بازگشت

يادگار پر افتخار عوسجه


[او از پاكباختگان و فداكاران انديشمند و بلند آوازه عاشوراست.

پس از شهادت شماري از ياران و سرداران اردوگاه نور، اين شيرمرد عرصه هاي ايثار و پروا گام به ميدان جهاد و فداكاري نهاد.]

او پس از به خون خفتن همرزم دلير و پراخلاص اش «برير»، از سالارش اجازه گرفت و او را وداع گفت و به سوي ميدان شتافت. جنگ سخت و نماياني كرد، هم در كشتار ناپاكان، دلاوري بسيار نشان داد و هم بر فشارها و سختي ها و زخمها و شمشيرها و زخم زبانها و اهانت ها، شكيبايي ورزيد. تا سرانجام آن گاه كه ديگر توان ايستادن نداشت سر بر روي شنهاي تفتيده ي نينوا نهاد و سالارش، حسين عليه السلام را صدا زد.

سالار عاشقان آگاه و باايمان، به سوي او شتافت و «حبيب بن مظاهر» نيز به همراه حسين عليه السلام در كنار پيكر به خون خفته ي او حضور يافت.

حسين عليه السلام سر او را روي زانو گرفت، خون را از چهره و چشمانش پاك كرد. هنوز رمقي داشت، گرچه روح بلند و ملكوتي اش آماده ي پرواز بود.

حسين عليه السلام فرمود:

«رحمك الله يا مسلم.»

درود و رحمت و آمرزش هميشه ي خدا بر تو باد اي «مسلم»!

و آن گاه به تلاوت اين آيه پرداخت:

«فمنهم من قضي و منهم من ينتظر و ما بدلوا تبديلا» [1] .

«از آنان برخي بار مسئوليت خويش را به منزل رساندند و سر بر بستر شهادت نهادند و برخي نيز آماده ي انجام وظيفه ي بزرگ و تاريخي خويش اند و هيچ تغييري و


تبديلي در دين ندادند.»

«حبيب اسدي» آن قهرمان محاسن سفيد، به دوست شجاع و فداكارش نزديكتر شد و آهسته به گوش او زمزمه كرد كه:

«عز و الله علي مصرعك يا مسلم أبشر بالجنة.»

هان دوست به خون خفته ام، مسلم! به خداي سوگند كه شهادتت بر من سخت گران است و مصيبت شكننده ات، سخت طاقت سوز؛ اما تو را به بهشت پرطراوت و زيباي خدا مژده باد. بشتاب كه من هم بزودي به تو خواهم پيوست.

«مسلم بن عوسجه» لب ها را تكان داد و چشم را گشود و با صداي بريده بريده و آهسته اي گفت: خدا به تو مژده نيكو دهد.

«بشرك الله بالخير.»

«حبيب» گفت: همرزم فداكارم اگر نه اين بود كه يقين دارم كه بي درنگ به تو خواهم پيوست، حق اين بود و بسيار هم دوست مي داشتم كه هر وصيت و سفارشي داشتي به من بگويي و من آنها را با صداقت و امانت و جديت به انجام رسانم اما...

«فقال حبيب: لولا أعلم أني في الأثر لأحببت أن توصي الي بكل ما يهمك.»

«مسلم» گفت:

«اوصيك بهذا، يعني الحسين...»

تنها سفارش من به تو اين است كه جان تو و جان حسين؛ تا جان در بدن داري در راه او دست از فداكاري و جهاد برمدار؛ همين و بس، اين تنها سفارش من است. خدا يار و ياورتان باد.

و «حبيب» نيز به او اطمينان داد و گفت: غم مدار، آرام و آسوده خاطر باش كه باعث شادي دل و روشني چشم تو خواهم بود. به خدا سوگند جز اين نخواهم كرد.


پاورقي

[1] سوره‏ي 33، آيه‏ي 23.