در بارگاه بيداد
علي عليه السلام، يادگار ارجمند سالار شايستگان درباره ي چگونگي ورود كاروان اسيران آزادي بخش به بارگاه استبداد سياهكار اموي مي فرمايد: ما را در حالي بر بارگاه يزيد درآوردند كه دوازده نفر مرد از بازماندگان خاندان ما را به يك زنجير كشيده بودند و بر گردنهايمان غل بيداد بود.
هنگامي كه در برابر يزيد ايستاديم، نخستين سخن من اين بود كه گفتم:
«انشدك الله يا يزيد! ما ظنك برسول الله لو رآنا علي هذه الحال؟»
هان اي يزيد! تو را به خدا سوگند، پندار تو در مورد پيامبر خدا، اگر ما را بر اين حال بنگرد چيست؟ آيا از كار تو شادمان مي گردد يا بر تو خشم مي گيرد؛ كداميك؟
رهبر رژيم خودكامه اموي كه در برابر اين سخن كوتاه اما زيبا و روشنگر و سخت كوبنده و برانگيزاننده و موج آفرين و بيدارگر غافلگير شد و در گل فرورفت، رو به درباريان چاپلوس و بت ساز بارگاه ستم نمود و گفت: هان اي مردم شام! به نظر شما اينك با اينان چه كنم؟ و بدين سان درباره ي سرنوشت بازماندگان نهضت آزاديخواهانه و اصلاح طلبانه و انحصارستيز عاشورا به مشورت پرداخت. [1] .
اما «نعمان بن بشير» گفت: هان اي يزيد! به باور من با آنان همان گونه رفتار كن كه اگر پيامبر گرامي، آنان را بر اين حال مي ديد، با آنان آن گونه رفتار مي كرد.
«اصنع ما كان يصنع بهم رسول الله لو رآهم بهذه الخيبة»
پاورقي
[1] منظور يزيد اين بود که با امام سجاد - که جوان بود، و چند نوجوان و کودک که شمارشان به دوازده تن ميرسيد - چه کند؟
درباريان متملق و تيرهبخت و تاريک انديش دربار اموي - بسان همهي حاشيهنشينان و چاکران خانه زاد زورمداران و خودکامگان تاريخ، بيهيچ انديشه و پروايي از خدا و پاداش و کيفر روز رستاخيز و رسوايي در دادگاه تاريخ، زبان به ستايش ظلم و نکوهش مظلوم گشودند و گفتند: همه را گردن بزن تا از خطر و انتقام آيندهي آنان آسوده خاطر باشي!!
«محمد»، فرزند خردسال امام سجاد، با شنيدن سخنان درباريان يزيد فرمود: هان اي يزيد! مشاوران و درباريان تو از درباريان و مشاوران فرعون، خشنتر و سياهکارترند؛ چرا که وقتي فرعون از آنان دربارهي سرنوشت موسي و هارون پرسيد، آنان گفتند: سياست شکيبايي پيشه ساز و دربارهي آن دو، نيک تحقيق نما؛ اما مشاوران تو براي خوشايند خاطرت، يکسره کشتن ما را پيشنهاد ميکنند و هيچ فکر نميکنند که چرا؟ و به کدامين جرم و گناه؟ و يزيد سر به زير افکند و از رسوايي خويش و دفتر و دربار و مشاوران و همکارانش چيزي نگفت.