در بازار شام
روزي چهارمين امام نور، زين العابدين عليه السلام از بازار شام مي گذشت كه «منهال» را ديد.
او، رو به آن حضرت كرد و گفت: هان اي فرزند ارجمند پيامبر! حال شما چطور است و روز را چگونه به سر آوردي؟
«كيف أمسيت يابن رسول الله؟!»
فرمود: «منهال»! روزگار ما بسان حال و روز بني اسرائيل در استبداد فرعون و حاكميت بيداد فرعونيان است؛ كه پسران و مردانشان را مي كشتند و زنان آنان را زنده وامي نهادند و اسير مي كردند.
«أمسينا كمثل بني اسرائيل في آل فرعون يذبحون أبنائهم و يستحيون نسائهم....»
هان اي منهال! عرب بر عجم افتخار مي كند كه پيامبر خدا از امت عرب است؛ و قريش بر جامعه ي عرب مباهات مي كند كه محمد صلي الله عليه و آله و سلم از آن تيره و تبار است؛ اما اينك بنگر كه ما خاندان همان پيامبر بزرگ، در حالي روزگار مي گذرانيم كه حقوق و آزادي و امنيت ما را پايمال ساخته و مردانمان را به خاك و خون كشيده و زنان و كودكانمان را بيرحمانه از شهر و ديار و از خانه و كاشانه ي خويش آواره ي بيابانها و هر كوي و برزن ساخته اند.
«فانا لله و انا اليه راجعون مما أمسينا فيه يا منهال!»
پس اي منهال! ما به خدا پناه مي بريم و بازگشت به سوي اوست، از اين همه بيدادي كه از سوي اين خودكامگان بر ما رفته است و از روزگار تيره و تاري كه ما و جامعه و مردم در آن گرفتار شده ايم!
رحمت خدا بر اين شاعر كه چنين مي سرايد:
يعظمون له اعواد منبره
و تحت ارجلهم أولاده و ضعوا...
بيدادگران و فريبكاران، به چوب هاي منبر پيامبر احترام مي كنند و با عوامفريبي و عوامبازي بدين وسيله چنين وانمود مي كنند كه در برابر آن حضرت و راه و رسم آسماني و بشردوستانه ي او سر تعظيم فرود مي آورند، اما در همانحال فرزندان ارجمندش را كه جز در انديشه حق و عدالت و تضمين حقوق و حرمت انسان ها از سوي حكومت نيستند و خيرخواه و هدايتگر همگان، ابتدايي ترين حقوق آنان را زير پا نهاده و آنان را قتل عام مي كنند؛ آخر براساس كدامين فرمان خدا و پيامبر بايد فرزندان ارجمند او دنباله رو سياست ظالمانه شما باشند؟ در حالي كه افتخار دروغين شما اين است كه يار و رهرو راه او هستيد!!