بازگشت

دو آزاد مرد ديگر


پس از اين مرحله ي حساس بود كه دو تن از اندك باقيمانده از ياران فداكار حسين عليه السلام، «سيف» و «مالك جابريان» كه از قبيله دلاورخيز همدان، از خطه «يمن» بودند، گام به ميدان كارزار نهادند و با برافراشته داشتن پرچم ياري حق و عدالت و پيشواي آن، آماده پيكار شدند.

آنان نخست پيشاروي سالارشان ايستادند و با همه ي وجود به عنوان وداع گفتند


درود بر تو باد اي فرزند گرانمايه پيامبر!

«عليك السلام يابن رسول الله!»

آن حضرت با مهر و بزرگواري، پاسخ آن دو را داد و فرمود:

«و عليكما السلام!...»

درود بر شما آزادمردان باد! درود!

و آن گاه آن دو قهرمان حق طلب، خود را به صف هاي دشمن زدند و آنقدر فداكاري كردند كه سر بر بستر شهادت نهادند و جان را در طبق اخلاص ببارگاه خدا هديه كردند.

[سيف و مالك عموزاده بودند، اما از يك پستان شير خورده بودند! وه چه مادري! چه پسري! چه شير پاكي! مادري كه دو فرزند خود را سعادتمند كرد و فرزنداني كه مادر را سعادتمند كردند.

برادران، با دوست خود، شبيب، سه نفري از كوفه بيرون آمدند و به آهنگ ياري حسين، به سوي كوي شهادت شتافتند، خود را از ديد ديده بانان يزيدي نهان داشتند و سخت كوشيدند تا خود را به حسين رسانده و در زمره ي سربازان پيشواي آزادي و ايمان قرار گرفتند.

شبيب از مردان دلير بود، سوابقي نيكو داشت، در جهادهاي سه گانه پدر حسين عليه السلام، جمل، صفين و نهروان، شركت داشته و شمشير زده و جانبازي كرده بود و اينك خودش به ياري حسين شتافته تا زندگي از سر گيرد و حيات جاوداني را تجديد كند.

شبيب در برابر نخستين حمله ي يزيديان، مردانه جنگيد تا جان داد و به شهادت رسيد. و همچون دو يار باوفاي خويش، سيف و مالك، تنهايي و غريبي حسين را نديد. هر چند حسين از آغاز غريب بود هنوز هم غريب است، بشر بدان پايه از ترقي و تكامل نرسيده است كه حسين را از بي كسي و غريبي، بيرون كند سعادت بشر وقتي است كه اجتماع بشري از يزيديان تهي گردد و از حسينيان پر شود كه جهان گلستان خواهد شد. [1] .]



پاورقي

[1] پيشواي شهيدان، آيت الله صدر «قدس سره»، ص 418.