بازگشت

وه چه زيبا انتخابي


هنوز سركرده سپاه اموي با شليك نخستين فشنگ خود، آتش پرشراره جنگ زشت و ظالمانه حكومت بر ضد گروهي از شهروندان خردورز و خردمند و خواهان اصلاحات و تحول مطلوب و مسالمت آميز به رهبري بزرگ پيشواي آزادي و عدالت را شعله ور نساخته بود كه «حر» احساس خطر كرد و با احساس اين خطر، رو


به «عمر بن سعد» نمود كه: خداي تو را به صلاح آورد آيا براستي با اين بزرگمرد تاريخ خواهي جنگيد؟

«اصلحك الله أمقاتل أنت هذا الرجل؟»

او پاسخ داد:

«اي و الله قتالا أيسره أن تسقط الرؤس...»

آري، به خداي سوگند با او خواهم جنگيد و پيكاري سخت در پيش است كه آسانترين مرحله آن فرو افتادن سر و دست ها از پيكرها خواهد بود.

«حر» گفت:

«أفما لكم فيما عرضه عليكم رضي؟»

آيا پيشنهادهاي منطقي و مسالمت آميز و اصلاحگرانه و حكيمانه ي او شما را راضي نمي كند تا از يك فاجعه ي هولناك جلوگيري كنيد؟

«عمر» گفت:

«لو كان الآمر لي لفعلت، ولكن أميرك أبي.»

اگر كار در دست من بود چرا، مي پذيرفتم و از تلاش خيرخواهانه ي او براي جلوگيري از فاجعه، استقبال مي كردم. اما دريغ كه من ديگر اختياري ندارم و امير شما «عبيد» از پذيرش حق و عدالت سرباز مي زند.

«حر» اندوه زده و نگران بازگشت و در كنار سپاه در نقطه اي ميان ياران خود ايستاد، اما از اين پس مي كوشيد تا راه خويش را از گمراهان و دنياپرستان جدا كند و بدان مي انديشيد كه سرنوشت ديگري براي خويش رقم زند.

از اين رو بتدريج خود را از آنان دور مي ساخت و به سوي اردوگاه نور نزديكتر مي شد.

«مهاجر بن اوس» كه پسر عموي حر بود، او را اندوه زده و نگران ديد. به همين جهت به او نزديكتر شد و از او پرسيد: در انديشه ي چه كاري هستي؟

آيا مي خواهي به حسين عليه السلام يورش بري؟

«حر» پاسخ او را نداد و بجاي پاسخ، بند بند وجودش به لرزه درآمد.

«مهاجر» گفت: راستي كه از كار تو درشگفتم؛ به خداي سوگند هرگز تاكنون تو را در شرايطي كه اينك مي نگرم نديده ام! اگر از من پرسيده مي شد كه شجاع ترين مرد


كوفه كيست؟ شما را نشان مي دادم؛ اينك اين چه وضعيتي است كه از شما مي نگرم؟

«حر» گفت:

«اني و الله خيرت نفسي بين الجنة و النار؛ فو الله لا أختار علي الجنة شيئا و لو قطعت و حرقت.»

واقعيت اين است كه خويشتن را ميان بهشت و دوزخ مي نگرم و خود را در حال انتخابي دشوار. و آن گاه گفت: به خداي سوگند كه چيزي را بجاي بهشت بر نخواهم گزيد؛ گرچه قطعه قطعه شده و به شعله هاي آتش سپرده گردم و خاكسترم را بر باد دهند.

و بدين سان به بهترين انتخاب در سراسر زندگي خويش دست زد.