بازگشت

نداي جانسوز آن بانوي آزاده و آزاديبخش


اما زينب، دخت سرفراز فاطمه عليهاالسلام، هنگامي كه چشمش به سر بريده ي برادر افتاد، دست برد و گريبان پاره كرد و آن گاه با نوايي اندوهبار و جگرسوز ندا داد كه:

«يا حسيناه!

يا حبيب جده الرسول!

و يا ثمرة فؤاد الزهراء البتول!

يابن بنت المصطفي!

يابن مكة و مني!

يابن علي المرتضي!»

اي داد! اي حسين عزيز!

اي محبوب دل نياي گرانقدرش پيامبر!


اي ميوه ي دل زهراي بتول!

اي فرزند دخت سرفراز پيامبر برگزيده!

اي فرزند مكه و مني!

اي فرزند علي مرتضي!

اينجا بود كه بر اثر سخنان جانسوز بانوي بانوان و آه جانسوز او در تالار كاخ يزيد، يكپارچه شيون و گريه به آسمان برخاست و همه به گريه افتادند؛ و يزيد را كه ساكت بود؛ بر اين جنايت هولناك نكوهش كردند.