بازگشت

شرارت دژخيم آتش افروز


پس از آن عنصر بدزبان و گمراه، يكي ديگر از آتش افروزان پيش آمد و نعره برآورد كه حسين كجاست؟

آن حضرت فرمود: من اينجا هستم، چه مي گويي؟

او گفت: تو را به آتش مژده باد! و منظورش اين بود كه بزودي به دست سپاه يزيد كشته خواهي شد!

حسين عليه السلام فرمود: هرگز نه، چنين نخواهد بود بلكه به خود مژده مي دهم كه به پروردگاري مهربان و فرمانروايي پراقتدار وارد خواهم شد، چرا كه جان در راه او در طبق اخلاص نهاده ام.

آن گاه پرسيد: تو كه هستي؟ «من أنت؟»

آن دژخيم آتش افروز پاسخ داد: من شمر هستم، پسر «ذي الجوشن».

حسين عليه السلام فرمود: «الله اكبر!» آري، تو «شمر» هستي، «شمر»! آري، پيامبر خدا فرمود: گويي در عالم رؤيا سگي دو رنگ را ديدم كه به خوردن خون خاندان من پرداخته است.

آن گاه افزود: گويي در عالم رؤيا ديدم، سگ هايي درنده به من يورش آوردند تا مرا بدرند، و گويي به روشني ديدم كه در ميان انبوه سگهاي هار، سگي دو رنگ از همه ي آنها بيشتر و سخت تر به من يورش مي آورد و از همه درنده تر بود و شرارت بيشتري مي كرد، اينك كه تو را مي نگرم و آن رؤيا را در آئينه تعبير مي نهم، آن جانور هار و درنده و آن سگ سياه و سفيد تو هستي، آري تو.

گفتني است كه «شمر» به بيماري «برص» گرفتار بود و همانگونه كه حسين عليه السلام در خواب ديده بود بسان همان سگ درنده كه از همه شرارت و يورش بيشتري داشت، لكه هاي سياه و سفيد در بدنش هويدا بود.

از حضرت صادق عليه السلام در مورد تحقق تعبير خوابها و مدتي كه ممكن است ميان خواب و زمان ظهور پيام و تحقق تعبير آن فاصله افتد، پرسيدند.

آن حضرت، خواب پيامبر را در مورد شهادت حسين عليه السلام يادآور گرديد و روشن


ساخت كه ميان آن خواب و تحقق تعبير آن - كه در روز عاشورا روي داد - حدود شصت سال فاصله بود.