بازگشت

نفرين حسين


پس از جهاد و شهادت حماسه آفرين گروهي از سرداران دلير اردوگاه نور بود كه يكي از سپاه اموي پيش آمد و با خشم بسيار فرياد برآورد كه: حسين كجاست؟

«أين الحسين؟»

آن حضرت فرمود: من هستم، بگو من حسين هستم و اينجا ايستاده ام.

«فقال: ها أنا ذا!»

او نعره برآورد كه: تو را به آتش شعله ور دوزخ - كه بايد بزودي در آن درآيي و بسوزي - مژده باد!!

سالار شايستگان با دنيايي آرامش دل و اطمينان قلب فرمود:

«أبشر برب رحيم و شفيع مطاع.»

نه، هرگز چنين نخواهد شد، بلكه به خود بشارت مي دهم كه به پروردگاري مهربان و شفاعتگري فرمانروا و پراقتدار وارد خواهم شد.

حسين عليه السلام از او پرسيد: تو كه هستي؟ «من أنت؟»

پاسخ داد: من محمد بن اشعث هستم.

آن حضرت دست ها را ببارگاه خدا بالا آورد و نيايشگرانه زمزمه كرد كه:

«اللهم ان كان عبدك كاذبا فخذه الي النار، و اجعله اليوم آية لاصحابه...»

بار خدايا اگر اين بنده گمراه و دروغپردازت ناروا مي بافد، او را زير تازيانه كيفر بگير و به آتش دوزخ درآور، و او را نشانه ي عبرتي براي همراهان و همدستان تاريك انديش اش قرار ده!

و بدين سان حسين عليه السلام او را نفرين كرد و چيزي نگذشته بود كه عنان اسب وي پاره شد و اختيار را از سوار گرفت و او را سرنگون ساخت، اما پايش در ركاب ماند و در هوا قرار گرفت. اسب او را به اين سو و آن سو كشانيد و به فراز و نشيب و سنگ و صخره زد تا پيكرش را تكه تكه ساخت؛ و به خداي سوگند كه همه ما از اجابت سريع و بي درنگ نفرين حسين عليه السلام در مورد آن عنصر تيره بخت شگفت زده شديم.