بازگشت

برادران مادري سردار اردوگاه نور


هنگامي كه سردار سپاه عشق و ايمان، عباس فرزند گرانمايه اميرمؤمنان انبوه شهيدان خاندانش را ديد، رو به برادران مادري خود، «عبدالله»، «جعفر» و «عثمان» نمود و فرمود:

«بأبي انتم و امي تقدموا حتي أراكم قد نصحتم لله و لرسوله فانه لا ولد لكم.»

هان اي برادران! پدر و مادرم فدايتان باد اي شيرمردان! بپاخيزيد و به ميدان جهاد و دفاع از حق گام سپاريد؛ به پيش برويد تا بنگرم كه چگونه در راه خدا و پيامبرش اخلاص مي ورزيد و در اين راه خيرخواهي مي كنيد. برويد: خدا يار و ياور شما باد! برويد كه شما زن و فرزندي نداريد كه نگران سرنوشت و آينده آنان در اين جامعه استبدادزده و قرباني فريب و خشونت باشيد. و آنان كه آماده فداكاري بودند، با سخنان برانگيزاننده برادرشان، عباس شجاعانه گام به ميدان نهادند و در برابر سپاه تجاوزكار اموي قرار گرفته و با شهامت تحسين برانگيزي بر تجاوزكاران تاختند


و چهره ها و سينه هاي بيدادگران را آماج شمشيرها، نيزه ها و تيرهاي ستم سوز خود ساختند.

آنان در آگاهي و انديشه، ايمان و اخلاص، شهامت و شجاعت و در رويارويي با بيدادگران همانگونه بودند كه «ابن نباته» در سروده اش آنان را وصف مي كند:



لقوا نبلنا مرد العوارض فانثنوا

لا وجههم منه نحي و شوارب



خلقنا بأطراف القنا في ظهورهم

عيونا لها وقع السيوف حواجب



باران تيرهاي ما به گونه اي بر سر و روي آنان باريدن كرد كه با ذلت و خواري پشت به ميدان كردند و سپاهشان درهم شكست.

ما به گونه اي آنان را آماج شمشيرها و سرنيزه هاي خويش ساختيم كه بر پشت آنان از انبوه زخم ها گويي چشم و ابروها ترسيم كرديم. و شگفت تر اين كه جان آن تجاوزكاران را در حالي كه به سرنوشت سياه خويش مي كردند برق آسا گرفتيم.

و سرانجام پس از تلاش و فداكاري و جهادي به ياد ماندني سر بر بستر شهادت نهادند.