بازگشت

سر نورافشان حسين در راه شام


كاروان اسيران آزاديبخش در راه شام گام مي سپرد و پيش مي رفت كه در راه خود به عبادتگاه يك راهب و يا دانشمند پارساي مسيحي رسيد.

در اين مورد از «سليمان بن مهران» آورده اند كه مي گفت: در مراسم پرشكوه و پرمعنويت حج و در حال طواف بودم كه با مردي برخورد كردم و ديدم دست ها را به آسمان گرفته و مي گويد:

«اللهم اغفرلي و أنا اعلم انك لا تغفر.»

بار خدايا! مرا بيامرز و من مي دانم كه تو مرا نخواهي بخشيد و آمرزش خودت را روزي من نخواهي ساخت!

از او پرسيدم: چرا بر اين باور هستي كه آمرزيده نخواهي شد؟

گفت: من از يك گروه چهل نفري، از سپاه شوم «عبيد» بودم كه سر مقدس حسين عليه السلام را از كوفه به شام مي برديم. در مسير شام روزي در كنار ديري پياده شديم تا ساعتي بياساييم و غذا بخوريم؛ و سر را بر فراز نيزه در برابر ديدگان خويش به ديوار تكيه داده بوديم.

سفره ي غذا را گشوديم و به خوردن غذا پرداختيم كه به ناگاه ديديم، دستي


پديدار شد و بر سينه ي ديوار آن دير چنين نوشت:



أترجو امة قتلت حسينا

شفاعة جده يوم الحساب



آيا آن رژيم و آن گروه زشت كردار و خودكامه اي كه حسين عليه السلام را كشته اند، اميد شفاعت نياي گرانقدرش را در روز رستاخيز و روز حسابرسي دارند؟!

همگي با ديدن اين منظره ي عجيب، سخت بر خود لرزيديم! يكي از همراهان بر آن شد تا آن دست را بگيرد كه ناپديد گرديد!

بار ديگر به خوردن غذا پرداختيم كه در برابر ديدگان همه، همان دست پديدار گرديد و اين شعر را بر سينه ي ديوار نوشت:



فلا والله ليس لهم شفيع

و هم يوم القيامة في العذاب



نه، به خداي سوگند كه براي چنين مردم تاريك انديش و شقاوت پيشه اي شفاعتگري نخواهد بود؛ و آنان در روز رستاخيز در عذاب سهمگين خدا گرفتار خواهند بود.

باز هم يكي از همسفران برخاست تا آن دست را بگيرد كه ناپديد گرديد!

هنوز به خوردن غذا ادامه مي داديم كه بار سوم همان دست غيبي پديدار شد و چنين نوشت:



و قد قتلوا الحسين بحكم جور

و خالف حكمهم حكم الكتاب



آن تبهكاران روزگار، حسين عليه السلام را به فرمان ستم و ستمكاران كشتند و فرمان و كارشان مخالف فرمان قرآن و آورنده ي قرآن بود. [1] .

و نيز از بزرگان قبيله ي «بني سليم» آورده اند كه: آنان براي پيكاري با روميان به سرزمين آنان تاختند و در آن جنگ به عبادتگاهي وارد شدند و ديدند كه بر سينه ي ديوار آن، همين شعر نگاشته شده است!

أترجو امة قتلت حسينا...

آيا جامعه و مردمي كه حسين را كشته اند، باز هم اميد شفاعت نياي گرانقدر او را دارند؟ نه، به خداي سوگند براي آنان شفاعتگري نخواهد بود؛ و آنان در روز رستاخيز در عذاب خواهند بود!

جهادگران با خواندن اين شعر غرق در حيرت شدند و از راهبان دير پرسيدند كه


اين شعر را چه زماني، و چه كسي نوشته است؟

آنان گفتند: سيصد سال پيش از بعثت پيامبر شما، اين شعر بر اين ديوار نوشته شده بود!

«عبدالرحمن بن مسلم» از پدرش آورده است كه گفت: ما در پيكاري با روميان به برخي از شهرهاي آنان وارد شديم و در نزديكي فلسطين بر عبادتگاهي از عبادتگاه هاي مسيحيان گذرمان افتاد.

بر ديوار آن عبادتگاه نوشته اي را ديدم و از مردمي كه به زبان رومي آشنا بودند، خواستيم تا آن نوشته را براي ما بخوانند و ترجمه كنند.

هنگامي كه آنان خواندند و ترجمه كردند، ديديم اين گونه است:

أترجو امة قتلت حسينا...

و نيز در كتاب «ياقوت» از «عبدالله صفار» آورده است كه: ما در يكي از جنگ ها به جنگاوران دشمن حمله برديم و ضمن درهم كوبيدن و تار و مار ساختن آنان، گروهي را به اسارت گرفتيم كه در ميان اسيران، پيري از خردمندان مسيحيان بود.

ما آن پير خردمند را بسيار گرامي داشتيم و با او رفتاري شايسته و نيكو پيشه ساختيم. او ضمن سخنانش به ما گفت: پدرم از پدرانش نقل مي كرد كه آنان حدود سيصد سال پيش از بعثت پيامبر اسلام در نقطه اي از سرزمين هاي روم به حفاري مشغول بوده اند كه با تخته سنگي بزرگ روبرو مي گردند. هنگامي كه خاك ها را از روي آن كنار مي زنند، مي بينند بر روي آن به زبان فرزندان «شيث» نوشته شده است:

أترجو أمة قتلت حسينا... [2] .


پاورقي

[1] معالي السبطين، ج 2، ص 126.

[2] بحار، ج 44، ص 224.