بازگشت

مجاهدي ديگر از تبار آزاديخواهان


پس از رشادت و شهادت دليرانه «عابس شاكري»، مجاهد ديگري از اردوگاه نور، به ميدان آمد، و اين بار «سويد» بود كه به ياري حسين عليه السلام در كوي شهادت و ايثار


شتافت. او دست به كارزار سخت و تحسين برانگيزي زد و صف هاي سپاه «عبيد» را هدف قرار داد و از هم گسيخت تا با پيكري پوشيده از زخمها ميان كشته هاي غرق در خون افتاد.

او از پا افتاده بود و ديگر توان و رمقي براي برخاستن و ادامه جهاد نداشت، اما هنوز جان در بدن داشت و هياهوي سپاه شوم استبداد را مي شنيد. در همان حال فرياد شادماني آنان به گوشش رسيد كه مي گويند: حسين كشته شد!

با شنيدن اين خبر سهمگين، به خود تكاني داد و از ميان پيكرهاي غرق در خون به پا خاست؛ و چون شمشيرش را برده بودند، كاردي از ميان پاپوش خويش درآورد و دگرباره به شب پرستان تاخت، و آنقدر به كارزار ادامه داد تا به افتخار شهادت در كوي سالارش حسين عليه السلام نايل آمد. درود و رحمت و رضوان خدا بر او و ديگر ياران راهش باد.

و اين گونه بوده كه ياران انديشمند و آگاه و پراخلاص پيشواي آزادي براي شتافتن به ميدان جهاد و دفاع در پيشاروي سالارشان حسين عليه السلام از يكديگر پيشي مي جستند و در آن مسابقه ي پرشكوه شتافتن به سوي نور و رستگاري و بهشت پرنعمت و پرطراوت و زيبا، هر كدام بر آن بود كه پيش از ديگر ياران فداكار حسين عليه السلام گام به ميدان گذارد و لحظه اي زودتر به آن فيض بزرگ و فوز عظيم نايل آيد.

آري، آنان همانگونه بودند كه در اين سروده وصف شده اند:



هذا في قوتهم علي المصارع

و الذب عن السبط و الدفاع...



قلوبهم فوق الدروع و همهم

ذهاب النفوس السائلات علي البثر



ياران وفادار پيشواي آزادي به گونه اي با قوت قلب آماده دفاع از آن حضرت بودند كه وقتي سلاح ستم سوز خويش را برگرفتند و آهنگ ميدان كردند شيرهاي ژيان از ترس و هراس راه فرار را برگزيدند آنان رزم آوران نامداري بودند كه وقتي ارابه پيكارشان به حركت مي آمد هماوردها و جنگاوران دشمن را درهم مي شكست و خورد مي كرد.

آن گاه كه در ميدان كارزار جاي پاي خود را محكم مي كردند، وعده ديدار با آن حضرت را به روز رستاخيز مي نهادند.


قلب هاي استوارشان فراتر و پيش تر از زره بود و عزمشان آن بود كه جان را رها سازند و عروس شهادت را در آغوش كشند.