كرد و فرمود:

«يا جابر! ههنا والله قتلت رجالنا، و ذبحت اطفالنا، و سبيت نسائنا، و حرقت خيامنا....»

هان اي جابر! به خداي سوگند، در همين سرزمين بود كه دليرمردان فداكار ما را به خاك و خون كشيدند!

در همين سرزمين بود كه كودكان و نوجوانان ما را سر بريدند!

در اينجا بود كه بانوان حرم پيامبر را به بند اسارت كشيدند!


و همين جا بود كه سراپرده ي ما را آتش زدند....]