بازگشت

آيا خدا توبه ام را مي پذيرد؟


«حر» پس از بهترين انتخاب، به سوي اردوگاه نور ركاب كشيد و در حالي كه دست هاي خود را روي سرش نهاده بود و مي سوخت و مي گداخت، نيايشگرانه


مي گفت: بار خدايا! من به بارگاه تو روي توبه آورده ام، از سر مهر توبه ام را بپذير و مرا مورد بخشايش خويش قرار ده، چرا كه من قلبهاي دوستان شايسته و وارسته و فرزندان پيامبرت را به هراس افكندم.

هنگامي كه به پيشواي آزادي نزديك شد، آن حضرت رو به او كرد و فرمود:

«من أنت؟»

شما كه هستي؟

پاسخ داد:

«جعلني الله فداك أنا صاحبك الذي حبستك عن الرجوع و سايرتك في الطريق... و أنا تائب الي الله مما صنعت، فتري لي من ذلك توبة؟»

حسين جان! خداي مرا فداي شما سازد، اي پسر پيامبر! مرا نمي شناسي؟

من همان كسي هستم كه شما را از بازگشت به سوي مكه و مدينه بازداشتم.

همان كسي هستم كه شما را تعقيب نموده و به اين سرزمين بلاخيز آوردم.

همان كسي هستم كه با شما تندي و خشونت نمودم و شما را در اين دشت سوزان پياده كردم.

همان كسي هستم كه راه را بر شما بستم.

اما هرگز بر اين پندار نبودم كه اين ستمكاران با شما اين گونه رفتار خواهند كرد و پيشنهادهاي دلسوزانه و خيرخواهانه و مسالمت آميز و اصلاحگرانه و حكيمانه ي شما را نخواهند پذيرفت.

و اينك اي سالار شايستگان! پيشمانم و از كرده ام ندامت زده ام، و از آنچه از من سر زده است به بارگاه خدا توبه كرده ام. آيا توبه ام پذيرفته است؟

پيشواي آزادي و كرامت فرمود: آري، خداي پرمهر توبه ات را مي پذيرد و تو را مورد بخشايش قرار مي دهد، پياده شو، كه ميهماني و مورد احترام. پياده شو و كمي آرام گير.

«نعم يتوب الله عليك.»

«حر» گفت: حسين جان! در خدمت ايستاده ام و من سواره بهتر مي توانم انجام وظيفه كنم. اجازه دهيد به همين حال به ميدان بروم و تا توان نشستن بر مركب را دارم، سواره با آنان پيكار كنم.


حسين عليه السلام در برابر اصرار او فرمود: اينك كه حق برايت آشكار شده است آنچه مي خواهي انجام ده، خداي تو را بيامرزد.

و او آماده ي كارزار شد و نخستين قهرمان از خيل قهرماناني بود كه از آن ساعت به بعد با امام راستين جهاد و شهادت وداع گفتند و بدينصورت يكي پس از ديگري به سوي ميدان شتافتند.